* این سفر 8 روزه در تعطیلات بهمن 97 (18ام تا 26ام) برگزار شد. سفر به صورت زمینی با دو ماشین سواری شخصی از تهران شروع شد.
روز اول ساعت 7 صبح از تهران حرکت کردیم. قرار بود ساعت 6 حرکت کنیم که به ترافیک اول تعطیلات نخوریم ولی آخرش خروجی تهران نیم ساعتی ترافیک خوردیم. برنامه این بود که روز اول اصفهان بمونیم و باقی مسیر تا بوشهر رو روز دوم بریم. ناهار رو رستوران شهرزاد توی خیابان عباسآباد خوردیم. یکی از شلوغترین و معروفترین رستورانهای اصفهانه. تقریبا 45 دقیقه منتظر موندیم تا نوبتمون بشه! فضای رستوران کاملا سنتیه و غذاهای باکیفیت و به نسبت ارزونی داره. هزینه غذای 8 نفره ما شد 350 هزار تومن.
به خاطر خشکسالی سال 96 دو سال بود که زایندهرود خشک بود ولی یک هفته قبل از سفر ما آب رو باز کرده بودن. بعد از ناهار پیاده رفتیم سیوسه پل و بعدش هم با ماشینها رفتیم میدون نقشجهان. شب هم رفتیم خونه پدر و مادرم و شام رو مهمونشون بودیم.
شب رو اونجا موندیم و صبح ساعت 9 حرکت کردیم به سمت شیراز و ساعت 3 بعدازظهر رسیدیم. قرار بود سریع راه بیفتیم و شب در سواحل خلیجفارس چادر بزنیم ولی در نهایت با نظر اکثریت تیم بنا شد شب شیراز بمونیم تا قشنگیهای جاده رو توی روز ببینیم! صد البته که بهترین تصمیم سفر بود و فرداش تونستیم یکی از بهترین سایتهای تاریخی ایران رو بازدید کنیم.
اول رفتیم ارگ کریمخان زند و بعد هم چرخی توی خیابون لطفعلیخان زدیم و رفتیم شاهچراغ. دو جایی بود که توی سفر شیراز پارسالمون نرفته بودیم. یه فالوده کنار ارگ زدیم و آخر سر رفتیم حافظیه. تو این مدت کلی توی پلتفرمهای اجاره خونه مثل اتاقک و شب و جاجیگا گشتیم که خونه پیدا کنیم ولی اکثرا یا پر بودن یا قیمت خیلی بالا گذاشته بودن. منصرف شدیم و گفتیم چادر میزنیم! رفتیم یکی از پارکهای شهر چادر زدیم، وسط زمستون، شیراز! شام رو هم دو تا از بچهها رفتم از یه آشپزخونه آش و لوبیاپلو و ... خریدن.
به هر سختیای بود شب رو صبح کردیم. ساعت 7 از شیراز دراومدیم و از جاده جم رفتیم به سمت جنوب. توی مسیر تابلوهای قهوهای رنگ منظر باستانی فیروزآباد رو دیدیم! ای داد بیداد. شانس آوردیم شب شیراز موندیم وگرنه از دست میدادیم و معلوم نبود دیگه کی گذرمون به این جاده بیفته. منظر باستانی فیروزآباد یه مجموعه آثار باستانی از دوره ساسانیه که سال 96 توی فهرست یونسکو ثبت شد. قلعه دختر رو از توی جاده دیدیم. ورودیش چند کیلومتر جلوتر بود و حدود 15 دقیقه باید از پلهها بالا میرفتیم تا بهش میرسیدم و تصمیم گرفتیم که بی خیال بشیم و چند کیلومتر جلوتر کاخ اردشیر بابکان رو ببینیم.
از عظمت خود بنا که بگذریم، اون چشمه جلوی کاخ و تصور اینکه اون زمان این کاخ چه صفا و جمالی داشته یه چیز دیگه بود. شاهانه بر دیوار کاخ تکیه کردیم و صبحونه رو کنار چشمه نوش جان کردیم. بعد از صبحونه راه افتادیم به سمت جنوب و ساعت 12 رسیدیم به سیراف.
سیراف شهر خیلی سرزنده و تمیزیه. یه پارک ساحلی داره که پر از مسافر بود. بیشتر مسافرهای این منطقه شیرازین. به محض رسیدن برای ناهار نفری یه فلافل و سمبوسه خوردیم. سیراف دو تا سایت تاریخی معروف داره. یکی قلعه شیخ نصوری که چون پارسال رفته بودیم دیگه نرفتیم و یکی هم دخمههای صخرهای که یه بازدید کوتاه داشتیم.
برنامهمون این شد که شب بریم ساحل بنود. سریع راه افتادیم که قبل از غروب برسیم. توی مسیر از اسکله عسلویه ماهی خریدیم. موقع سفر به جنوب این تصور رو نداشته باشید که توی هر روستا و شهری بشه راحت ماهی تازه خرید. ولی یکی از جاهایی که میشه مطمئن بود که همیشه ماهی خوب هست، همین اسکله عسلویه س. بعد از یک ساعت رسیدیم به بنود. ادامه مسیر تا ساحل حدودا نیم ساعت خاکیه که یه جاهاییمش هم توی کوه و تپهس و صبر و حوصله میخواد. حدودا صد متری ساحل یه مسیر از سمت راست جدا میشه که میره به سمت ساحل معروف بنود. اینجا یکی از لوکیشنهای فیلم محمد رسولالله مجید مجیدی بوده.
به خودی خودش ساحل قشنگیه ولی این ساختمونهایی که برای فیلم ساخته شده هم جذابترش کرده. البته دو هفته بعد از سفر ما یه خبر زدن که سازمان محیطزیست یه قسمتاییش رو تخریب کرده. خیلی خیلی شلوغ بود. برخلاف سال قبلش که نهایت 10 تا ماشین اونجا بود، حداقل 200 تا ماشین اونجا پارک بود. اکثرا هم با پلاک شیراز. واقعا کشش این همه مسافر رو نداره و پر از آشغال شده بود.
کنار ساحل چادر زدیم و ماهی کبابی درست کردیم. آخر شب رقص نور و صدای آهنگ توجهمون رو جلب کرد. بالای صخرهها پارتی گرفته بودن. دیجی و چراغونی و ... ما هم یه ساعتی در مراسمشون شرکت کردیم و برگشتیم برای خواب.
صبح سریع صبحونه خوردیم و راه افتادیم. از شب قبلش یه نم بارون گرفته بود و صبح بیشتر شد. با این حال رفتیم پارک ملی نایبند و صخرهای که از سال قبلش نشون کرده بودیم برای شیرجه. بارون شدیدتر شده بود، نیم ساعتی بیشتر نمودیم و حرکت کردیم به سمت پارسیان و ناهار رستوران ماهی خوردیم.
از پارسیان به سمت شرق، بزرگراه آسفالت و خوب هست ولی ما اومدیم به سمت جاده ساحلی و در کنار ساحل تا بندر آفتاب رفتیم. جاده به شدت زیباست، بعضی جاها یک سمت شیب تند کوه و یه سمت دریا با اختلاف ارتفاع زیاد و فاصله کمه.
چند جایی کنار ساحل توقف داشتیم و غروب رسیدیم بندر مقام. نمازخونه سوله ورزشی رو اجاره کردیم که هم ارزون بود هم 4 تا حموم داشت. شب باز هم یه کمی بارون اومد و باز هم امیدمون به جزیره هندورابی کمتر شد. صبح زود راه افتادیم و قبل از ظهر توی بندر چیروئیه از چند نفر خواستیم که ما رو ببرند هندورابی که هیچ کدوم قبول نکردن و گفتن اجازه و جرئتش رو نداریم. البته شانس آوردیم که نرفتیم با وضعیتی که شب بعدش داشتیم! جاده خیلی جاها خراب بود ولی به قشنگیهاش میارزید.
حدود ساعت 3 رسیدیم بندر آفتاب و از رستوران اسکله غذا گرفتیم که به شدت داغون بود. از اونجا جاده آسفالت میشد و یک طرفه. چون شب قبل جا گرفته بودیم تصمیم گرفتیم اون شب رو کنار دریا چادر بزنیم و چند کیلومتر بعد از آفتاب شبمونی کردیم.
اصطلاحا شب سختی بود. نصف شب چنان باد و بارونی گرفت که فقط چنگ زده بودیم به چادر که قل نخوریم توی ساحل. شانس آوردیم که هندورابی نبودیم و ماشینها نزدیکمون بود. سریع رفتیم توی ماشین و تا صبح خیس توی ماشین خوابیدیم. صبح هوا صاف و آفتابی شد. کنارمون یه رودخونه خشک بود که به برکت بارون شب قبلش جاری شده بود. تهدید رو به فرصت تبدیل کردیم و بعد از شنا توی دریا، توی رودخونه آب شیرین مجاور خودمون رو شستیم!
بعد از صبحونه راه افتادیم به سمت بندر کنگ. جاده آسفالت بود و چند تا توقف کوتاه داشتیم فقط. به برکت بارون چند جایی رودخونهها از روی جاده رد میشدن و آبانبارها هم غرق آب بودن.
یکی از دوستان توصیه کرد که حتما یه وقت ویژه برای کنگ بذارید و یه نفر از دوستاش از اهالی کنگ به اسم آقای دریابان رو هم معرفی کرد. ظهر رسیدم کنگ و ناهار رو رستوران خوردیم. آقای دریابان بعد از ناهار اومد پیشمون و شروع کردیم به بازدید از جاهای دیدنی کنگ. قبل از سفر کنگ رو نمیشناختم، ولی شهر عجیب و پر رمز و رازیه و به نظرم با این پتانسیل و اهالی دانایی که داره قطعا یه قطب گردشگری میشه تا چند سال آینده.
اول از همه اسکله و باقیمونده قلعه پرتغالی کنگ رو دیدیم. قبل از غروب هم رفتیم کارگاه لنجسازی. کنگ بزرگترین کارگاه لنجسازی ایران رو داره. شهرداری کنگ یه بوم قدیمی رو خریده و توی این کارگاه در حال بازسازیه. بادبانی میشه و برای گردوندن گردشگرا ازش استفاده میشه در آینده.
بعد از اون رفتیم موزه مردمشناسی کنگ که یه سازمان مردم نهاد راه انداخته و اشیا داخلش رو هم مردم شهر اهدا کردن.
شب یه گشت کوتاهی توی بافت قدیمی شهر کنگ زدیم و شب هم مهمون آقای دریابان بودیم و خونه ایشون موندیم. از دانایی اهالی کنگ همین بس که توی بافت قدیمیشون هیچ تیر و کابل برقی نمیبینید و همه رو زیر زمین رد کردن. پیشنهاد میکنم صفحه اینستاگرام کنگ رو ببنید.
دوستان کنگی آمار اولین حرکت شناور از بندرعباس به هرمز رو گرفته بودن و برای رسیدن بهش صبح خیلی زود از بندر کنگ راه افتادیم. ولی این قدر رفت و آمد زیاد بود پشت سر هم حرکت میکردن. حدود ساعت 10 رسیدیم هرمز و بیرون اسکله 4 تا موتور کرایه کردیم. هر موتور ساعتی 15 هزار تومن که بعدا فهمیدیم کمتر هم میشده کرایه کرد. البته کار درستی نبود و اون سر و صدایی که راه مینداختیم بقیه رو اذیت میکرد. چهار ساعت خلاف جهت حرکت عقربههای ساعت دور جزیره گشتیم. دره مجسمهها، دره رنگینکمان، ساحل سرخ و قلعه پرتغالیها رو بازدید کردیم و توی یکی از کافههای کنار قلعه ناهار خوردیم.
هیپی خیلی زیاد دیدیم توی هرمز. ساز میزدن، صنایع دستی درست میکردن و میفروختن و بیشتر کافهها رو هم غیر بومیها راه انداخته بودن. به نظرم خیلی جالب نیست که به جای محلیهای اونجا، کار افتاده دست غیربومیها و خود هرمزیها موتور کرایه میدن. به نسبت 5 سال قبلش که همین تاریخ اومده بودم هرمز و یکی دو تا تیم دیگه توی جزیره ندیدیم، خیلی شلوغ بود و میگفتن که سه روز قبل که تعطیلی اصلی 22 بهمن بوده خیلی شلوغتر بوده. موقع برگشت هم به شلوغی خوردیم و حدود دو ساعت توی اسکله معطل موندیم.
ناهار رو دیر خورده بودیم و به محض رسیدن به بندرعباس سریع راه افتادیم به سمت خونه. دو نصف شب رسیدیم سیرجان و خونه خانواده ملکشاهی، پدر و مادر یکی از رفقای قدیمی موندیم. صبح بعد از صبحانه سریع راه افتادیم به سمت خونه. نائین دو تا ماشین یکی به سمت تهران و یکی به سمت اصفهان از هم جدا شدیم و پرونده سفر رو بستیم.