در محافل رسانهای ایران، کافیست کلمهی «مونتاژ» را بر زبان بیاوریم تا موجی از مخالفتها و جبههگیریها بهراه بیفتد. از دریچهی نگاه این بندهی حقیر، بخش عمدهای از این واکنشها، ریشه در خاطرات تلخ و ناکام دو غول صنعت خودروسازی کشور، یعنی ایرانخودرو و سایپا دارد. جایی که شرکای خارجی، بارها و بارها کلاههایی به گشادی کلهی فیل، بر سر این دو کمپانی نهادند و حاصلش چیزی نبود جز وابستگی، سرهمبندی، و از دست رفتن اعتماد عمومی. هرچند روایت این ماجرا خود حکایتیست مفصل و خارج از بحث ما، اما نباید فراموش کرد که "مارگزیده، از ریسمان سیاه و سفید نیز میهراسد."
اما سؤالی که اینجا مطرح میکنیم، «بودن یا نبودن؟ مسئله این است» نیست! چرا که نه این متن بخشی از نمایشنامهی هملت است، و نه بنده ویلیام شکسپیرم. پرسش اصلی اینجاست: مونتاژ یا واردات؟ مسئله این است.
در ادامهی این نوشتار، به مقایسهای اجمالی میان این دو رویکرد خواهیم پرداخت، بهاین امید که شاید بتوان گامی کوچک در جهت روشنتر شدن این مسیر برداشت.

در فرآیند مونتاژ، این نیروی کار داخلیست که وارد میدان میشود؛ بهجای آنکه دسترنج کار، روانهی جیب کارگران بیگانه گردد، سود ناشی از ارزش افزودهی کالا نصیب فرزندان همین مرز و بوم میشود. چرخ تولید به دست همانانی میچرخد که روزگاری شاید در صف انتظار شغل، چشم به آیندهای مبهم دوخته بودند.
از سوی دیگر، با درنظر گرفتن شرایط کنونی ارز، روشن است که میزان ارزش افزودهی محصولات مونتاژی در قیاس با کالاهای وارداتی، در سطحی پایینتر قرار میگیرد. با اینحال، همین تفاوت موجب کاهش بهای نهایی برای مصرفکننده شده و خرید برندهای مطرح را در قالب مونتاژ، به گزینهای مقرونبهصرفه بدل میسازد.
همچنین، روند مونتاژ از پرداخت هزینههای سنگین گمرکی معاف است؛ در حالیکه واردات مستقیم کالا، ناگزیر است بار گمرک را به دوش بکشد، باری که نهایتاً بر دوش خریدار خواهد نشست.
مزیت دیگر مونتاژ، ظرفیت آن در ایجاد بستر برای مهندسی معکوس است؛ فرصتی برای شناخت لایههای فنی محصول و شاید حتی بومیسازی آن در گامهای بعدی. در مقابل، واردات صرفاً به مصرف محدود میماند و ردّی از فناوری در بطن آن برای کشور باقی نمیماند.
افزون بر این، هنگامی که محصولی وارداتی دچار نقص شود، فرآیند تعمیر و پشتیبانی آن در داخل کشور اغلب با دشواری همراه است. امّا در محصولات مونتاژی، به واسطهی انتقال نسبی فناوری و حضور خطوط تولید، امکان تعمیر و خدمات پس از فروش، رنگی از واقعیت به خود میگیرد و وابستگی به خارج، تا حدودی کاهش مییابد.
درادامه باید بیان نمود که رونق مونتاژ میتواند بهگونهای نامحسوس اما مؤثر، در مهار پدیدهی قاچاق نیز ایفای نقش کند. آنگاه که کالای مونتاژی با قیمتی رقابتی و کیفیتی قابل قبول در دسترس مصرفکننده قرار گیرد، گرایش عمومی به کالاهای قاچاق کاهش مییابد. چرا که در غیاب تفاوت چشمگیر میان کالای رسمی و غیررسمی، دیگر نیازی به عبور از مسیرهای غیرقانونی و پرخطر نیست. این دگرگونی در ذائقهی بازار، در بلندمدت به تضعیف شبکههای قاچاق انجامیده و امنیت اقتصادی کشور را تقویت خواهد کرد.
در نهایت، آنچه میتواند کفهی ترازو را به سود مونتاژ سنگینتر سازد، اجرای درست و اصولیِ این فرآیند است؛ نه صرفاً چیدن قطعات از پیش آماده، بلکه انتقال فناوری، ارتقاء مهارت نیروی کار، و حرکت آهسته اما پیوسته به سوی بومیسازی. اگر مونتاژ با نگاهی عمیق و بلندمدت مدیریت شود، نه تنها مسیری برای اشتغالزایی و کاهش وابستگی ارزی خواهد بود، بلکه خود میتواند به «مادر تولید» بدل گردد—زمینهساز پرورش صنعت، شکوفایی فنّاوری، و در نهایت تولد استقلال صنعتی واقعی باشد.
_ امیررضا دایریپور.