sadinam
sadinam
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

جهش با کرونا

ماههاست که وحشت کرونا بر همه قاره ها حکم فرماست. میلیونها نفر مبتلا شدند و صدها هزار نفر به قتل رسیدند. ماسک و مواد ضدعفونی جزو ملزومات روزمره مردم شد. بسیاری از عرفها متفاوت شد و نحوه معاشرت مردم تغییر کرد. جدا از مشکلاتی که دامنگیر افراد شد، باید کرونا راعامل جهش اجباری جوامع و بشر دانست.

دهها سال است که دانش آموزان جزواولین گروهی بودند که باید از خواب بیدار می شدند و راهی مدارس می شدند. شروع ساعت ۷ دبستانها و دبیرستانها، ظلمی بود که کودکان ما از آن رهایی نداشتند. در حالی که ساعت شروع کار بزرگترها ۸ و گاهی ۹ بود. تلاش مدیر و ناظم و معلمان برای کنترل شور و تحرک کودکان و ایجاد نظم در مدرسه، چیزی کمتر از شکنجه و محدود کردن زندانیان نبود. کودکان ما، محکوم به تحمل تئوریهای غلط و درست تربیتی کادر مدرسه بودند و هیچ نهادی برای این برخوردهای غلط و توهین آمیز، حق را به کودکان نمیداد. کودکانی که در خانه محکوم به تحمل رفتارهای پدر و مادرشان هستند، در مدرسه هدف عقده گشایی معلمان میشدند. به آسانی در دسته بدها یا خوبهای کلاس قرار می گرفتند و تمام سال اثرات این نوع نگاه را متحمل می شدند. بسیاری از کودکان ، ساعاتی طولانی را در ترافیک ودر راه رفت و برگشت از مدارس دور از خانه سپری می کردند، تا والدینشان بتوانند پز دهند که بچه ما در فلان مدرسه تحصیل می کند.

کودکان با شیطنت بیشتر و یا با علاقه کمتر به درسهای بی فایده ، تنبل می نمودند و باید نگاههای تحقیر آمیز معلمان و یا برخوردهای توهین آمیز آنان را تحمل کنند. این ضربات روحی، آنان را به افرادی شبیه معلمان یا والدین توسری خورده فعلی تبدیل می کرد. امتحانات کودکان ما ، چیزی کمتر از انتقام از آنان بخاطر شر و شور کودکانه شان، نبود. این بهترین ابزاری بود که یک بچه در مدرسه باید می فهمید که باید کاملا تابع اوامر معلم باشد، تکان نخورد، حرف نزند، نخندد، بازیگوشی نکند، کودکیش را فراموش کند و صرفا به نوشتن تکالیف و حفظ مطالبی که بسیاری از آنها را والدینشان هم بیاد نداشتند، بپردازد. تا شاید اینگونه نمره قابل قبولی بیاورد و کمتر تحقیر معلمان را ببینند.

واقعا چند درصد مطالبی که ما در مدارس با این همه فشار آموختیم را بیاد داریم و یا چه بخشی از آن به کار زندگیمان آمده. چقدر معلمان درکی از درسی که به ما می دادند، داشتند تا بتوانند قسمتی از آن فهم را به ما منتقل کنند. چند درصد از معلمان جغرافی جلگه و دریا و کویر و کوهها را می شناختند تا ما را آموزش دهند. اگر از معلمان تاریخ، همان کتاب را امتحان می گرفتند، چند نفرشان بیست می شدند؟ دروس دیگر چی؟ آیا شما در طول تمام سالهای تحصیل، معلمی که خود مقام و سبکی در نقاشی، موسیقی، مجسمه سازی، خطاطی و ورزش داشته باشد، داشته اید که شور و شوق آن معلم شما را هم به وجد آورد؟ آیا بسیاری از معلمان صرفا بخاطر اینکه فرد بهتری برای آموزش در آن مدرسه و شهر وجود ندارد و علی رغم میل باطنی خود ، به تدریس کودکان ما نمی پردازند؟ آیا معلمان ما هم مانند بسیاری از کارمندان دولت، صرفا بخاطر حقوقی اندک، وقت خود و کودکانمان را تلف نمی کنند؟ آیا همه آنان بخاطر عشق به کودکان و ارتقای روح و فکر آنان، تلاش می کنند و آیا همه آنان مسلط به دروسی که می دهند هستند؟ اگر جواب این سوالها تقریبا خیر است، کرونا خدمت بزرگی به کودکانمان کرد. امروز کودکان مجبور نیستند از سات ۵ و ۶ صبح، بزور از خواب بیدار شوند و راهی مدارس دور و نزدیک خود شوند و با تشر ناظم، صف ببندند و وارد کلاس شوند. مجبور نیستند پشت آن میزهای نکبتی بنشینند که سالهاست تنها بازده ش، اسیر کردن کودک و کشتن شور و شوقش است.

به برکت کرونا، پس از صدها سال، این آموزش است که در خدمت کودک قرار می گیرد، نه کودک، اسیر آموزش. تدریسهای آنلاین و آفلاین، انقلابی جهانی و اجباری بود که کرونا باعث آن شد. معلمان نیز از یک سفر چند کیلومتری تا چند ده کیلومتری برای رسیدن به مدرسه ای که آموزش و پرورش انتخابش کرده بود، نجات یافتند. اگر امکان ردیابی هوایی معلمان یک شهر میسر شود، بخوبی می بینیم که معلمان جنوب شهر برای تدریس به شمال شهر می روند و معلمان شرق به غرب. انگار عمدی در سختتر کردن درس دادن و درس خواندن داشتیم. هنوز روح قبایل بدوی ده هزار سال پیش، که بلحاظ خشونت زندگی آنزمان، به همنوع خود هم همان خشونتها را روا می داشتند، در قوانین ما وجود دارد. مگر معلمان جوان دختر و پسر کم تجربه را برای تدریس به روستاهای دور و مناطق محروم و شهرستانهای دور از محل زندگیشان نمی فرستیم و آنرا درست نمی پنداریم؟ واقعا پس از 80-90 سال آموزش و پرورش داشتن، هیچ معلم بومی برای مناطق محروم و شهرستانها و اطراف شهرهای بزرگ تربیت نشده است؟

آمو زشهای آنلاین و آفلاین، شامل دانشگاهها هم شد و می رود که تحول بزرگی را در جهان ایجاد کند. دیگر دانشجوی بلوچ مجبور نیست برای تحصیل به تبریز برود و دانشجوی تبریزی به تهران و دانشجوی تهرانی به اهواز و چهار محال. امروز با رواج اجباری آموزشهای آنلاین، بسیاری از دانشگاههای معتبر جهان به این فکر افتاده اند که از سراسر دنیا ، دانشجو بپذیرند، بدون اینکه دانشجو مجبور به مهاجرت به کشور دیگری شود و مرارتهای دوری از خانه و کاشانه خود را تحمل کند.این اتفاق، آزادی آموزش دانش را فارغ از محل زندگی فرد، فراهم می کند و جهشی عظیم را بدنبال خواهد داشت و بسیاری از محرومیتهایی که بشر بخاطر محل تولد خود، تحمل میکرد، مرتفع می کند.

بعلت کرونا و محدودیتهای رفت و آمد و تجمع،بسیاری از کارمندان به دورکاری می پردازند. قبلا این شیوه کاری در شرکتهای معدودی مانند گوگل مشاهده می شد. بسیاری از ادارات دولتی انجام امور مردم را به شیوه های آنلاین تبدیل می کنند، هم خود را از شر کاغذ بازیهای بیهوده نجات می دهند و هم مردم از التماس کردن به کارمندان ادارات، آسوده می شوند. در این میان بسیاری از رشوه گیریها و باج خواهی دولتیان برای انجام سریعتر امور به افسانه تبدیل می شود.

چقدر لذت بخش می نماید که رسوم پوسیده گذشته به یکباره تبدیل به ضد ارزش می شود. دختر و پسری که می خواهند زندگی مستقلی را رقم بزنند، دیگر نگران تحمل هزینه جشن عروسی با حضور دویست تا پانصد نفری فامیل نیستند. افرادی که بر اساس رسوم، فقط در عروسیها دیده می شوند و عروس و داماد در طول عمر خود شاید یکی دو بار آنان را دیده باشند.

جالب است اگر به آمار نگاه کنیم، در دوران کرونا، ازدواجها افزایش پیدا کرده، چون بسیاری از هزینه های کمر شکن حذف شد. و چه زیباست که شاهدیم با حضور ده، پانزده نفر، خانواده جدیدی به آسانی شکل می گیرد و اگر پولی برای خرج کردن وجود داشته باشد، صرف توسعه کسب و کار و زندگی این خانواده جوان می شود. بت بزرگ دیگری که شکست، مراسم تدفین بود. خانواده ای که تا دیروز برای خرید چند تا مرغ، مشکل داشت، امروز با مردن مرد و نان آور خانه، باید دویست سیصد نفر را پس از تدفین مرده غذا دهد و سوم و هفتم و چهلم را به نحو آبرومندانه ای برگذار کند. حضرت کرونا این سنت غلط را هم پاک کرد و می رود که مردم از شر این سنتهای بظاهر خوب نجات یابند. کرونا بسیاری از سنتهای عجیب و غیر معقول مذهبی را هم به حد قابل تحملی کاهش داد، بدون اینکه اعتقادات مردم تغییری بکند. شاید ذکر آنها به صلاح نباشد.

ظاهرا بشر خود قادر به حل عاقلانه مشکلاتش نیست و حتما باید بلایی بیاید و آن بلا برخی از کوههای خودساخته مردم را بشوید و با خود ببرد، تا دوباره بتوانند نفسی بکشند. مردم همیشه در آرزوی بهشتند ولی همزمان در حال بزرگ کردن دژهای جهنم برای خود هستند و با سنتها و قوانین احمقانه زندگی را تلخ می کنند.

اگر واقعا طبق پیش بینیها، کرونا تا سال 2024 به تاخت و تازش در جهان ادامه دهد. مدارس و دانشگاههای سنتی مضمحل می شود. امکان آموزش هر دانش آموز و دانشجو در هر نقطه از جهان هموار می گردد.کارمندان شرکتها و ادارات دولتی وظایف خود را در خانه انجام می دهند و مردم بجای مراجعه به دهها اداره و سازمان، در خانه و از طریق اینترنت ، مشکلشان حل می شود. سنتهای غلط اجتماعی تا حد بسیار قابل قبولی به فراموشی می رود. و اینگونه جهشی ناخواسته برای مردم فراهم می گردد. جهشی که بوی آزادی بیشتر، حق انتخاب وسیعتر، دوری بیشتر انسانها از سد همنوعان خود است و بوی بهشت می دهد.

محمد تقی سعدی نام

آبان 1399

www.sadinam.com

کروناعروسیعزاآموزش آنلاین
دلنوشته: داستان، اجتماعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید