متن پادکست خودم به نام عقاید یک جغد /اپیزود شماره یک
این اپیزود را در اینجاها می توانید پیدا کنید وبشنوید :
1-شنوتو 2-ناملیک و تمام اپلیکیشنهای آیتیونز از قبیل castbox - overcast -podcasts و .....
و اکنون در مرداد نسبتا پاییزی 1399 و همچنان میزبان میهمان ناخونده مون ، کرونا هستیم که هنوز داره میدون داری میکنه و میترسونه و مریض میکنه و عزیزان ما روازمون میگیره و پارادایم دس و ماسکش و الکل و ضدعفونی و فاصله گذاری حکمفرماست. البته مواردی هم دیده میشه رعایت نمیکنن و تو مترو میشینن رو این صندلیا که برچسب ممنوع زدن و نادر مواردی هم دیده میشه میرن شمال که قطعن فورس ماژوری چیزی بوده که تو این ترااااااااااافیک جاده چالوس و مرزن آباد و هراز ؟؟! چیز ..ترافیک که نه ! با نادر موارد که ترافیک نمیشه ..میشه ؟ مگه اینکه نادرش خیلی زیاد باشه... الایهاحال به حق همین وقت عزیزآخرالزمانی قسمتون میدم رعایت کنین تورو خدا تموم شه.... خسته شدیم والله ...
همین ترکیه عثمانی همین کنار دستمون اوضاع سفید شده ظاهرا....دلتون ماچ آبدار نمیخاد از حبیب ؟ البته شما که ماچتون رو میگیرید ...بغل نمیخاد ؟ تفریح بدون عذاب وجدان نمیخاد ؟، سفر با استوری و عکس نمیخاد ؟ یعنی رو دلم مونده برسم خونه خریدا رو بریزم یه ور ، لباسا یه ور کیف یه ور بپرم رو کاناپه ....بدون رعایت این مناسک شستن و الکل و ....
راستی اوضاع منطقه هم خاورمیانه ای تر شد تو این مدت و بیروت عزیز دل بعضیا ترکید ...
اندازه ده درصد بمب اتم هیروشیما ...فکر کن ... دیدین فیلمارو ؟ بگذریم ...حالا خیلیا اعتقاد دارن که حمله موشکی بوده و اینا که این روزا اساسی پیراهن خونین خاورمیانه را پرچم کردن و زیرش سینه زدن و استوری و پست و کپشن و توییت رو زنجیره ای هشتگ بارون کردن که
"بیروت من قلبی سلام" را به خار خاورمیانه غمگین وصلت دادن ......خب داستان چی بوده ؟ نیترات آمونیوم رو کشتی روسی آورده بود که تو بندر که توقف میشه و هزینه دکوپاژ ؟ کورتاژ ؟ دموراج ؟ ژژژ رو نداشته بده که نیتراتاشو میریزن کف انبار و 6 سال میکذره و اینا هوام گرم و بندر و ساحلای لبنان و به به و جانان من اندوه لبنان و مکافات و حالا یه موشکی هم بعضا دیدن با خط زرد هم مشخص شده است در این فیلم ! که تو اینستا پخش شد. البته ما که چیزی ندیدیم شما هم بگین ندیدین ...تموم شه بره والله چه کاریه آخه مدام همه چیو سیاسی خاورمیانه ایش میکنین و بعدش هم رو چیز نزار قبانی هم مدام اسکی میرید ..... خبری رسید دستم که دولت لبنان استعفا داد ...دیگه میشه گفت اشک و اوف بر این خاورمیانه ! ملت عزیز لبنان به اندازه ای که ما در بدبختیاتون سهیم هستیم مارو ببخشید !
شعر خاورمیانه
کشتی های عتیق شما
در آب های من پهلو گرفته اند
ملوانان سالخورده، هنوز
میخانه های فنیقیقه را خوب به خاطردارند
شب های پرستاره بغداد را
به یادتان می آورم
و دخترم شهرزاد را
که طعم قصه هاش هنوز
زیر پلک های شماست
زرتشت، موسا، مسیح، محمد
پسران منند
ودختران من
مریم و هاجر
دو ماهپاره در هلال خصیب
درمن به تحقیر منگرید
من
خاورمیانه ام
(۴)
اینجا
خاورمیانه است
ما با زبان تاریخ حرف می زنیم
خواب های تاریخی می بینیم
و بعد
با دشنه های تاریخی
سرهای همدیگر را می بُریم
از شام تا حجاز
از حجاز تا بغداد
از بغداد تا قسطنطنیه
از قسطنطنیه تا اصفهان
از اصفهان تا بلخ
بر سرزمین های ما
مرده ها حکومت می کنند
اینجا
خاورمیانه است
و این لکنته که از میان خون ما می گذرد
تاریخ است.
(۵)
اینجا
خاورمیانه است
سرزمین صلح های موقت
بین جنگ های پیاپی
سرزمین خلیفه ها ، امپراتوران ، شاهزادگان ، حرمسراها
و مردمی که نمی دانند
برای اعدام یک دیکتاتور
باید بخندند یا گریه کنند
آهنگی که شنیدید تنظیم مجدد آهنگ "انا لحبیبی و حبیبی الی " متعلق به خانم فیروز که توسط خانم کارمن توکمه جی بازخوانی شد . و باید خدمتتون اعلام کنم که :
شما در حال گوش کردن اپیزود شماره یک پادکست عقاید یک جغد هستید، سلام ، من داود علیزاده در نیمه شب یکی از شبهای زیبا و رنجور شهرم تهران در حال ضبط بعضی حرفها برای ثبت در تاریخ هستم !
این پادکست یا همون رادیوی اینترنتی عقاید یک جغد تو هر اپیزودش حول یک موضوع محوری محتواهایی را ارایه می کنه که سعی می کنه هم اگاهی بخش باشه و هم سرگرم کننده ....خیلی مهربونی می کنید با من تا آخر این پادکست همراهم باشید و اگر خوشتون اومد به دوستان تون معرفی کنید . عقاید یک جغد را در پلتفرمهای ارایه کننده محتواهای صوتی از قبیل پادگیرهای آیتونز مثل اپل پادکست و کست باکس و پلتفرمهای ایرانی شنوتو و ناملیک می تونید پیدا کنید
آقایان خانمها
لطفا این اپیزود را با آرامش گوش کنید ! موضوع این اپیزود : آهستگییییییییییی
این اپیزود مناسب سن کودکان نیست . لطفا با هندزفری گوش کنید یا بچه دور و ورتون نباشه لطفا ....
یکی بود یکی نبود یه لاک پشتی بود یه خرگوشی بود با رعایت فاصله گذاری اجتماعی رفته بودن فست فود محمود سیب زمینی میزدن که تلوزیون مسابقه دو پخش میکرد البته برای قبل کرونا چون حکمن دیگه مسابقه ای برگزار نمیشد اون مقطع حساس کنونی ...که لاک پشت نگاهی به خرگوش کرد اسلوموشن وار ودر حالی که یقه سیب زمینی سس دارشو گرفته بود تا از دهنش سقوط نکنه و گفت : میای مسابقه دو بدیم ...؟ خرگوش اینجا نکاهی نکرد اصلا و گفت : ببند بابا ...
لاک پشت از خیر اون سیب زمینی گذشت و دهنشو شل کرد تا سیب زمینی بیفته و این بار با صدای بلندتری گفت (تا حالا لاک پشت ندید م حرف بزنه حالا بلندتر حرف زدنش که دیگه چجوری میشه رو خودتون یه جور تصور کنید ) ببین باید مسابقه رو بدیم این میشه داستان بعد از روش کلی سخنران انگیزشی محتوا تولید میکنن و پول درمیارن و ملت هم نفهمیده پول میدن و سرشون رو پیر دانا طور تکون میدن و میگن عجب .... کیک و آبمیوه برک سمینار انگیزشیشونو میخورن و برمیکردن به همون زندگی عن و گوهی که داشتن ! خرگوش که همچنان به لاک پشت نگاه نمیکرد و سس لب دهنشو با گوشاش پاک میکرد گفت : وات د فاز ؟ اسکول کردی منو ؟ حالا اینجا لاک پشت چیزایی به خرگوش میگه که فقط تصویر رو میبینیم و صدای صحنه رو نمیشنویم ....بله ظاهرا خرگوش با پیشنهاد لاک پشت موافقت میکنه که باهاش مسابقه بده ....
حالا لاک پشت و خرگوش اومدن امجدیه یه کم بالتر از محمود برای مسابقه دو و ملت با رعایت پروتکل بهداشتی جمع شدن ببینن چی میشه ....بله شلیک آغاز مسابقه و همانطور که انتظار میرفت خرگوش به چیزش هم نیست و لاک پشت هن هن کنان شروع میکنه به دویدن که چه عرض کنم خزیدن ....داخل پرانتز بگم واقعا تو همون داستان چجوری میشه که لاک پشت برنده میشه و اینا خیلی جالبه و اینکه اون خرگوشه خیلی اسکول بوده یا کانتکس مسابقه یه جوری بوده و لاک پشت چیزی رو اون وسطا هک کرده که تو داستان نیومده ....حالا که فعلن لاک پشته جلوست .....خب تا الان 5 دوری زدن و لاک پشت جلویه ...بله الان خرگوشه تیک آف میکشه و 5 دور رو میخوره رسما و دم خط پایان منتظر لاک پشت وایمیسه که یخ کم داستان رو دراماتیک نه ...خب تا الان که خرگوش جلویه اما هنوز از حط پایان رد نشده ....بله لاک پشت هم هن هن کنان میرسه و خرگوش میاد که رد شه که اع بله گوشیش بلینک نوتیف میاد ...صبر کن ....اوهوم سیگنال خرید اومده براش ظاهرا ....نشست گوشه ای ...روی یه سهم داره تکنیکال میزنه ...از اونجایی که دانای کل داستان هستم گوشیش رو دارم میبینم ...بله کانال رو ترسیم میکنه و فیبوناچ رو هم میزنه و مک دی هم که از زیر زده زیر سیگنال و سی سی آی هم 100 رو رد کرده میگه موقع خریده ....سهم چی هست حالا منم برم بخرم ؟! اینقد دانای کل نیستم ظاهرا که اسم نمادو ببینم ..... ..اوووو صدملیونی سفارش خرید ثبت میکنه .....اوه اوه ای دل غافل که لاک پشت از خط پایان رد شد !!!! بله ....این بار هم خرگوش باخت ..عجیبه واقعن ...انصافا این دفعه فکر میکردم خرگوشه میبره و اون داستان هم فیکه ! .....اما باید بگم که خرگوشه سر خرید اون سهام کلی پولدارشده و لاک پشته رو به عنوان منشی خودش استخدام کرده ....هرصبح هم که میبینتش میگه "من در سرزمینی زندگی می کنم که در آن دویدن، سهم کسانی است که نمی رسند و رسیدن، حق کسانی که نمیدوند" حالا برام یه کاپوچینو بیار اتاقم !
.حالا دیگه از داستان بیاییم بیرون ....الان پیام این داستان چی بود بچه ها ؟ .....بله آهسته و پیوسته لاک پشتا به همه چی میرسن ...حالا به ما چه آدما چه ربطی داره توضیح میدم براتون همراه باشید .......
یه روز تبلیغ اپلیکیشنی رو دیدم تحت عنوان یوگای سریع ، یوگایی برای پرمشغله ها ! یوگا ...سریع ؟؟؟ آخه لامصب ملت میان یوگا کمی آروم شن آهسته شن جطور یوگا سریع ؟!!! کوییک یوگا !!!؟ بعد توضیح هم داده بود که راه حلی برای حرفه ای های پرمشغله ...مثل این میمونه که برای ساکت کردن یه بچه که داره ونگ میزنه موسیقی متالیکا با صدای بلند بزاری ! ....خب این آدما دردشون عجله است سرعته پس چطور با یک روش سریع میخای اینارو به آرامش برسونی ؟....
وسواس سرعت، تندخوانی ، چارچوبهای اجایل و چابک، مدیریت یک دقیقه ای ، فروش یک دقیقه ای ، عاشقی یک دقیقه ای ، خرید یک دقیقه ای ،قهوه یک دقیقه ای ، آشپزی یک دقیقه ای ، بچه داری یک دقیقه ای ، ازدواج یک دقیقه ای ، طلاق یک دقیقه ای ، رشد یک ساله در یک دقیقه ! یعنی این آخری دیگه عصای موسی رو هم هک کرده !
واقعیت قضیه اینه که آهستگی اتفاقا یک موضوع خیلی جدی و عمیقیه که زمانی باهاش روبرو شدم خودم رو به معنایی سورپرایز کرد ....
داستان از اینجا شروع میشه که یک خبرنگار ایتالیایی به نام كارلوپترینی در سال 1986 جنبشی به نام غذای آهسته را پایه ریزی می کنه . ایشون كه از فست فودها زده شده بود، به دنبال راهی می گشت تا غذاهای سنتی و سالم ایتالیایی را احیا كند. این اتفاق همزمان با افتتاح شعبه مك دونالد (برای فروش فست فود) در رم بود و پترینی قصد داشت به مردم بفهماند كه
بابا ....ایل ِ رآ اکس سی اوتینه گوستاندو چیبو سانو ........یعنی همون :
آرامش در سایه لذت بردن از غذاهای سالم به دست می آید.
اما نكته دیگری هم كه این خبرنگار ایتالیایی به آن توجه كرد این بود كه با حرف زدن و نصیحت كردن مردم، چیزی درست نمیشه، ایتالیایی های عزیز معرف حضور هستن که چیزی تو مایه های خودمون .......بلكه لازم است جنبشی شکل بگیرد تا هر كدام از افراد درگیر در آن، به عنوان عضوی فعال چیز كنند.
این طور هر كسی سعی خواهد کرد تا اختیار كار، زندگی و خوردنش را به دست بگیرد و كم كم اصلاحات به همه جای دنیا سرایت خواهد کرد.
در واقع اعتقاد پترینی و چیزی كه پیروان این جنبش در حال حاضر دنبال می كنند، این است كه بازگشت به سنت ها، اصلاح ذائقه و حمایت از گونه های زیستی باعث می شود كه نه تنها از غذا خوردن لذت ببریم، بلكه كیفیت زندگی مان هم ارتقا پیدا می كند و این گونه بود كه جنبشی با هدف حمایت از آهستگی در دنیای پُرسرعت و عجول امروزی به وجود آمد.
یعنی مفهوم آهستگی در دنیای مدرن با قصه شکم و غذا خوردن استارت خورد !
اعضای جنبش آهسته خوری می گویند:" ما معتقدیم كه لذت بردن، حق اولیه هر كسی است، بنابراین مسئولیت حفاظت از سنتهای غذایی و فرهنگی كه درک این لذت را ممكن می كند هم بر عهده همه مردم است. حركت ما هم بر اساس این مفهوم اقتصادی - غذایی شكل گرفته كه می گوید: رابطه محكمی بین بشقاب شما و سیاره تان وجود دارد.
حرف از لذت بردن شد جاداره از جناب اپیکور یادی کنیم و این نکته را همین جا یا دآوری کنیم که ای جماعت حال و حول کن شوارک پوش جوج سیخ کن دور استخرهای مختلط و دی چی و دود و نوش و اینا اپیکور به شما هیچ ربط هم که نداره از رنگ زرد گل گلی شلوراکتون هم بدش میاد .....فلذا زیر علم این بزرگوار سینه نزنید که حرف دیگه ای میزنه ایشون .
اپیکور، لذتهایی را که به دنبال خودش باعث رنج میشه رو لذت نمیدونه و نکوهش میکنه . شما عرق میخوری همش خوبی ؟ سردرد نداری رنج نداری ؟ میری تو رابطه عشق و صفا و بغل بعدش کات میکنی دهنت سرویس نمیشه ؟ تا شیش ماه عر نمیزنی ؟ !!!! هی به من زنگ نمیزنی بگی چی بود اون پروجکشن و اینا ؟ ! ...خب اینا رنجه دیگه .......
به همین دلیل مخالف با عیاشی و لذت پرستی به مفهوم دم غنیمتشماری است. ولی علی رغم نظریه او، در میان مردم گرایش به عیاشی و دم غنیمتشماری به « اپیکوریسم » معروف شده است.
اپیکور، لذات را به متحرک و ساکن، و یا فعال و منفعل تقسیم میکند. مقصودش از لذات متحرک یا فعال، لذاتی است که معمولا ناشی از یک درد است و به دنبال خود نیز درد و رنج و لااقل فرسودگی و خستگی میآورد. مثل لذت غذا خوردن، لذت رابطه جنسی، یا لذت جاه و مقام. ولی لذت ساکن همان حالت آرامشی است که از نبودن رنج پدید میآید، مثل لذت سلامت. اپیکور لذت ساکن را توصیه میکند نه لذت متحرک را. اپیکور همواره به سادگی توصیه میکند و از این جهت فلسفه اش به فلسفه کلبیون نزدیک است.
حالا حرف ، حرف میاره ...اشاره کوچولویی هم بکنیم به کلبیون . مکتب فلسفی کَلبیها (منسوب به کَلب به عربی به معنای سگ)، فرقهای از فلاسفهٔ یونان بود که توسّط «آنتیستینس» یکی از شاگردان سقراط پایهگذاری و بعد از اون بوسیلهٔ دیوژن (دیوجانس) مشهور شد. دلیل شهرتشون هم رد و حتّی تحقیر تمام آنچه راحتی و آسایش نامیده میشه هست! یعنی مثل سگ یه گوشه به دور از مناسبات اجتماعی و رفاهی و تشریفات زندگی میکردن رسما ..که البته شرف داره به این زندگی و مکافات که ما الان توشیم ....دلار بیست وخرده ای و کرونا و بدبختی ....
خب از بحثمون دور نشیم ...گفتیم آهستگی یک جریانی شد که هدفش لذت بردن بیشتر از زندگی بود و از لذت به اپیکور رسیدیم .
اپیکور میگه :
« در حالی که به آب و نان، روز میگذارم، تنم از خوشی سرشار است، و بر خوشیهای تجمل آمیز آب دهان میاندازم، نه به خاطر خود آن خوشیها بلکه به خاطر سختیهایی که در پی دارند »
*****
حالا برگردیم به جنبش غذای آهسته ایتالیا ......
