ویرگول
ورودثبت نام
هستۀ مطالعات توسعه
هستۀ مطالعات توسعههستۀ مطالعات توسعه تأسیس: آذرماه ۱۴۰۳ دانشگاه امام صادق علیه‌السلام ble.ir/development_studies t.me/development_studies
هستۀ مطالعات توسعه
هستۀ مطالعات توسعه
خواندن ۹ دقیقه·۳ ماه پیش

اقتصاددان توسعه‌ای که به آن تعلق نداشت

آلبرت هیرشمن که زمانی از حوزه‌ای که خود در بنیان‌گذاری‌اش نقش داشت کنار گذاشته شد، امروز دوباره مرتبط و به‌روز به نظر می‌رسد.

تاریخ اقتصاد توسعه، از آغاز تا امروز، تاریخ مُدهای فکری و حباب‌های نظری بوده است. دهه‌هاست که دولت آمریکا و نهادهای مالی بین‌المللی به یک نسخه واحد برای توسعه اقتصادی چنگ زده‌اند و مطمئن بوده‌اند که آخرین ایده «طلایی» آن‌ها جواب خواهد داد. این نسخه‌ها شامل «جهش بزرگ» در دهه ۱۹۶۰ با سرمایه‌گذاری‌های عظیم عمومی و خصوصی بود و بعدتر «اجماع واشنگتن» در دوره پس از جنگ سرد که تفکر نولیبرالی را بر سیاست‌های توسعه حاکم کرد.

واژه‌هایی که برای نامیدن کشورهای فقیرتر به کار می‌رفتند هم تغییر کردند: از «جهان سوم» تا «بازارهای نوظهور» و نهایتاً «جنوب جهانی». اما آنچه ثابت ماند، باور اقتصاددانان توسعه بود که گویا تنها یک نسخه اقتصادی می‌تواند بر همه‌جا حاکم باشد.

در مقطع پس از نئولیبرالیسم در سال ۲۰۲۵، شاید زمان نوعی فروتنی معرفتی برای حرفه اقتصاد فرا رسیده باشد. امروز میان نخبگان این توافق وجود دارد که مدل نولیبرالی توسعه اقتصادی بیش از حد ساده‌انگارانه بوده و بدون توجه به شرایط متفاوت کشورها، برای همه یک نسخه واحد تجویز کرده است؛ با این حال، هنوز بر سر اینکه گام بعدی چه باید باشد، توافقی وجود ندارد.

شاید زمان بازگشت به رویکردی زمینه‌مندتر و خاص هر کشور باشد. دنی رودریک، اقتصاددان دانشگاه هاروارد، مدت‌هاست بر همین ایده تأکید می‌کند و علیه «تفکر کلان» توسعه (big think) موضع گرفته است. او در سال ۲۰۰۷ نوشت: «بهترین سیاست‌ها همیشه وابسته به شرایط محلی‌اند، از مزیت‌های موجود بهره می‌گیرند و می‌کوشند بر محدودیت‌های داخلی غلبه کنند. به همین دلیل است که اصلاحات موفق معمولاً به‌راحتی به کشورهای دیگر قابل‌انتقال نیستند.»

رودریک بارها خواسته به ایده‌های آلبرت هیرشمن بازگردیم؛ یکی از بنیان‌گذاران اقتصاد توسعه و نویسنده کتاب «راهبرد توسعه اقتصادی» (۱۹۵۸). هرچند هیرشمن به‌خاطر دستاوردهای فراوانش در علوم اجتماعی تحسین شده، اما ایده‌هایش در اقتصاد توسعه چند دهه است که از رونق افتاده‌اند. درست پیش از بحران مالی ۲۰۰۸، رودریک هشدار داد که این کنار گذاشتن اشتباه بوده است: «هیرشمن هرچه بیشتر شبیه فرد غیرمتعارفی به نظر می‌رسد که خودش را چنین می‌پنداشت. خِرد عرفی تازه دارد به او می‌رسد.»

این حرف شاید در ۲۰۰۷ کمی زود بود، اما در ۲۰۲۵ معنا پیدا می‌کند. هیرشمن به شدت به تلفیق و تنوع در پروژه‌های توسعه باور داشت؛ ایده‌ای که با روندهای جدید علوم اجتماعی درباره نقش «پیچیدگی» سازگار است. آیا زمان یک رویکرد هیرشمنی به توسعه اقتصادی فرا رسیده است؟ دلایل خوش‌بینی وجود دارد، اما بدبینی هم بی‌راه نیست.

با اینکه هیرشمن در فضای عمومی بسیار مورد ستایش است، در خود حرفه اقتصاد نگاه محتاط‌تری به او وجود دارد. یک ارزیابی انتقادی در سال ۲۰۲۲ یادآور شد که او «سال‌هاست اقتصاددان محبوب غیر اقتصاددان‌ها است... او در رشته‌ای که حول مدل‌سازی می‌چرخید، اهل مدل‌سازی نبود. در جهانی که عدد و آمار اهمیت داشت، او آماردان نبود.» اتفاقی نیست که پرارجاع‌ترین آثارش به اقتصاد توسعه مربوط نمی‌شوند. معروف‌ترین کتابش، «خروج، اعتراض و وفاداری»، تحلیلی درخشان از شیوه‌هایی است که از مسیرهای غیر‌بازاری می‌توان بر سازمان‌های بزرگ فشار وارد کرد.

بیش از ۳۰ سال پیش، پل کروگمن در نوعی «سنگ‌نوشته فکری» برای میراث هیرشمن در اقتصاد توسعه نوشت: «اگرچه من ستایش‌کننده بزرگ کتاب راهبرد توسعه اقتصادی هستم، اما فکر نمی‌کنم این کتاب کمکی به اقتصاد توسعه کرده باشد.» حتی ارزیابی‌های همدلانه‌تر نیز اعتراف می‌کنند، همان‌طور که ایلین گرابل در ۲۰۱۸ گفت: «هیرشمن هنجارهایی را زیر پا گذاشت که بعدها به اصول مرکزی علوم اجتماعی تبدیل شدند.» بسیاری از پژوهشگران هم اشاره کرده‌اند که اساساً چیزی به نام «مکتب هیرشمنی» در اقتصاد توسعه وجود ندارد.

با این حال، دلایلی جدی وجود دارد که دوباره به رویکرد هیرشمن نگاه کنیم. او جهان‌شمول‌گرایی اجماع نولیبرالی را رد کرد؛ اجماعی که بر نقش حداقلی دولت و اولویت دادن به بازارهای جهانی در تخصیص منابع تکیه داشت. او همچنین با طرح‌های کلان «جهش بزرگ» هم مخالف بود؛ طرح‌هایی که بر یک جهش کاملاً متوازن و هماهنگ سرمایه‌گذاری در تمام بخش‌های اقتصادی تأکید داشتند.

رویکرد هیرشمن به توسعه اقتصادی بر چند اصل کلیدی استوار بود. نخست اینکه، همانند فریدریش فون هایک، او معتقد بود اطلاعات همواره ناقص است و هر مداخله سیاستی پیامدهای پیش‌بینی‌نشده‌ای دارد. به بیان دیگر، هیرشمن نسبت به مداخلات کلان و فراگیر محتاط بود، زیرا باور داشت نمی‌توان تمام اثرات درجه دوم و سوم چنین سیاست‌هایی را از پیش پیش‌بینی کرد.

دوم اینکه، در تضاد با رویکرد «جهش بزرگ» که بر توالی دقیق سرمایه‌گذاری‌های خارجی تأکید داشت، هیرشمن بر این باور بود که رشد اقتصادی همیشه نامتوازن است و هیچ توالی از پیش تعیین‌شده‌ای برای حرکت کشورها از وضعیت توسعه‌نیافته به توسعه‌یافته وجود ندارد. او معتقد بود فرایند توسعه فشارهایی بر پیوندهای پیشین و پسین وارد می‌کند و گلوگاه‌های ایجاد شده در این پیوندها خود به‌تنهایی فشار کافی برای انجام اصلاحات سیاستی بعدی فراهم می‌سازند.

هیرشمن از تمرکز راهبردی سیاست‌گذاران بر اهداف بخشی و از محلی‌گرایی (localism) و تلفیق‌گرایی (eclecticism) در شیوه‌های توسعه حمایت می‌کرد؛ مفاهیمی که جانشینانی همچون رودریک در قرن حاضر نیز بر آن‌ها تأکید داشته‌اند. با افول درخشش نئولیبرالیسم و بازگشت حتی قدرت‌های بزرگ توسعه‌یافته به سیاست‌های صنعتی، شاید هیرشمن واقعاً پاسخی برای سال ۲۰۲۵ باشد.

با این حال - و در مورد هیرشمن همیشه یک «اما» وجود دارد - کسی که کتابی با عنوان «گرایش به خودْ ویرانگری» (Propensity to Self-Subversion) نوشته، نمی‌تواند به طور کامل از هیچ رویکرد توسعه‌ای واحدی دفاع کند. رویکرد او به اندازه‌ای دیالکتیکی (با چرخه‌های بازخوردی و فرایندهای بازگشتی فراوان) بود که هر رویکرد واحدی به توسعه دیر یا زود با خطرات جدید ژئواکونومیک روبه‌رو می‌شد.

بنابراین، برجسته‌ترین آثار هیرشمن بیش از هر چیز یک هشدارند: این‌که حتی یک رویکرد تلفیقی و متنوع به توسعه اقتصادی نیز لزوماً موفقیت چشمگیری به همراه نخواهد داشت.

برخی از آثار آلبرت هیرشمن
برخی از آثار آلبرت هیرشمن

نخستین کتاب هیرشمن - «قدرت ملی و ساختار تجارت خارجی» (۱۹۴۵) - امروز دوباره اهمیتی تازه یافته است. او با تعمیم راهبرد آلمان نازی در دهه رکود بزرگ که وابستگی نامتقارن را در کشورهای اروپای شرقی نهادینه کرده بود، تأکید داشت بر ایجاد آگاهانه «شرایطی که در آن قطع تجارت برای شرکای تجاری بسیار پرهزینه‌تر از خود کشور آغازکننده باشد.» به بیان دیگر، هیرشمن هشدار داد که اقتصادهای کوچک‌تر و توسعه‌نیافته‌تر می‌توانند به‌آسانی گرفتار وابستگی نامتقارن نسبت به یک اقتصاد بزرگ‌تر شوند. یکی از مسیرهای این وابستگی، پیوند انحصاری و مکمل (exclusive complementarity) در زنجیره‌های تولید جهانی بود. مکانیزم دیگر، شکل‌گیری «ستون پنجم تجاری» (commercial fifth column) از گروه‌های ذی‌نفع در کشورهای هدف بود که به دلیل منافع اقتصادی خود تمایلی به قطع رابطه با شریک تجاری نداشتند.

هیرشمن هنگام بررسی روش‌های دقیق افزایش قدرت ملی از طریق تجارت خارجی، به این نتیجه رسید که یک اقتصاد بزرگ می‌تواند در پیگیری قدرت ملی خود، هم‌زمان رفاه اقتصادی را نیز دنبال کند. اما برای اقتصادهای کوچک و ضعیف، خطرات وابستگی نامتقارن کاملاً واقعی بود.

امروزه بسیاری از این ایده‌ها دوباره به مُد تبدیل شده‌اند، زیرا مفاهیمی همچون «سیاست‌ورزی اقتصادی» (Economic Statecraft)، «وابستگی تسلیح شده» (weaponized interdependence) و «ژئو‌اکونومیک» بر مباحث اقتصاد سیاسی جهانی مسلط شده‌اند. با این حال، پیامدهای این تحولات برای توسعه اقتصادی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. هیرشمن گرچه یک طرف‌دار سرسخت تجارت آزاد نبود، اما اعتقاد داشت تجارت عنصر حیاتی در رشد سریع اقتصادی است.

متأسفانه، نظام بین‌المللی کنونی به‌سوی ساختاری حرکت کرده است که در آن قدرت‌های بزرگ به‌راحتی از توان اقتصادی خود برای تحمیل سلطه و گرفتن امتیازات سیاسی از کشورهای کوچک استفاده می‌کنند. چین دهه‌هاست چنین رویکردی را در موضوعاتی چون تایوان و حقوق بشر دنبال کرده است. تسلط پکن بر فناوری‌های سبز و فراوری مواد معدنی حیاتی نشان می‌دهد هر کشوری که در پی رشد اقتصادی باشد، باید مدیریت وابستگی خود به چین را در دستور کار قرار دهد.

در همین حال، ماه‌های نخستین دور دوم ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ به آزمونی برای استفاده او از اهرم‌های اقتصادی آمریکا جهت گرفتن امتیازات سیاسی و اقتصادی از کشورهای متحد بدل شده است. برخی کشورها مانند برزیل قدرت اقتصادی کافی برای مقاومت داشته‌اند، اما برخی دیگر ناگزیر شده‌اند چارچوب توافقی با دولت ترامپ طراحی کنند. برای این دسته کشورها، اتکایشان به آمریکا به‌عنوان شریک امنیتی و اقتصادی، جایگاه چانه‌زنی‌شان را تضعیف کرده است.

این روایت هشداردهنده از «وابستگی تسلیح شده» نشان می‌دهد که راهبردهای رشد صادرات‌محور - یا حتی راهبردهایی که به نهاده‌های راهبردی وابسته‌اند - در آینده نزدیک بسیار کم‌دوام‌تر خواهند بود. همان‌گونه که هیرشمن هشدار داده بود، ژئوپلیتیک می‌تواند بر منطق بازار غلبه کند و مسیر توسعه اقتصادی را محدودتر سازد.

در همین زمان، چرخش فکری از سمت «گشودگی اقتصادی» به سمت بسته‌تر شدن، دلایل غیراقتصادی تکیه بر بازارهای جهانی را نیز سست کرده است. هیرشمن در کتاب «هواهای نفسانی و منافع» (۱۹۷۷) نقدی بر دیدگاه مشهور ماکس وبر داشت که پیدایش سرمایه‌داری را ناشی از جست‌وجوی رستگاری کالوینیستی می‌دانست. هیرشمن یادآور شد که متفکران کلیدی سرمایه‌داری را ابزاری می‌دانستند برای رام کردن هواهای نفسانی خشونت‌آمیز انسان و جامعه از طریق گسترش فعالیت‌های تجاری. به بیان دیگر، او استدلال کرد که پیش از آدام اسمیت، بسیاری از فلاسفه معتقد بودند تجارت می‌تواند امیال انسان را مهار کند و او را به تمرکز بر منافع مادی‌اش وادارد.

این باور حتی پس از اسمیت نیز باقی ماند. متفکران روابط بین‌الملل مانند امانوئل کانت، نورمن آنجل، جوزف نای و فرانسیس فوکویاما استدلال کرده‌اند که وابستگی پیچیده اقتصادی می‌تواند همچون ترمزی بر تشدید منازعات عمل کند. پژوهش‌های روابط بین‌الملل نیز عموماً از این دیدگاه حمایت کرده‌اند. افزون بر این، این موضوع صرفاً بحثی نظری نبود: سیاست‌مدارانی همچون کوردل هال، ژاک دولور و بیل کلینتون نیز به «صلح تجاری» باور داشتند.

اما برای بسیاری، دوران پس از جنگ سرد ردّی بر این جهان‌بینی بود. با وجود عمق روابط اقتصادی چین و آمریکا، با افزایش قدرت چین تنش میان دو کشور بالا گرفت. اتحادیه اروپا عمداً راهبردی در پیش گرفت که با روسیه وارد تعامل شود تا آن را آرام کند؛ کافی است از گرجستان و اوکراین بپرسید که این سیاست چقدر موفق بوده است.

افول ایمان به «صلح تجاری» پیامدهای جدی برای توسعه اقتصادی دارد. در عصر نولیبرال، سیاست اقتصادی و سیاست خارجی رابطه‌ای هم‌افزا داشتند: پذیرش اقتصاد باز می‌توانست هم امنیت و هم رفاه را افزایش دهد. اما در سال ۲۰۲۵، این هم‌افزایی فروپاشیده است. متأسفانه، ادعاهای مطمئن و خوش‌بینانه مونتسکیو یا جیمز استوارت - که هیرشمن در کتاب «هواهای نفسانی و منافع» نقل کرده بود - تحقق نیافته‌اند. جهانی که به سمت خودکفایی بیشتر می‌رود، گزینه‌های توسعه را برای سیاست‌گذاران به‌شدت محدود می‌کند.

درگیر شدن با اندیشه‌های هیرشمن همیشه تلاشی است برای یافتن بینش در میان مجموعه‌ای گاه متناقض از ایده‌ها. قابل درک است که چرا برخی با افول بخت نئولیبرالیسم به او بازگشته‌اند. هیرشمن پژوهشگری بود که به طور راسخ باور داشت «الگوها و پارادایم‌ها» مانع فهم‌اند؛ بنابراین بی‌تردید او از محیطی ناهمگون‌تر در سیاست‌گذاری توسعه استقبال می‌کرد.

با این حال، لحظه کنونی هرچند با تأکید هیرشمن بر تلفیق‌گرایی سازگار است، یک عنصر اساسی هیرشمنی را ندارد: خوش‌بینی به آنچه می‌توان به دست آورد. متأسفانه، باور به فراگیری «وابستگی تسلیح شده» محدودیت‌های شدیدی بر راهبردهای توسعه اقتصادی تحمیل کرده است. به بیان دیگر، تمام آثار هیرشمن هشداری هستند درباره محدودیت‌های همان نسخه‌ای که او برای توسعه اقتصادی پیشنهاد می‌داد.

Foreign Policy

September 8, 2025

توسعه اقتصادیاقتصادتوسعهسیاستکتاب
۱
۰
هستۀ مطالعات توسعه
هستۀ مطالعات توسعه
هستۀ مطالعات توسعه تأسیس: آذرماه ۱۴۰۳ دانشگاه امام صادق علیه‌السلام ble.ir/development_studies t.me/development_studies
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید