در سالهای اخیر، با گسترش فضای استارتاپی در ایران، نقش منتورها، داورها و مربیان آموزشی بیش از گذشته برجسته شده است. اما در دل این رشد، یک نکتهی قابل تأمل وجود دارد: برخی از افرادی که امروزه در نقش منتور ظاهر میشوند، ممکن است خود تجربهی مستقیم ساختن، رشد دادن یا حتی شکست خوردن در یک استارتاپ را نداشته باشند.

منتورینگ صرفاً به دانستن واژههای تخصصی، مطالعه مقالات یا ارائه اسلایدهای جذاب محدود نمیشود. منتور مؤثر کسیست که فشار تصمیمهای سخت، ریسکهای شخصی و چالشهای واقعی را تجربه کرده باشد. کسی که با فراز و فرود زیستن در فضای استارتاپی آشناست، نه صرفاً از بیرون گود به توصیهگری بپردازد.
در برخی رویدادهای کارآفرینی و برنامههای شتابدهی، دیدهایم که جایگاه منتورینگ گاهی به افرادی سپرده میشود که بیشتر در فضای تئوری فعال بودهاند. این موضوع میتواند باعث شود راهنماییها بیش از حد انتزاعی یا حتی ناهماهنگ با واقعیتهای اجرای یک استارتاپ باشند.
البته روشن است که در بسیاری از حوزههای تخصصی – مانند طراحی تجربه کاربری، حقوق استارتاپها، بازاریابی دیجیتال یا تحلیل بازار – حضور منتورهایی که شاید تجربهی مستقیم کارآفرینی نداشته باشند، اما عمق دانش و بینش تخصصی دارند، بسیار ارزشمند است. منتورهایی که در نقش تسهیلگر، مشاور حرفهای یا تحلیلگر بازار ظاهر میشوند، جایگاه مشخص و موثری در اکوسیستم دارند. اما وقتی سخن از راهبری، تصمیمسازی یا مشاورهی کلنگر به تیمهای نوپا در میان است، تجربهی زیسته در میدان واقعی، دیگر یک مزیت نیست؛ بلکه ضرورتی انکارناپذیر است.
این یادداشت نقد تلاشهای دلسوزانه یا دانش نظری نیست. بلکه دعوتیست برای بازنگری در معیارهای انتخاب منتور: آیا تجربهی زیسته، توان حل مسئله در میدان واقعی و درک عمیق از پیچیدگیهای مسیر استارتاپی، در این انتخابها به اندازه کافی دیده میشود؟
اگر بهدنبال اکوسیستمی پویاتر و واقعیتر هستیم، شاید وقت آن رسیده باشد که معیارهایمان را بازتعریف کنیم: منتوری نه فقط با دانش، بلکه با تجربهای که در میدان به دست آمده.