غذای آهسته هم فقط درست کردن یا خوردن آهسته اون نیست بلکه غذای خوب، پاك و منصفانه هم هست ! اونها معتقدند که غذایی كه می خورند باید مزه خوبی داشته باشد و سالم به دست بیاید، به این مفهوم كه نه به محیط زیست آسیبی برساند، نه حیوانات را آزار بدهد و نه برای سلامتی خودمان مضر باشد و حمایت از تولیدکنندگان غذا هم باشه . ببین تا کجا رو میبینه دیگه .....
این افراد خودشان را مصرف كننده قلمداد نمی كنند، بلكه به عقیده آن ها همه ی مردم در تولید با هم شریك هستند. این جنبش، به جای كلمه مصرف كننده ها، شركای تولید را پیشنهاد می كند چرا كه با مطلع شدن از فرایند تولید چیزی كه می خوریم، درگیر شدن در آن و حمایت از كسی كه آن را تولید می كند، بخشی از كار را به عهده گرفته ایم.
******
اعضای جنبش غذای آهسته، معتقدند كه با اصلاح ذائقه ها می توان اولین درس مزه شناسی را آموزش داد. غذای آهسته به مردم كمك می كند تا لذت خوردن غذاها را دوباره كشف كنند و همچنین دریابند كه این غذاها از كجا می آیند و چه كسی و چطور آن ها را می سازد.
(مثلا من خودم راجع به قهوه این تجربه رو داشتم و با همین آهسته نوشیدن و مزمزه کردن قهوه به ریشه های انواع قهوه ها عربیکا و روبوستا و اینکه برای کدوم کشور هستند پی بردم وپیگیر شدم و موقع خرید قهوه قطعا از فروشنده میخام که چند درصد از کدوم رو برام آسیاب کنه .....قطعا اگه قهوه مو مثل همیشه سریع میخوردم و یا همزمان با خوردن قهوه کار دیگه ای انجام میدادم یا فکر میکردم به این تجربه شیرین و لذتبخش نمی رسیدم !
حرف از دقت به مزه غذا شد یاد داستان سه انجیر اپیکور و بحث زیستن در حال افتادم .
***
از مولانا بگیر تا اکهارت توله راه سعادت و خوشبختی و لذت بردن رو فراگیری زیستن در حال میدونن ....مولانا میگه :
صوفي ابنالوقـت باشـد اي رفـيق نـيسـت فـردا گــفتـن از شـرط طـريـق
از ويژگيهاي انسانهاي معنوي، زيستن در زمان حال ميباشد كه به نوعي نشانة زندگي اصيل و معنادار ميباشد و شايد براي خيليها كار چندان سادهاي هم نباشد. اغلب انسانها يا در گذشته زندگي ميكنند و يا در آينده و كم هستند اشخاصي كه در لحظه و زمان حال زندگي ميكنند.
اکهارت توله در کتاب معروفش به نام نیروی حال ابتکار جالبی خرج میکنه و دو زمان روانی و زمان ساعتی رو مطرح میکنه ....که تو ساعت روانی ما به گذشته و آینده مون مدام کار داریم وانگولکش میکنیم تا عنشو درنیاریم و حالمونو خراب نکیم و گند نزنیم به حالی که در حال داریم ول کن نیستیم ....دیدین این آدما که مثلن جمع میکنن میرن شمالی، جایی که بشن زغوغای جهان فارغ ، همونجا هم بلاگرفته میره تو زمان روانی و گذشته و آینده رو جوری به هم میبافه تا اون قلیون و چای بعد شام رو به خودش و بقیه کوفت نکنه ول کن هم نیست . حال چقدر خوبه که تمرین کنیم همیشه و همه جا در زمان حال باشیم . مثلا همین الان که دارید صدای م ن ر و گ و ش میکنید .....فقط به صدای من گوش کنید ......بدون قضاوتی ......بدون تفسیری ، بدون گذشته ای ، بدون آینده ای ......و در ادامه به این موسیقی .......گوش کنید و در حال بودن رو تمرین کنید تا من برگردم .............
***
خوب از آهستگی به لذت رسیدیم و زندگی در حال ...
گذشته به معنای درس گرفتن از گذشته و آینده به معنای هدف ریزی و برنامه ریزی رو به قول اکهارت توله تحت عنوان زمان ساعتی فقط ببینیم و بهش رجوع میکنیم . در کل در زمان حالیم و هیچوقت زمان ساعتی مون رو با زمان روانی قاطی نکنیم .
(دل انسان مانند یک پر است که در بیابانی به درختی آویزان کرده باشند که باد آن را دائما دگرگون می کند)...حدیثی بود از پیامبر اکرم ....
گفت پیغمبر که دل همچون پری است در بـیـابـانی اسـیر صرصری است
بـاد پـــــــر را هـر طــــــــرف رانـد گـزاف گر چپ و گر راست با صد اختلاف
خوشبختي و عافيت نيز با زيستن در زمان حال تحقق پيدا ميكند. مولانا گويد:
ساقيا چون مست گشتي خويش را بر من بزن ذكر فردا نسيه باشد نسيه را گردن بزن
و آهستگی و در زمان حال زیستن ارتباط عجیبی و غیر قابل انکاری دارند.
خبر دردناک اینه که ما داریم خیلی سریع از زندگیمون که همه چیز ماست رد میشیم ....کارل هانر در ستایش آهستگی اینو روایت میکنه که این زنگ خطر را زمانی که برای پسرم داستان شب میخوندم درک کردم . وقتی که این داستان خواندن مثل عذاب هر شبی بود برای من ....وقتی که یک خط یا یک صفحه از داستان را می پریدم تا این عذاب شبانه را تمام میکنم و پسرم با زرنگی تمام البته مچم رو میگرفت و میگفت نپر از رو داستان ....و تعریف میکنه که وقتی رفتم دنبال این موضوع و فلسفه عجله و آهستگی کامم شیرین شد به درک این مفهوم بزرگ ....و پس از کشف اون راز آهستگی ! اون داستان خوندنهای شبانه برای پسرم پاداش بود برای فعالیتهای روزانه ام و دراون تایم داستان خوانی موبایلم رو همراهم نمیاوردم تو اتاق پسرم تا با نوتیفیکشنهای ایمیلها و پیامهای رسیده از لحظه لذت حال بودن پیش پسرم و خوندن داستان به آهستگی محرومم نکنه ....
و حالا راز بزرگ اینه که بازیگر اصلی این بحث آهستگی ، چیزی نیست جز عنصر زمان !
به زبان ساده باید بگم که ما در بند بُعدی به نام زمان هستیم و در یک دوره محدود زمان مثلا یک روز یا یک ماه یا یک سال هر چقدر تعداد کاربیشتری تعریف کنیم از اونجا که نمیتونیم زمان را کش بدیم و بلندترش کنیم مجبوریم سرعت رو بیشتر کنیم و در تله سرعت و عجله میفتیم !
تو مکتب غرب و شرق دوجور زمان داریم : زمان خطی و زمان سیکلی ....
تو زمان خطی مدام تاکید بر اینه که داریم تموم میشیم پس بدو واسه برنامه و کنترل و کوفت و استرس که وقتی کسی داره باهات حرف میزنه داره زمانت رو میکشه ...احتمالا برای چای خوردن کنار پنجره بارون خورده هم باید عذاب وجدان پس بدی ! نمیخام بد بگم البته اما تو این مدل از زمان ما با یک منبع پایان پذیری روبرو هستیم و تعبیرهایی مثل :وقت طلاست! از این مدل تفکر برمیخیزیه !
و نوع دیگر برداشت از زمان ، زمان سیکلی و دایره ای است که برمیکرده به فرهنگ شرقی که اغراق شده اون همون تفکر مسخ و زندگی دوباره در یک کالبد دیگه هندوها ست ....و اینکه از خود مسیر لذت ببر و اگر به هدف نرسیدی در یک سیکل دیگه این تکرارمیشه
****
پس از اون جنبش غذای آهسته ایتالیا کلا این موضوع برای مردم جذاب شد و دیدن اع چه باحال ...و جنبشهای دیگه ای شکل گرفت یا اگر هم از قبل بود توسعه پیداکرد و رشد کرد مثل پزشکی آهسته و نگاه کل نگرانه به بدن و روح و تاثیرش دردرمان بیماریها و همچنین حرکتهایی مثل توریسم آهسته، مطالعه آهسته ، یادگیری آهسته ، مدرسه آهسته ، مدیریت آهسته
در همون ایتالیا بعد از جنبش غذای آهسته ، طراحی نظام شهری آهسته به وجوداومد که تو اون مبلمان شهری و طراحی شهری به شکلی انجام میشد که سرعت آدمها رو میگرفت و توجهشون به لحظه حال بیشتر میکرد مثلا باعث میشد بیشتر با گلهای کنار خیابان روبرو بشن و با سرعت کمتر راه برن .....
و رویداد دیگه ای به نام سکس آهسته ! همین کارل هانر تعریف میکنه که به بار تو مسیر خونه اش آگهی ای میبینه تحت این عنوان که پارتنرتون رو در سی ثانیه به ارگاسم برسونین !!! یعنی به جایی رسیدیم که برای سکس هم کرونومتر میذاریم و دنبال ثبت رکوردیم !! اینکه اصلا رابطه جنسی درست چیه و فرق سکس و فاک رو اکثرا نمیدونن یه بحث طولانیه اما آخه لامصب 30 ثانیه ؟!!!
و خیلی خوب میدونیم که در همون سکس آهسته که اتفاقا اصلا لازم هم نیست به انزال برسه چقدر ارتعاشات و امواج عمیق و پرلذت معنوی و عاطفی و روحی بیشتری رد و بدل میشه که ازش غافلیم .
البته گفتن این نکته هم خیلی مهمه که همه چیز به خاطر یک مشت دلاره ! و این موج سازیها برای عجله هم باعث میشه کمپانیها پول کمتری برای انجام کار پرداخت کنند و هم از فواید این اعتیاد جنون امیز به عجله و سرعت چقدر قرص آرامبخش و مشروبات الکلی و صنعت پورن و اینا بفروشن که آهستگی و آرامش فیک رو بهمون قالب کنند.
حالا این همه حرف چیه واسه آهستگی ؟
حقیقت اینه که تفکر خلاق در سکوت و خلا به وجود می آد . مثل خلق موجود در رحم یا خلق جهان در عدم و بیگ بنگ ! و چه قبول بکنیم یا نه این فلسفه خلق و تولده ! و آهستگی تجربه زیستن در حال رو برامون میسر میکنه و زندگی در حال تمرکز و ظرفیت استفاده از مغز رو افزایش میده که نتیجه اینا چی میشه ؟ خوب نبوغ و رشد و خلاقیت و حال خوب !
همین کارل هانر در کتاب در ستایش آهستگی اش از یک آزمایشی در دانشگاه هاروارد نقل میکنه که روی دانشجوهای موفق و کمتر موفق انجام دادند متوجه شدند اونهایی که در دوران دبیرستان برنامه فوق برنامه شون زیاد و پر بوده و در دوران دانشگاه هم سرشون رو حسابی شلوغ کرده بودند و مثلا از کلاس ریاضی یک میرفتن تمرین تنیس از تنیس میرفتن یه کلاس دیگه بعدش کلوپ فلان و بعدش نشریه و بعد فلان سخنرانی و ....اتفاقا تجربه کارهای خلاقانه و نوآوری نداشتند معمولا و شور و اشتیاق و رویاپردازی ای در شخصیت و طرز زندگیشون دیده نمیشده !
براساس این تحقیق و تصمیمی که هیات امنای دانشگاه میگیرن پیامی طی یک نامه به سال اولی های هاروارد ارسال میکنن با عنوان : slowdownبه معنای آهسته تر !!! و توی اون نامه توضیح میدن که کمی آهسته تر عمل کنید ، کمتر کار کنید، و به هر چیز وقت لازم را بدهید تا از آن لذت ببرید و درکش کنید ! تا از زندگی و هاروارد نصیب بیشتری ببرید ....و حتی شاید مواقعی پیش بیاد که اصلا کاری نکنید ! این برای شما در اون لحظه بهتراست !
**
و حالا این سوال اساسی رو میپرسم که علت این همه فرار از آهستگی و داشتن عجله و سرعت زیاد چیه ؟
دلایل مختلفی داره اما تو سه علت کلی میشه خلاصش کرد:
یک اینکه واقعیتش عجله و تند کار کردن و وورک هولیک بودن و انباشت کارها و انجام جند کار در یک لحظه خیلی لذت بخشه مخصوصا برای افراد با ضریب هوشی بالا ! ترشح آدرنالین در مغز که باعث انقباض عضلانی و هجوم خون به اندام و مغز میشه هر آدمی رو تحریک میکنه که وارد مدار سرعت بشه!
دلیل دوم اینه که از سرعت و پرکاری ، دیوار وغشا ضخیمی میسازیم تا از سوالهای اساسی راجع به خودمون فرار کنیم ! اینکه عقده ها و زخمهای درونمون رو با مشغول کردن و پر کردن ذهن فراموش کنیم ...با عجله و سرعت کاری میکنیم که الکل و سیگار و سکس و اعتیاد به انواع مخدر با ما میکنه و همون کار کرد رو داره ....همانطور که گفتم سعادت و حال خوب و بی رنجی در زندگی در بودن و درک زمان حال به دست میاد ...و لحظه حال لحظه بیکاری و بی عاری و خواب نیست ....لحظه کار و شلوغی هم هست ....اما قطعا در مدار آهستگی ....اون سرعت و عجله ای که ازش حرف میزنیم یک سرعت و عجله بده ! یک عجله بی مورده ! یک نوع مساله و نقصانه مثل اعتیاد به فست فود و تند حرف زدن و انجام سرسری کارها بی لذت ودرک عمیق ! مثل بلعیدن انجیر و نفهمیدن مزه اون ! ...وگرنه قطعا منطقیه که آهستگی بد هم داریم و همه عجله ها بد نیست ! مثلا اگر من این پادکست رو با سرعت پایین براتون خوانش کنم حوصله تون سر میره و سرعت رو میزارید رو 2xیا کلا عقاید یک جغد رو میبندیدو میایین بیرون....یا عجله نداشتن برای یک آمبولانس حامل یک بیمار سکته ای و یا ماشین آتشنشانی مامور ....
دلیل سومی که باعث میشه ما از آهستگی خوشمون نیاد تابوی علیه آهستگیه...اینکه آهستگی رو با تنبلی ، خنگی، کم هوشی ، بیکاری، عقب افتادگی، شکست خوردگی ، افسردگی ، بی انگیزگی و اینا مترادف میگیرن ! اینکه آهسته حرف زدن آهسته راه رفتن، آهسته انجام دادن کارها ، آهسته رانندگی کردن ، آهسته چای نوشیدن و ... رو نشانه خوبی برای یک آدم باهوش و مهارتهای بالا نمیدونن .
و سوال اساسی تر اینه که آیا میشود آهسته شد و جواب اینه که بله میشه ! فقط کافیه با لاک پشت درونت آشتی کنی ! هر جا خواستی کاری رو سریع انجام بدی و یا چند کار رو در یک زمان محدود انجام بدی از خودت بپرسی این عجله برای چیه و یک لحظه دست از کار بکشی و نفس عمیق بکشی و اگر دلیل قانع کننده ای برای خودت پیدا نکردی سعی کنی آرومتر انجام بدی انگار داری با تمام وجودت حس میکنی انجام اون کار را ....درک حس چرم مصنوعی فرمون ماشین موقع رانندگی ، بوی ادکلن ادمها موقع مراوده و صحبت با اونا ، درک حس لمس دگم های کیبرد موقع تایپ ، شنیدن انواع صداهای محیط کنار پنجره ، حس کردن قطره های آب گرم دوش روی بدنمون تو حموم ، کلا برای کارهایی که میشه مترونوم رو بذاریم کنار و هر ازچندگاه لبتاب و تبلت و موبایل رو هم خاموش کنیم بزاریم محیط آدمها و طبیعت با سکوت و سکون و آهستگیشون وجود ما رو مملو کنند .....خبر خیلی خیلی خیلی خوب اینه که با آهسته انجام دادن کارها به نیروی حال هم میرسی و اون موقع هست که از دردمندی و رنجهایی که حاصل محاسبات زمان روانی ذهن ماست و مرور گذشته و فکر به آینده است رها میشیم ....
مولانا و آهستگی
در دو تمثیل گویا، مولانا به ما یاد میده که تنها با صبر و تأنی و آهستگی است که میتوانیم از مصائب زندگی، رهایی پیدا کنیم . میگوید انسان عاقل اگر خاری در پایش بخلد، به جای دویدن و دستپاچه شدن، مینشنید و با سوزنی ردِ خار را میگیرد. اما اگر خاری به دُمِ الاغی فرو برود، آنقدر میجهد و آشفتگی میکند که زخم و جراحتِ خار بیشتر میشود. وقتی خاری در دل ما فرو میرود، تنها با تأنی و آهستگی و صبر است که میتوانیم دل را مداوا کنیم. هر چه بیشتر بجوشیم و بخروشیم، زخم، کاریتر میشود:
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سر زانو نهد
وز سر سوزن همی جوید سرش
ور نیابد میکند با لب ترش
خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بود وا ده جواب
خار در دل گر بدیدی هر خسی
دست کی بودی غمان را بر کسی
کس به زیر دُم خر خاری نهد
خر نداند دفع آن بر میجهد
بر جهد وان خار محکمتر زند
عاقلی باید که خاری برکند
خر ز بهر دفع خار از سوز و درد
جفته میانداخت صد جا زخم کرد
(مثنوی، دفتر اول)
تمثیل دیگر در غزلیات شمس است. میگوید خارپشتی دُم مار را به دهن میگیرد، مار به جای آنکه ساکن و صبور باشد، خود را گِرد میکند و میپچید به دور خارپشت و نتیجتاً آسیب بیشتر میبیند و تمام تنش خارخار میشود و میمیرد. اگر مار میتوانست آرام بگیرد و ساکن باشد، نجات مییافت:
بگرفت دُم مار را یک خارپشت اندر دهن
سردرکشید و گرد شد مانند گویی آن دغا
آن مار ابله خویش را بر خار می زد دم به دم
سوراخ سوراخ آمد او از خود زدن بر خارها
بی صبر بود و بی حِیَل، خود را بکشت او از عجل
گر صبر کردی یک زمام رستی ازو آن بدلقا
بر خارپشت هر بلا خود را مزن تو هن، هلا
ساکن نشین وین ورد خوان: جاء القضا ضاق الفضا
گر بيدل و بيدستم وز عشق تو پابستم
بس بند که بشکستم ، آهسته که سرمستم
در مجلس حيراني ، جاني است مرا جاني
زان شد که تو مي داني ، آهسته که سرمستم
پيش آي دمي جانم ، زين بيش مرنجانم
اي دلبر خندانم ، آهسته که سرمستم
ساقي مي جانان بگذر ز گران جانان
دزديده ز رهبانان ، آهسته که سرمستم
رندي و چو من فاشي ، بر ملت قلاشي
در پرده چرا باشي ؟ آهسته که سرمستم
اي مي بترم از تو من باده ترم از تو
پرجوش ترم از تو ، آهسته که سرمستم
از باده جوشانم وز خرقه فروشانم
از يار چه پوشانم ؟ آهسته که سرمستم
تا از خود ببريدم من عشق تو بگزيدم
خود را چو فنا ديدم ، آهسته که سرمستم
هر چند به تلبيسم در صورت قسيسم
نور دل ادريسم ، آهسته که سرمستم
در مذهب بيکيشان بيگانگي خويشان
با دست بر ايشان آهسته که سرمستم
اي صاحب صد دستان بيگاه شد از مستان
احداث و گرو بستان آهسته که سرمستم
نگاهی به رمان آهستگی میلان کوندرا
(اقتباس ازمطالب وبسایت کومه هنر و وبلاگ انسان درمانی)
میلان کوندرا نویسندهای که به خوبی میدونه چگونه تعاریف ذهنی خودش رو از مفاهیم و اصطلاحات برای مخاطب روشن کنه.
تو رمان آهستگی که روایت خود کوندرا است او به مفهوم آهستگی و اصطلاح رقاص با طنز مخصوص خود میپردازه. در این اثر کوندرا درباره مسافرت خود به قلعهای افسانهای میگه و ماجرایی از قرن ۱۸ رو تعریف میکنه که تو همین قلعه اتفاق افتاده ..بعدش به نقد اون میپردازه. و البته که ماجراهایی دیگر را نیز روایت می کنه. و در اخر این قهرمانها را روبهروی هم قرار میدهد و به مخاطب اجازه میده که بعد از نگاه از دیدگاه خودشون به این ماجراها به خودشون نگاه کنند. یک جور تقابل سنت و مدرنیته.
نقد رسانه و مدیا در زندگی امروز انسان از دغدغههای این کتابه. تو دورانی که رسانهها تمامی زوایای فردی و زندگی ما رو مقابل چشم بقیه میزارن و به تمامی اجتماع را تو مشت خودشون دارن. افرادی رقاص میشن. مثلا همین شاخهای اینستا و اینفلئنسرها که تلاش میکنند از رسانه برای محبوبیت استفاده کنند. اما این غول دهانگشادی که همهچیز را میبلعه درنهایت آنها را نیز تبدیل به عروسک خیمه شببازی خودش میکنه.
شاید بشه گفت رقاص کوندرا به تعبیری همان شومنه یا همون شاخ اینستا کسی که عاشق شهرته... بنده دیده شدن. کوندرا چنین شخصیتی را مقابل شخصیتی قرار میده که از رقاص بودن متنفره. و البته که مغلوب میشه. و تلاش میکنه این تحقیر شدن را در کام گرفتن از زنی جبران کنه.
تو این روایت کوندرا سرعت زندگی ماشینی رو مطرح میکنه که لذت آهستگی رو از ما گرفته . لذتی که ما اونو فراموش کردهایم. هرچند انسان معاصر لذتجویه اما همین لذتجویی را نیز فدای سرعت میکنه و کیفیت اونو بین میبره. زمان به سرعت در گذره. و چگونگی گذر روزها را متوجه نمیشیم.
تو کتاب دو روایت داریم:
داستان دو عاشق قرن ۱۸ و داستان انسان معاصر که در عشق فقط سرعت برای لذت کامجویی را میبینه.
کوندرا به خوبی تقابل این دو را با هم نشون داده و در نهایت نیز انسان معاصر از رسیدن به لذت ناکام میمونه.
نمایش تماسهای بدن دو انسان قرن ۱۸ به آهستگی و ریتمی کند اتفاق میافته و اون هم به دلیل تکان خوردن درشکه. و بعد از گذراندن ساعات زیادی به عشقبازی میرسن. در این میان شخصیت امروزی برای رسیدن به زن به سرعت وارد عمل میشه و بینتیجه میمونه. احساس تحقیر و سرخوردگی او با نمایش آلت کوچکش به خوبی به مخاطب انتقال داده میشه.
از طرفی برخورد رقاص با معشوق سابقش، یا بهتر بگیم برخورد زن با رقاص که حالا بهخاطر شهرتش به سمت او اومده . مدرنتیه، مفهوم هوسرانی و لذتجویی و زندگی رو عوض کرده...
و همانطور که خود کوندرا تو کتاب میگه همه ما در درونمان یک رقاص داریم و این رو مدیون تکنولوژی و رسانه و عصر دیجیتال هستیم.
تکثر افراد رقاص:
مفهوم رقاص که در این کتاب به ما معرفی می شه فردیه که تلاش میکنه نظر دیگران را با هدف به دست آوردن افتخار به خودش جلب کنه.
این فرد از ابزارهایی که دنیای جدید برای ما به همراه آورده برای رسیدن به این هدف بکار میگیرد همچون رسانه ها.
کسب این افتخاری که برای آن تلاش میکنه لزوما نمی تونه از راه های اخلاقی باشه و حتی در بیشتر مواقع باید دیگران را به پایین هل بده که تو این رمان به این کار به اصطلاح ((جودوی اخلاقی )) می گه.
این اصطلاح رقاص تو کتاب آهستگی شباهت زیادی به اصطلاح و مفهوم ((کیچ)) در کتاب
"بار هستی" کوندرا داره.
همه ما در درونمان یک آدم رقاص داریم که البته در این دوران هم بر تعداد آن ها و هم شدتشون افزوده شده .
البته کسانی هم در مقابل این افراد رقاص هستند که در گذشته تعداد بیشتری بودند.
افرادی همچون اپیکور که اعتقاد دارند : هر اندیشه ای که عمومی بشه دیر یا زود تف سربالایی می شه برای صاحب اون اندیشه و لذتی را که وی از پروروندن اون فکر احساس کرده بود را از اون پس می گیره.
امروزه تو مجله های هفتگی و تلویزیون پر از افراد سرشناسه که تخیل همه افراد رو تسخیر کردن .حتی این سرشناسی با قدیم متفاوته. در قدیم فرد سرشناس علاوه بر شهرت به دنبال آزادی و قدرت هم بود اما در دنیای جدید فردی که سرشناس هست لزوما قدرت و آزادی هم نداره.
افراد رقاص سعی بر این دارند که از زندگیشان فیلمی تهیه بشه چون فکر میکنن زندگیشون یک اثر هنریه !حال آنکه یک لحظه این فکر رو نکردن که ممکن است این اثر هنری . کمدی از آب در بیاید.
جملات مهمی از کتاب آهستگی:
یک- ترس ریشه در آینده دارد و کسی که از آینده رهاست لازم نیست از چیزی بترسد.
دو- چرا لذت آهستگی از میان رفته؟ من در میان این آهستگی نشانی از سعادت را می بینم.
سه- عیش گرایی: در زبان روزمره به معنای گرایش غیر اخلاقی به زندگی لذت جویانه اطلاق می شود.که البته تعریف درستی نیست. اپیکور نخستین نظریه پرداز لذت نسبت به سعادت انسان سخت بدگمان بود و لذت را کسی می تواند احساس کند که رنج نبرد. بنابر این فرض در عیش گرایی رنج است.
انسان در صورتی سعادتمند خواهد شد که بتواند رنج خود را از خود دور کند ولی از آنجایی که لذت جویی غالبا بیشتر رنج به بار می آورد تا لذت آنچه اپیکور توصیه میکند لذت بردن همراه با احتیاط و خود داری است.
درواقع من شک دارم که کمال مطلوب عیش گرایی، دست یافتنی باشد و میترسم زندگی ای که عیش گرایی ما را بدان رهنمون می شود با طبیعت بشر سازگار نباشد.
چهار- آدم های خجالتی از مکث های طولانی بین سخن می ترسند و هروقت پاسخی ندارند به حاشیه روی های خسته کننده میپردازند که در نهایت آن ها را مسخره جلوه می دهد.
پنج- چقدر سخت است که انسان یک حرف برای گفتن داشته باشد و آن را هم نتواند بیان کند.
شش-هواداران چپ در یک راهپیمایی برای نشان دادن خشم خود علیه چیزی برهنه و داد و فریاد کنان به این سو و آن سو می دویدند.
آن ها با برهنگی خود چه چیزی می خواستند بیان کنند؟
فرضیه اول: برهنگی برای آنان بزرگترین آزادی ای بود که هنوز باقی مانده بود و نیز ارزشی بود که بیش از تمام ارزش ها مورد تهدید بود.
فرضیه دو: آنها نمیخواستند بیانگر ارزشی باشند بلکه تنها قصد داشتند یه جمعیتی که مورد انزجارشان بود اهانت کنند.
آیا برهنگی سمبل بالاترین ارزش هاست یا بی ارزش ترین آشغالی که می شود مثل گه به روی دسته دشمن ریخت؟
هفت- کسی که امروز انتقام می گیرد فردا هم انتقام خواهد گرفت.
هشت – در واقع گاه اتفاق می افتد که حتی ضعیف ترین صداها هم شنیده می شود و آن زمانی است که کلمات نیش دار ادا می شوند.
نه- به تو اخطار میکنم جدی بودن تو را حفاظت میکند . جدی نبودن یعنی لخت و برهنه بودن جلوی گرگ ها وایستادن. و خوب می دونی که گرگ ها منتظر چه هستند.
بخشهایی از متن کتاب:
او خود را به برشی از زمان آویخته که هم از گذشته و هم از آینده جداست. او از چنگ استمرار زمان گریخته. بیرون زمان مانده. به عبارت دیگر در حالت جذبه قرار گرفته. در چنان وضعی او دیگر چیزی درباره سن خود، همسرش، بچه هایش و نگرانی هایش نمی داند و در نتیجه ترسی هم ندارد. چرا که ترس ریشه در آینده دارد و کسی که از آینده رها است، لازم نیست از چیزی بترسد.
در جهان ما آسودگی به بیکارگی تبدیل شده و فرق میان این دو بسیار است: فرد بیکاره مأیوس است، دچار ملال است و همواره به دنبال تحرکی است که کمبودش را احساس میکند.
یک مکالمه، هدر دادن زمان نیست، برعکس مکالمه زمان را شکل می دهد، هدایت می کند و قوانین خود را، که میبایست مورد احترام قرار بگیرند، تحمیل میکند.
هرکدام از ما کم و بیش رنج میبریم از اینکه زندگی ما تا این اندازه معمولی است. ما میخواهیم از همانند دیگران بودن بگریزیم و خود را به درجه عالیتری ارتقاء بدهیم. هر یک از ما با شدت و ضعف متفاوت به این وهم دچار شدهایم که لایق این ارتقاء هستیم، که از پیش تعیین و برگزیده شدهایم.
دوران ما گرایش شیفتهواری به فراموش کردن خود دارد و برای اینکه این میل را عملی سازد، خود را به دست دیو سرعت میسپارد. زمان بر شتاب خود میافزاید تا به ما بفهماند که میل ندارد ما به یادش بیاوریم، زیرا از خود خسته است، بیزار است و میخواهد شعله کوچک و لرزان خاطره را خاموش کند.
یکی از نشانههای عشق حقیقی آن است که به تو عشق ورزند بدون اینکه شایستگیاش را داشته باشی. اگر زنی به من بگوید عاشق توأم چون روشنفکری، محترم هستی، برایم هدیه میخری و ظرفها را هم خوب میشویی، مرا ناامید کرده. چنین عشقی بیشتر عملی خودپسندانه به نظر میرسد. چقدر دلپذیر است که بشنوی من دیوانهٔ توأم، هرچند که روشنفکر و محترم نباش.
براتون از خدا هزار بارآهستگی آرزو میکنم .