sadinam
sadinam
خواندن ۹ دقیقه·۶ سال پیش

هزینه تنبلی

ما در زندگی خیلی وقتها دچار تنبلیهایی میشویم که مشکلات مادی و روحی زیادی برایمان ایجاد میکند. ولی باز درس نمیگیریم و تنبلی را تکرار میکنیم، گاهی این تنبلیها کوچک است، فقط روحمان را آزار میدهد، گاهی بزرگتر است و سرنوشتمان تغییر میکند. نمیدانم برای شما هم اتفاق افتاده که باید حمام بروید ولی نمیروید، بعد مجبور میشوید موقع رفتن سر کار و یا حضور در اجتماعات، مقدار قابل توجهی به خود عطر بزنید که دیگران متوجه این تنبلی کوچک شما نشوند. تمام مدت متوجه عکس العمل دیگران باشید که آیا از بوی بد احتمالی شما اذیت شده اند یا نه؟ حمام کردن که یک ربع وقت شما را میگیرد، به تعویق می اندازید و یک روز کامل را در نگرانی به سر میبرید. یا ماشینتان کثیف است، میتوانید ظرف ده دقیقه آن را تمیز کنید، ولی تنبلی باعث میشود که خود را متقاعد کنید که لازم نیست همیشه ماشین تمیز باشد، یا دارید در مصرف آب صرفه جویی میکنید، یا اینکه هوا متغیر است و ممکن است بلافاصله پس از شستن ماشین باران ببارد و زحمتتان هدر شود، آن روز سپری میشود. فردا که باز چشمتان به ماشین می افتد ، از اینکه تمیز نیست، آزرده میشوید ولی باز مقاومت میکنید، روز سوم و چهارم هم میگذرد، حالا دیگر واقعا ماشین پر از خاک است و دل به دریا میزنید و ماشین را میشویید ، پس از اتمام کار میبینید کلا بیست دقیقه وقتتان صرف شده. از دیدن تمیزی ماشین لذت میبرید. نمیدانید چرا سه چهار روز را با دل چرکین از ماشین استفاده کردید. همین یک ربع وقت را چرا بموقع صرف نکردید. همین اتفاق گاهی برای کوتاه کردن موهایمان می افتد و تنبلی باعث میشود چندین روز اذیت شویم و در معاشرتها، نگران نگاه مردم به نا مرتبی سرمان باشیم. یا بترسیم که فرد نزدیکتری گوشزد کند که یک سری به آرایشگاه بزن و خودت را مرتب کن. بیشتر وقتها تنبلی دارد ما را راه میبرد. در صورتیکه میدانیم پس از انجام کار چه نفس راحتی میکشیم و کلی استرس را از خود دور میکنیم. این تنبلی گاهی در مورد قوانینی که برای خودمان وضع میکنیم ، بسراغمان می آید. مثل برنامه ورزشی که تعیین کردیم که روزی یک ربع نرمش کنیم یا پیاده روی و یا استفاده از تردمیل و یا رفتن به باشگاه. یک نیروی غریبی ما را از انجام مرتب آن بازمیدارد. پس از چند روز تبعیت از این نیرو، از عدم رعایت آن قانون اعصابمان خورد میشود. تا باز بر خود فائق می آییم و آن برنامه را از سر میگیریم و نفس راحتی میکشیم. همین اتفاق اغلب در مرتب کردن اتاق یا کمد لباس یا کتابخانه می افتد.

گاهی این تنبلیها با سرنوشتمان و آینده زندگی بازی می کند، در دوران دانشگاه و یا مدرسه قسمتی از وقتمان باید صرف فراگیری دروس شود. ولی نیرویی درونی، ما را به معاشرت با دوستان و بازی و وقت گذرانی دعوت میکند و اغلب پیروز میشود. حتی در مواردی که تنها هستیم و هیچ برنامه ای نداریم، ما را به وقت گذرانی و رویابافی وامیدارد. همه کار میکنیم بجز صرف وقت روی آن درس. در آخر ترم و یا آخر سال شرمنده میشویم که درسی را آنقدر دوست داشتیم یا لازم بود فرابگیریم، نخواندیم. یا تبحر لازم در آن را پیدا نکردیم. دیگر زمان از دست رفته و قابل تغییر نیست. گاهی این تنبلی آنقدر ادامه پیدا میکند که دوران دانشگاه، یا دوران مدرسه و یا دورانی که باید یک زبان خارجی را فرا میگرفتیم، می گذرد. آن اندوخته ای که باید را نداریم و بدتر از آن، اینکه با عدم یادگیری کامل، آینده مان تغییر میکند. دیگر زمانی برای جبران نیست . من در روزهای نزدیک کنکور که باید کل مطالب مورد نیاز را مرور میکردم. با جمع بندی آنها، رتبه کنکورم را تغییر جدی میدادم. همین نیروی درونی کاری با من میکرد که از تمام چیزهایی که در زمانهای معمولی علاقه ای به آنها نداشتم، خوشم می آمد و خود را سرگرم آنها میکردم. مثل دیدن یک فیلم تکراری و یا حتی گوش کردن به یک سخنرانی طولانی از رادیو. در آن روزهای حساس چنان از این کارهای بی فایده لذت می بردم که الان حسرت میخورم که چرا حالا که فرصت کافی دارم آنقدر از انجام آن کارها خوشحال نمیشوم. یا شبهای امتحان مدرسه، کتابهایی را که مدتها در کتابخانه داشتم و رغبتی به خواندن آنها نبود، را با ولع از ابتدا تا انتها میخواندم. وقتی این علاقه واهی تمام میشد، که نمره افتضاحی از آن امتحان کسب کرده بودم. بدتر از همه رویا بافی بود که در مواقع حساسی که نیاز به تلاش خستگی ناپذیر من داشت، به سراغم می آمد. در حالی که زمان مناسبی بود که با کمی تلاش آینده ام را بسازم، خود را وقف رویابافی میکردم. انگار که این رویا بافی سرنوشتم را تغییر میدهد، نه آن درس خواندن و یا اهتمام به آن کار مهم. پس از گذشتن وقت، نه تنها رویاها به نتیجه نرسیده بود که عملا ضربه جدی به بخشی از آینده ام زده بودم. ما با غوطه ورشدن در تاسف از گذشته و یا در آرزوی آینده، زمان حال خود را فدا میکنیم. ما در طول زندگی فرصت کافی داریم که کارهایی که حالمان را بهتر میکند فرا بگیریم. مانند آموزش زبان خارجی، آموزش موسیقی و آواز، آموزش خط و نقاشی و یا انواع هنرهای مشابه، آموزش چند رشته ورزشی مانند تنیس و فوتبال و والیبال، آموزش خلبانی، شرکت در برنامه های کوهنوردی، دوچرخه سواری جمعی و فرا گرفتن عمیق مطالب درسی. یا به کارهایی بپردازیم که شادابیمان را فراهم میکند. مانند انجام یکسری مطالعات کتابهای ادبیات، رمان، تاریخ، اسب سواری، مجسمه سازی، انجام دوره های ژیمناستیک و حتی آموزش نرم افزارهای مورد نیاز کامپیوتر.

اگر برای گرفتن فوق لیسانس و یا دکتری همت کرده بودید، الان چقدر موقعیت اقتصادیتان متفاوت بود؟ یا اگر تمام توان و تلاشتان را بکار میبستید تا در یک دانشگاه معتبر خارجی مدرک تخصصی میگرفتید چطور؟ کسب لذت بهتر بودن از دیگران در برخی کارها، همیشه حس اعتماد بنفس را تقویت میکند. اغلب نداشتن امکانات مادی و یا استعداد مانع یادگیری ما نیست. بلکه تقصیر همین نیروی غریب تنبلی است که ما را به بطالت و وقت گذرانی دعوت میکند. اجازه نمیدهد که حداقل از قسمتی از وقتمان بهره ای ببریم که میتواند مایه افتخارمان باشد. یا دریچه های بزرگی را در زندگی برویمان باز کند. با آموزشهای هنرهای دلخواهمان، بخود فرصت ندادیم استعدادهایمان شکوفا شود. آیا اگر ما چند رشته مختلف علمی، هنری، ورزشی و حرفه ای را فرا گرفته بودیم، در یکی از آنها سرآمد جامعه و فامیل و دوستان نمیشدیم؟ از همه مهمتر رضایت خودمان حاصل نمیشد؟ چقدر تاکنون تنبلی در نرسیدن به خواسته هایتان موثر بوده و چقدر فرمان تصمیم گیریتان را در دست دارد؟ من که واقعا از خودم ناراضیم. میشود گفت تمام عمرم فدای اهمال و وقت گذرانی بیهوده و اتلاف وقت شده. مرا از تمام رویاهایی که در زندگی داشته ام که باید به آنها برسم بازداشته. حسرت همه آنها به دلم مانده است. وقتی در معاشرت با دیگران و یا مشاهده برنامه های تلویزیونی با افرادی آشنا میشوم که موقعیتهایی همسان و یا حتی پایینتر از من داشته اند. امروز با همتی که کرده اند، زندگی موفقی را یدک میکشند. نمیدانم چگونه خود را متقاعد کنم که چرا من در موقعیت آنها قرار ندارم؟

یک دانشجوی فوق لیسانس برای اخذ مدرک، دو هزار ساعت مطالعه میکند. یک دانشجوی دکتری، 7 تا ده هزار ساعت کتاب میخواند. ما در هر سال 8640 ساعت وقت داریم و اگر شما 40 سالتان باشد. از ده سالگی میتوانستید آموزشهای لازم را فرا بگیرید. 259200 ساعت وقت دراختیار داشتید. اگر 30 درصد آن را صرف آموزش میکردید، 77760 ساعت برای آموزش وقت در اختیارتان بوده. میشد معادل هفت تا ده دکتری آموزش دیده باشید. دانشها و حرفه های مختلفی را آموخته باشید. الان کجا هستید؟ چقدر از زمانتان بهره بردید؟ چقدر از همت و تلاش خود احساس رضایت دارید؟

تعریف تنبلی:

تنبلی یعنی گریز از کارهایی که باید انجام شود.

تنبلی، عدم تمایل به انجام فعالیت یا تلاش، علی رغم برخورداری از توانایی کافی است.

تنبلی محول کردن انجام کاری که تصمیم گرفته ایم، به آینده است.

تنبلی باعث کاهش اعتماد به نفس، در از دست دادن زمانها و عدم کسب موفقیت است.

تنبلی ناشی از لذت جویی آنی است. مثلا در شب امتحان به شب نشینی و تفریح میپردازیم.

ساعتها مشغول شدن با بازیهای کامپیوتری، اغلب وسیله ایست که هراس از انجام کارهای جدیتر زندگی، ما را به آن ترغیب میکند. اگر شما چند کار نیمه تمام دارید، جزو آدمهای تنبل هستید. با درمان تنبلی، انرژی شگرفی به زندگی ما تزریق میشود. شادابی و نشاطی می آورد که زندگی را زیباتر میکند. برخی معتقدند تنبلی یک بیماری مسری است. از فردی به دیگری سرایت میکند. یک دوست تنبل بسرعت روی فرد تاثیر میگذارد. گفته میشود ایرانیان پس از آفریقائیان و اعراب، جایگاه سوم تنبلی در جهان را دارند. فارغ از اینکه این موضوع چقدر تحقیقی است، با یک نگاه به سرنوشت دو صد سال اخیر کشور و میزان عقب افتادگی از بقیه ملتها، علی رغم وجود ثروتهای نفتی، متوجه میزان تنبلی مردم میشویم. طبق آمار، 95 درصد مردم دچار مشکل تنبلی هستند. عدم تمایل به درس خواندن در مدارس و دانشگاهها، تماشای زیاد تلویزیون بجای کتابخوانی، اهمال کارمندان دولت در انجام وظایف، عدم تمایل برای کسب مهارت و تخصص، از عوامل تنبلی در ایران است. اسحاق نیوتن و آلبرت انشتین جزو شاگردان تنبل کلاس بودند. چارلز داروین بسیار تنبل بود و معلمانش از آموختن ریاضی و دستور زبان به وی رنج میبردند. وقتی به علوم تجربی علاقه مند شد، سالها طول کشید تا آثارش را چاپ کند. وینستون چرچیل بسیار تنبل بود. به کالج نرفت. و بی علاقه به ورزش، بیشتر دوست داشت روی صندلی گهواره ای بنشیند. پیکاسو و مندلیف هم در تنبلی مشهور بودند.

خیلی وقتها جامعه و خانواده در توسعه تنبلی فرد موثرند. مثلا رای او را برای ادامه تحصیل در خارج از کشور میزنند. یا متقاعدش میکنند که از تحصیل در یک رشته بهتر در شهری دیگر منصرف شود. در رشته پایینتری در شهر خودش ادامه تحصیل دهد. یا از آموزش کارهای مورد علاقه اش جلوگیری میکنند. من در سن 13 سالگی علاقه مند شدم در کلاسهایی که کانون پرورش فکری کودکان و خانه جوانان گذاشته بود، شرکت کنم. ولی پدرم به این علت که محیط فاسدی است، مانع آن شد. یک دختر ده ساله از نزدیکانمان هشت جلسه کلاس ویولن میرفت و با رسیدن جلسات آموزش به 20 جلسه، اولین آهنگ زندگی اش را میتوانست با ویولن بنوازد. ولی مادر بزرگم آنقدر در مورد آویزان شدن از موی سر در جهنم و ریختن سرب داغ در گوشش در آن دنیا!، صحبت کرد که آن برنامه را نیمه تمام ول کرد. هیچ فعالیت دیگری هم جایگزین آن نشد. اینگونه خانواده خوشحال بودند که نصیحتشان کارساز بوده است. در مقابل یکی از همکلاسیهای دبیرستان من، دو سال بطور مرتب روز در میان کلاس تکواندو رفته بود. موفق به دریافت کمربند سبز شده بود. هم خود از رتبه ای که بدست آورده بود خوشحال بود و هم دوستانش افتخار میکردند که دوستشان کمربند سبز تکواندو دارد.

زمانهایی که شما استفاده لازم از آن را نبرده اید و با استفاده ناصحیح از آن زمانها، شرایط زندگی شما و موقعیتتان در جامعه تغییر کرده است. آنچه را که بواسطه تنبلی امروز ندارید هزینه های تنبلی هستند.

سعدی نام آذر 97

تغییر سرنوشترویابافی
دلنوشته: داستان، اجتماعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید