با نگاهي به زامبي سازي #طرح_صيانت!
مدتهاست با پديده اي به نام #زامبي_فلسفي آشنا شدم و با تصويب #طرح_صيانت اين فرضيه برام مسجل شده است كه حاكمان ما با به كارگيري تمام ترفندها و ابزارهاي قدرت كاري ميكند كه ما بيشتر زامبي شويم تا بتواند به حفظ خود و اركانهاي قدرت كه بيشتر از نهادهاي مردمي و قوه عاقله جمعي بر ايدئولوژي و گروه گرايي خود استوار است ، ادامه دهد.
منظورم از زامبي اون موجودات وحشتناك فيلمها نيست !
اتفاقا ادمهايي عادي و بعضا خيلي هم موفق و باسواد هستند .
حال این سوال به جایی است اگر بپرسیم:
خب مگر چه فرقی بین یک زامبی با با انسان هست كه نام زامبی بر او گذاردهایم؟
خلاصه پاسخ این سوال میشود که جناب یا سرکارخانم زامبی خودآگاهی ندارد در واقعا خودش اصلاً به رفتاری که میکند آگاه نیست و از آن چه در درون ذهنش میگذرد خبری ندارد.
«به ظاهر» از درد سوزن درون دستش فریاد میکشد، اما دردی احساس نمیکند.
ظاهراً به جوک شما میخندد، اما درکی از مفهوم طنز و خندیدن ندارد.
«در ظاهر» با درد شما همدلی میکند، اما دورترین موجود به مفهوم همدردی است.
براي خوندن بيشتر مفهوم زامبي فلسفي اينجا رو ميتونيد بخونيد
https://b2n.ir/a16694
حالا اين زامبي فلسفي چه ربطي به طرح صيانت و امثالهم دارد ؟
اصل موضوع در زامبي فلسفي اين است كه آقا يا خانم زامبي فلسفي كه اتفاقا يك زن و مرد متشخصي هست كاملا براساس #ناخودآگاه خود تصميم ميگيرد و حرف مي زند و كار ميكند ...يعني چي ؟ يعني با اون قسمت از روان و ذهنش كه هيچ كنترل و اگاهي به اون نداره ! يعني وقتي شيريني خوشمزه اي ميبينه به واسطه غريزه اش حتما اون رو ميخوره و براساس اگاهي خود كه مثلا ديابت داره و براش ضرر داره يا اينكه اصلا اون شيريني مال كسي ديگه است عمل نميكنه !
با اين توصيفات فهميديد جريان چي شد ؟ يعني هر چقدر اطلاعات و قدرت پردازش انسان بالا باشه از طيف زامبي فلسفي دورتر ميشه و هر چقدر با آگاهي كه خوراك و سوخت آن ديتا و پردازش اونه با خودآگاه خودش تصميم ميگيره و حرف ميزنه و لباس ميپوشه و...
حالا بماند كه #يونگ هم تعريف انسان كامل را كسي ميدونه كه ناخودآگاه خود را به مرحله آگاهي رسونده ! و در عرفان ما هم اين هست كه انسان والا كسيه كه خدا را در عمل آورده اون هم آگاهانه !
زامبي هاي فلسفي ارتش خوبي هستند براي حاكمان ايدئولوژيك و اليگارشي مسلك كه هر چه ميخواهند و ميگويند انجام دهند ! فقط كافيه در بولتن ها بگويند فلان روز برويد خيابان عليه بدحجابي شعار بديد ! بدون شك و فكر انجامش ميدهند ! اصلا تعريف بدحجابي چيه يا اگر هم چيز بديه چرا بده را اصلا لازم نيست براش توضيح بدي چرا كه با قطع كردن شريان داده و اگاهي و گرفتن قدرت پردازش اطلاعات اصلا نيازي به پرسش پيدا نميكنه !
حالا توصيه من :
1- تست كنيم خودمون آيا زامبي فلسفي هستيم يا نه ؟!(مثلا اگر مربي تيم محبوبم ميگه داوري به ما ظلم كرد و فلان پنالتي رو نگرفت ميرم ببينم واقعا اون صحنه پنالتي بوده يا نه ؟ يا تو كل كل طرف مقابلم رو جر ميدم ؟)
2- زامبي هاي اطراف خود را بشناسيم
3- اصلا بازامبي ها وارد بحث نشيم و گفتگو و جدل نكنيم . چون هيچ فايده اي نداره . حتي اگر هم قبول كنه ميره كار خودشو ميكنه
4- بهترين رويكرد در ارتباط با زامبي ها فعال كردن بخشهاي انساني و خودآگاهي اونهاست كه قطعا از كار نيفتاده هنوز .اول با اونا مهربان باشيم چون قطعا با اونها جامعه مون رو ساختيم و تا ميتونيم تلنگر بزنيم با طرح سوال يا مساله هاي اصلي كه طرف قبول نداره و بگذريم و بريم ! همين ! يعني آگاهي بخشي رگباري به اونها آرام آرام حالشونو خوب ميكنه . ما بايد (البته اگه خودمون زامبي نيستيم ) موتور پردازش اطلاعات را در اونها فعال كنيم .
سال 88 رو به ياد بياريد ! يادم مياد خيلي از زامبي هاي آشنام حالشون خوب شد .چون يكي از بزرگترين تلنگرهاي تاريخ سياسي معاصر رو شاهد بوديم !
البته زامبي ها مدلهاي مختلفي دارند .زامبي ايراني و مذهبي و غربي و تكنولوژيك و ....