سکو (The Platform 2019) فیلم عجیبیه؛ از همون اول ذهن رو درگیر میکنه. انگار میخواد تلنگری به انسانها بزنه. اینجا خلاصهای و نکاتی از فیلم که واسم جالب بود رو نوشتم؛ بهتره قبل از دیدن فیلم، این نوشته رو نخونید. (:
فیلم روایت زندانی عمودیه که توی هر طبقه ۲ نفر زندانین. وسط سلولها حفرهای قرار داره که از طریق سکویی که از بالا به پایین منتقل میشه و توی طبقات توقف میکنه به زندانیها غذا میرسونه. غذا توی طبقه صفر گذاشته میشه و میاد پایین. طبقه ۱ بهترین طبقه زندانه؛ به تمام غذاها دسترسی داره. طبقات بعدی باید پسماند غذاهای طبقه قبلی رو بخورن. تعداد طبقات اونقدر زیاده که غذا به طبقات پایینی نمیرسه و معمولا واسه زنده موندن شروع میکنن به خوردن هم دیگه.
اول فیلم، آدمها رو به سه دسته تقسیم میکنه: ۱- اونایی که بالا هستن ۲- اونایی که پایین هستن ۳- و اونایی که سقوط میکنن.
و یکی از این سه اتفاق واسه زندانیها میفته. کسی نمیتونه به طبقات بالاتر بره چون ساکنین طبقات بالاتر حاضر به همراهی با آدمای پایینتر نیستن. هر زندانی به صورت اتفاقی توی طبقات بیدار میشه؛ هر از یکماه دوباره بیهوش میشن و وقتی بیدار میشن توی طبقه جدیدن.
شخصیت اصلی فیلم، فردی به اسم گورنیگه که برای ترک سیگار تصمیم گرفته به این حفره بیاد اما از شرایطش خبر نداشته؛ این فرد که با کتاب دون کیشوت به اینجا اومده سعی داره تغییراتی رو ایجاد کنه تا افراد از اینجا نجات پیدا کنن.
"سکو" شباهت جالبی به جامعه داره؛ توی شروع ماه دوم وقتی گورنیگ بیدار میشه میبینه توسط همسلولیش که یه پیرمرده به تخت بسته شده. اونها توی سکوی ۱۷۱ بیدار شدن؛ پیرمرد واسه زنده موندن گورنیگ رو بسته تا به مرور شروع کنه به خوردنش تا زنده بمونه. گورنیگ البته با خوششانسی زنده میمونه؛ اینجا قسمت جالبیه. گورنیگ خودش رو قاتل نمیدونه و معتقده شرایط باعث شده اینکار رو کنه اما گورنیگ فقط پیرمرد رو مسئول میدونه.
فیلم با سکانسی از یه آشپزخونه خیلی تمیز که غذاهای خوشمزه و متنوعی دارن آماده میکنن شروع میشه. اواسط فیلم سکانسی از قبل پذیرش گورنیگ نشون میده که مسئول پذیرش، غذای مورد علاقشو میپرسه و بهش میگه میخوایم توی منو بذاریم. بعدتر نشون میده که غذای مورد علاقش روی سکو وجود داره. فیلم این قسمت رو مبهم باقی میذاره اما این حس رو القا میکنه که منابع و غذاهای مورد علاقه تمامی افراد زندان، هر روز روی سکو قرار داده میشه اما این طمع و زیادهخواهی افراد طبقات بالاییه که باعث میشه منابع به طبقات پایین نرسه.
گورنیگ از متقاعد کردن زندانیا، یا حتی فشار برای رعایت مصرف عادلانه به طبقات پایینتر ناامید شده. واسه همین تصمیم میگیره به همراه همسلولیش روی سکو باشن و خودشون غذا و منابع رو عادلانه تقسیم کنن؛ اونها به طبقات بالایی چون هر روز غذا میخورن، غذایی نمیدن و سعی میکنن به طبقات پایینی غذا برسه. اول تصور میکردن که ۲۵۰ طبقه وجود داره اما متوجه میشن ۳۳۳ طبقه وجود داره. هرچی پایینتر میرن وضع بدتر و غیرقابل تصور میشه.
یه دختر، از ابتدای فیلم دنبال پسربچش میگرده و هیچوقت پیداش نمیکنه و اخر کشته میشه. گورنیگ وقتی به طبقه ۳۳۳ میرسن با دختربچهای برخورد میکنه. برخورد با اون دختربچه باعث میشه که حواسشون از هدفشون دور بشه و از سکو جا بمونن. گورنیگ وقتی بیدار میشه میبینه همسلولیش مرده.
اونها کیکی رو به عنوان پیام اعتراضی پیش خودشون نگه داشته بودن تا بدون استفاده به طبقات بالایی و مدیران زندان برسه اما وقتی با دختربچه روبرو میشن مجبور میشن کیک رو به دختربچه بدن تا از گشنگی نجات پیدا کنه. روز بعد وقتی سکو از بالا میرسه، گورنیگ با دختربچه سوارش میشن و به پایین میرن.
از اینجا فیلم به شدت سوررئال میشه و گورنیگ به پیرمرد میرسه و پیرمرد بهش میگه سفرش تموم شده. اما گورنیگ میخواد همراه دختر به بالا برگرده و دختر رو پیام و خودش رو حامل پیام میدونه. اما پیرمرد متقاعدش میکنه که وجود پیام به تنهایی کافیه. گورنیگ همراه پیرمرد میشه و سکو با دختربچه که به روش نشسته به سمت بالا حرکت میکنه و فیلم تموم میشه. پایان مبهمی داره ولی فیلم جذابیت و حرفای زیادی واسه گفتن داره.
سکو یک قانون هم داره؛ اینکه هیچیک از زندانیها حق ندارن غذایی رو انباشته و ذخیره کنن! اگر اینکار رو کنن اونقدر سلول سرد یا گرم میشه که بمیرن.
شب آخر، گورنیگ قسمتی از کتاب دون کیشوت رو میخونه: "یک فرد خوب که به گناه آلوده است، فقط میتواند گناهکار خوبی باشد؛ یک فرد ثروتمند که بخشنده نیست، یک گدای خسیس خواهد شد. صاحب ثروت با داشتن ثروت خوشحال نخواهد شد؛ بلکه با خرجکردنش خوشحالخواهد شد! نه با خرجکردنش از روی هوس؛ بلکه با دانستن اینکه چطور بهخوبی خرجش کند..." فرصت کردید حتما "سکو" رو ببینید.