حسین دهقان دهنوی
حسین دهقان دهنوی
خواندن ۵ دقیقه·۴ ماه پیش

استاد عشق

معرفی مختصر

استاد عشق اثر ایرج حسابی کتابی است که سرگذشت زندگی پدر خود پروفسور محمود حسابی را روایت میکند. در این کتاب با فراز و نشیب‌های زندگی دکتر حسابی بیشتر آشنا میشویم؛ همچنین این کتاب برخی از مهم‌ترین مراحل زندگی و تلاش‌های پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران را به تصویر می‌کشد.

در استاد عشق به جوانب مختلف زندگی پروفسور حسابی پرداخته می‌شود، از جمله شجره‌نامه خانوادگی، تحصیلات، سفرهای غربی، مدرسه کشیش‌ها، دیدار با اینشتین و تأسیس دانشگاه تهران. همچنین، خدمات و آثار علمی وی به جامعه علمی نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد. نوشته‌های فرزندش، ایرج حسابی، نیز نکات جالبی را درباره زندگی استاد شریعتی و ارتباط وی با پدرش فاش می‌کند. کتاب همچنین تصاویری از این دوران را نیز در اختیار خوانندگان قرار می‌دهد.
استقبال مخاطبان از این اثر به نحوی بود که پس از گذشت یک دهه از انتشار "استاد عشق" بیش از نود بار مورد تجدید چاپ قرار گرفت.



دکتر حسابی

محمود حسابی در ۳ اسفند ۱۲۸۱ هجری خورشیدی در تهران متولد شد. پدرش، سید عباس معزالسلطنه، در حوزه دولتی فعالیت می‌کرد و برای وزارت امور خارجه به ماموریت‌هایی می‌رفت. پدربزرگ او، حاج میرزا علی حسابی، در کابینه فرمانفرما وزیر مالیه بود. بعد از چهار سال سپری شده در تهران، خانواده‌اش به شامات نقل مکان کردند. در سن هفت سالگی، تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت، در مدرسه‌ای تحت نظارت کشیش‌های فرانسوی آغاز کرد. همزمان با این تحصیلات، از مادر متدین و فداکارش، خانم گوهرشاد حسابی، درس‌های دینی و ادبیات فارسی را یاد گرفت. او قرآن و دیوان حافظ را حفظ کرده بود و از آثاری مانند بوستان سعدی، گلستان سعدی، شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی و منشآت قائم مقام فراهانی اشراف داشت. حسابی همچنین با شعر و موسیقی سنتی ایران و موسیقی کلاسیک غرب آشنا بود و مهارت در نواختن ویولن و پیانو داشت. او در چند رشته ورزشی نیز موفقیت‌هایی کسب کرد، از جمله دریافت مدرک نجات غریق در رشته شنا در دوران نوجوانی در بیروت.



کتاب استاد عشق

کتاب استاد عشق از فصل های متعددی تشکیل شده که دربردارنده زندگینامه دکتر حسابی است.

در فصل‌های ابتدایی کتاب با دوران کودکی استاد اشنا میشویم. سختی سفر و رفتن پدر تا اتفاقاتی که برای مدارشان رخ میدهد.

در ادامه کتاب، مادر فداکار محمود حسابی به عنوان ناجی فرزندانش ظاهر می‌شود. و با رویدادهایی که رخ میدهد مانع تنها ماندن فرزاندانشان در غربت میشود.

پس از مدتی، دکتر حسابی موفق می‌شود لیسانس ادبیات را دریافت کند. اما بعد از عدم موفقیت در یافتن شغل مرتبط، تصمیم می‌گیرد به تحصیلات خود ادامه دهد و لیسانس علوم زیست‌شناسی را دریافت کند. با این حال، در این زمینه نیز شانسی برای کار پیدا نمی‌کند. به همین دلیل، تصمیم می‌گیرد رشته مهندسی راه و ساختمان را بخواند و در یک شرکت فرانسوی به عنوان مهندس مشغول به کار شود. این کار به او درآمد و موقعیت‌های خوبی را به ارمغان می‌آورد.

دکتر حسابی به پیشنهادی از طرف شرکت فرانسوی، به پاریس دعوت می‌شود تا در آنجا به کار بپردازد. او با خانواده‌اش به فرانسه سفر می‌کند و در آنجا به تحصیلات خود ادامه می‌دهد. او در ابتدا به مطالعه حقوق می‌پردازد، اما به دلیل علاقه‌ی ناقض به این حوزه، آن را به نیمه رها می‌کند و به تحصیلات در رشته‌های پزشکی و مهندسی برق می‌پردازد.

هرچند هیچ یک از این رشته‌های تحصیلی تاکنون نتوانسته است تمامی نیازهای علمی و علاقه‌مندی‌های ذهن کنجکاو او را برطرف کنند، اما در این میان او به خواندن فیزیک مشغول می‌شود و پیشرفت چشمگیری در این حوزه داشته و با انیشتین نیز آشنا می‌شود.

با آشنایی با انیشتین و پیشرفت سریع خود در زمینه‌ی فیزیک، او به عنوان عضوی از هیئت علمی دانشگاه پرینستون معرفی می‌شود. جلسه دفاع از رساله دکتری‌اش همزمان با حضور انیشتین برگزار می‌شود و در نهایت او نشان «کوماندور دولالوژیون دونور»، بزرگترین نشان علمی فرانسه را دریافت می‌کند.

سپس با توجه به پیشنهادات بسیاری که برای تدریس دریافت می‌کند، استاد به وطن بازمی‌گردد. در این زمان، دکتر حسابی پس از تجربه‌ی سختی‌های بی‌شمار، شروع به تدریس می‌کند و در وزارت آموزش و پرورش مشغول به تربیت معلمان می‌شود و در کنار دوستان خود، در دانشگاه تهران تدریس می‌کند.

در بخش پایانی کتاب دستاورد‌ها و و اطلاعات جامعی راجب استاد آورده شده که بطور خلاصه به آن اشاره میکنیم:

جهشي ازكلاس اول زبان انگليسي به كلاس پنجم، بعد از مطالعه در يك تابستان.

اولين ليسانس در 17 سالگي، ادبيات.

8 مدرك كارشناسي مهندسي و دكترا در فاصله ي 7 سال.

پدر علم فيزيك ايران - پدر مهندسي نوين ايران

پدر فرهنگستان ايران - پدر علوم نوين ايران


پاره‌هایی از کتاب

با خودم گفتم: «اين ديگر چه رشته ی تحصيلی است. اين كه نشد كار. بايد از صبح تا شب بيايم و برای اين حضرات رگ مريض پيدا كنم. از طرف ديگر هر مريضی را كه معاينه می كنم تعداد دنده هايش با مريض ديگر مساوی است. در بيروت سوريه و عربستان هم هر چه پل می ساختيم محاسبه يكي بود. كافی بود محاسبه برای يك پل را بدانی تا بتوانی بقيه پل ها را هم طبق همان محاسبات درست كنی. اين ها كه نشد رشته ی تحصيلی.» خلاصه تصميم گرفتم رشته ی تحصيلی خود را عوض كنم و چيزی را انتخاب كنم كه مثل پزشكی بدون فرمول نباشد و ادم را كمی اذيت كند»
بزرگ ترين درس زندگی را، از او آموخته ام. بايد اقرار كنم، كه اين جمله ی استاد، تمام عمر رفتارم را، عوض كرد. من فهميدم، وقتی انسانی وجود ارزشمندی دارد، به همان اندازه مؤدب، متواضع و فروتن نيز هست.
چند جمله و پاسخ زيبا از استاد
س: دانش معلم يا هنر معلم، كدام در رشته ی علمی موثر است؟ ج: هيچ كدام، معلمی عشق است !
س: چگونه اين همه تحصيل و خدمت كرديد؟ ج: آدم اول بايد عاشق بشود، البته بعضی‌ها هم بلد نيستند عاشق بشوند، بايد به آن ها عاشقی را آموخت.




دانشگاه تهرانعلم فیزیکاستاد عشقدکتر حسابیایرج حسابی
سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت/ عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم/ #مهدی_اخوان_ثالث
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید