در آینه ماشین دیدم که با سرعت به من نزدیک می شود , سرعت زیادی دارد , سالها پیش از راننده شرکتی که برایش کار می کردم یاد گرفته بودم آینه های ماشین برای زیبایی نیست و شما باید هر روز بتوانی با آینه ها بهتر کار کنی , راه را باز می کنم ولی او مجال پیدا نمی کند از چهاراه عبور کند و پشت چراغ قرمز می ماند و بلافاصله مشغول ور رفتن با تلفن همراهش می شود , بعد از چند لحظه حجم زیادی از اتوموبیل ها منتظر چراغ سبزند و من مشتاق شده ام شتاب واقعی او را لحظه استارت ببینم , چراغ سبز می شود ولی از او حرکتی نمی بینم ماشین های پشت سرم بشدت بوق می زنند , یک تنه نظم چهاراه را به هم ریخته است ولی اصلا متوجه نیست اطرافش چه خبر است سعی می کنم با بوق و چراغ حواسش را جمع موقعیت کنم ولی او سرش کاملا پایین است , کم کم ماشن ها با احتیاط و البته با شتاب از کنارش می گذرند و خانواده اش را به یادش می آورند طیف متنوعی از الفاظ رکیک مثل نقل ونبات بر سرش باریده می شود ولی او در دنیایی دیگری است که ساعتش با دیگران فرق می کند , ناگهان سرش را بالا می آورد قصد حرکت دارد که چراغ قرمز می شود آخرین فحش آنچنان با غلظت نصیب او می شود که حتم دارم آخرین کلیپی که در اینستاگرام دیده بود را الان بخاطر ندارد...