در این دوازده روز پی در پی سریال در چشم باد جلوی چشمانم بود، سریالی که از اشغال ایران در سال 1320 شروع و با فتح خرمشهر به پایان می رسید و ذهنم به دنبال این بود که چرا در هیچ دهه ای این کشور مظلوم از جنگ در امان نیست؟ چه تفاوتی میان ایران و سایر کشورها وجود دارد که دم به دم باید تن این کشور بلرزد؟
و سایر کشورها مانند کهنسالان یه جایی از این دنیا لمیده اند و بی خیال اوضاع و احوال جهان را نظاره می کنند؟ به کدام گناه نکرده کفاره می دهیم، ما که در طول تاریخ جوانمرد و عیار بوده ایم، پناه مظلومان و
ستمدیدگان بوده ایم، اهل بیت رسول الله که از اقوام خود ظلم دیده اند به ما پناه آورده اند، برگزیدگان خدا ما را ستایش کرده اند، پس چرا باید سرزمین مان و خودمان این همه آماج تیر دیگران باشیم؟
برخی می گویند همه چیز از زمان حفر کانال سوئز توسط فردیناند دولسپس شروع شد، وقتی با حفر این کانال سهم ایران از تجارت جهانی قطع شد و پس از آن بود که هر دولتی در این کشور روی کار آمد به طرق مختلف به دنبال احیای سهم خود بود با صلح شد چه بهتر نشد با جنگ!!!!
برخی می گویند موضوع فراتر از این هاست و صلیبیون از جان گرفتن دوباره این ملت هراسان می شوند و مثال می آورند که از سقوط اصفهان تا فتح دهلی 13 سال فاصله است و آنان می ترسند دوباره ایران ققنوس وار از خاکستر خود سربرآورد و آقایی جهان را طلب کند به همین علت بود قبل از نتیجه و یا در آستانه آن ناجوانمردانه
حمله کردند و کشتند و ویران کردند، اما این کشور صبر زیادی دارد، آموخته ایم «صبر میوه تلخ و گزنده ای است که در سرزمین بی آب و علف حجاز می روید که برای درک حلاوت و شیرینی آن باید شکیبایی پیشه کنیم. »
اما نکته ای که نباید به راحتی از آن گذشت غافل شدن مان از کینه توزی صهیونیست هاست، آنان که در این مملکت تصمیم گیرنده و تصمیم ساز بودند چرا باید از کین دشمن غافل شوند؟ همین غفلت باعث شد تا حدود 30 سرمایه گرانقدر نظام که دکتر طهرانچی یکی از آنان بود به شهادت برسند، که ضربه ای جبران ناپذیر است.
رهبری بارها در مورد نفوذ تذکر داده بودند اما توجه ای نشد، نفوذ ممکن است خود را با دلق و سجاده نشان دهد، نفوذ را باید جدی گرفت، این مرض و دسیسه از زمان اسکندر گجستگ تا به امروز گریبان این ملت را گرفته است. زمانی که گجستگ مقدونی نتوانست از سد آریوبرزن عبور کند، یک چوپان نفوذی راه را به او نشان داد