این گزارش، خلاصهای از گفتگوی کامرون عبادی (معاون سردبیر مجله فارن پالیسی) با مایکل سندل، استاد فلسفه در دانشگاه هاروارد، به مناسبت اعلام اعطای جایزه برگرون ۲۰۲۵ برای فلسفه و فرهنگ به او است. جایزه برگرون، نزدیکترین معادل جایزه نوبل در حوزه فلسفه تلقی میشود. محور اصلی گفتگو، نقد سندل بر لیبرالیسم و ارتباط آن با انتقادات مطرحشده توسط جنبشهای پسا لیبرال کنونی است، هرچند سندل قویاً با اقدامات دولت ترامپ مخالف است.

سندل بحث خود را با اشاره به خاستگاه کارش، یعنی نقد برداشتی خاص از لیبرالیسم، به ویژه آن نسخهای که در دهه ۱۹۸۰ توسط جان رالز به اوج خود رسید، آغاز میکند. این برداشت از لیبرالیسم بر بیطرفی در تعریف عدالت و حقوق اصرار میورزد و تلاش میکند نسبت به مفاهیم رقیب زندگی خوب و اعتقادات اخلاقی و معنوی شهروندان موضعی خنثی اتخاذ کند. انگیزه این بیطرفی که ریشه در اندیشه امانوئل کانت دارد، این است که در جوامع متکثر، چارچوبی از حقوق اساسی لازم است که در اختلافات شهروندان در زندگی عمومی، طرف هیچ دیدگاهی را نگیرد.
سندل با این «لیبرالیسم بیطرفی» مخالفت کرده و استدلال میکند که دستیابی به اصول عدالتی که کاملاً نسبت به مفاهیم زندگی خوب خنثی باشند، هم از لحاظ فلسفی غیرممکن است و هم از لحاظ سیاسی نامطلوب و خطرناک. او هشدار میدهد سیاستی که ادعای بیطرفی در مورد مسائل اخلاقی داشته باشد - بیطرفیای که هرگز واقعاً محقق نمیشود - خشم و کینه کسانی را که احساس میکنند دیدگاههای اخلاقیشان از زندگی عمومی کنار گذاشته شده است، برمیانگیزد. این امر منجر به یک گفتمان عمومی خالی، فنسالارانه و مدیریتی میشود که از معنا و هدف بزرگتر جدا شده و میتواند مردم را به سمت مکانهای تاریک سوق دهد تا اعتقادات اخلاقی خود را با کینهتوزی دوباره مطرح کنند.
سندل در پاسخ به این مشکل، خواستار یک برداشت پرظرفیتتر از خِرد عمومی است که از شهروندان نخواهد هنگام ورود به میدان عمومی، باورهای اخلاقی و معنوی خود را کنار بگذارند. وی بین «کثرتگرایی مبتنی بر اجتناب» و «کثرتگرایی مبتنی تعامل» تمایز قائل میشود و از مورد دوم حمایت میکند. در این رویکرد، کار شهروندی شامل استدلال و مشورت مشترک درباره مسائل دشوار اخلاقی و پرورش فضیلت مدنیِ گوش دادن است؛ گوش دادن نه فقط به کلمات، بلکه به اعتقادات اخلاقی و اصولی که پشت نظرات متفاوت نهفتهاند. سندل تأکید میکند که این نوع بحث و تبادل نظر، حتی اگر به توافق منجر نشود، به احترامی قویتر و اساسیتر نسبت به دیدگاههای مختلف مردم میانجامد. وی اذعان میدارد که هر تعریف مشخصی از حقوق و وظایف، بازتابدهنده قضاوتهای اخلاقی اساسی خواهد بود، اما در یک دموکراسی، بحث و مشورت باید همواره باز و قابل بررسی مجدد باقی بماند.
در پاسخ به سؤال کامرون درباره اشتراکات و واگراییها با جنبشهای پسا لیبرال کنونی، سندل به دو بُعد از واکنش شدید علیه لیبرالیسم اشاره میکند. بُعد اول، همان نحوه برخورد با اختلافات اخلاقی در فضای عمومی است و بُعد دوم، انتقاد از نئولیبرالیسم و رویکرد آن به اقتصاد و جامعه بازار.
سندل معتقد است که دورهای پنج دههای که در آن جریان آزاد افراد، کالاها و سرمایه در اقتصاد جهانی (ابر جهانیسازی) یک اصل مسلم بود، به پایان رسیده است. این نسخه از نئولیبرالیسم نه تنها نابرابریهای گستردهای در درآمد و ثروت ایجاد کرد، بلکه شکافی فزاینده میان «برندگان و بازندگان» به وجود آورد. برندگان در این دوره باور کردند که موفقیتشان ناشی از شایستگی خودشان است و سزاوار پاداش بازار هستند و به طور ضمنی، کسانی که عقب ماندهاند نیز سزاوار سرنوشت خود هستند. این ایده شایستهسالاری که ارتباط نزدیکی با پروژه نئولیبرال دارد، در نهایت توسط نابرابریها و قطبی شدن ناشی از آن، بیاعتبار شد.
سندل این دو بُعد انتقاد را به هم مرتبط میسازد: عمیقترین منبع جذابیت «ایمان به بازار» این است که به نظر میرسد راهی برای سپردن اختلافات اخلاقی ما به بازارها باشد و بدین ترتیب از درگیر شدن با آنها در فضای عمومی اجتناب کنیم. این امر منجر به نادیده گرفتن و کمارزش شمردن سهم کارگران بدون مدرک دانشگاهی شده است. بسیاری از افرادی که بدون مدرک دانشگاهی سهم ارزشمندی در خیر عمومی دارند، احساس میکنند توسط نخبگان دارای مدرک تحصیلی تحقیر میشوند و کارشان مورد احترام قرار نمیگیرد.
کامرون اشاره میکند که واکنش شدید کنونی (مانند دولت ترامپ) نه صرفاً کنارهگیری از بیطرفی، بلکه اعمال اجباری دیدگاههای اخلاقی خاص است. سندل این شکل سخت و اجباری واکنش را «شدیداً مخرب و تهدیدکننده دموکراسی» میداند. او استدلال میکند که این نتیجهای قابل پیشبینی بوده است؛ لیبرالیسم بیطرفی باعث شد مفهوم آزادی به یک «برداشت مصرفگرایانه» (تأمین منافع و ترجیحات بدون مانع) تقلیل یابد و برداشت قدیمیتر «مدنی» از آزادی (داشتن حرفی معنادار در نحوه حکمرانی بر ما) از بین برود.
این امر منجر به احساس فزاینده سلب اختیار شد و همانطور که سندل مدتها هشدار داده بود، یک گفتمان عمومی خالی و بیمحتوا در نهایت با گرایش عجولانه و تنگنظرانه به اخلاق پر میشود؛ به طور معمول با بنیادگرایی مذهبی یا ملیگرایی افراطی. او تأکید میکند که تلاش برای گریز از چالشهای مناقشات اخلاقی از طریق بیطرفی، شکست خورده است.
سندل متذکر میشود که برای مقابله با خطری که دموکراسی را تهدید میکند، باید شکایات مشروع (مانند نابرابریهای فزاینده، در جا زدن دستمزدها و احساس بیاحترامی نخبگان به کارگران) را از احساسات زشت و نامشروعی که با آنها درآمیخته است، جدا کرد. پاسخ اصلی احزاب اصلی (اعم از راست میانه و چپ میانه) به نابرابریها، صرفاً توصیه به مردم برای «به دانشگاه رفتن» بود. این «شعار تعالی» تلویحاً توهینی را در بر داشت: اگر بدون مدرک دانشگاهی با مشکل مواجه هستی، تقصیر خودت است، نه تقصیر ساختارهای اقتصادی. این شکست در به رسمیت شناختن کرامت کار، به ویژه برای افرادی که فاقد مدرک چهارساله هستند (که بیش از ۶۰ درصد شهروندان ایالات متحده را تشکیل میدهند)، دلیل اصلی چرخش رأیدهندگان طبقه کارگر علیه احزاب چپ میانه بوده است.
راه پیش رو، تغییر تمرکز از بالارفتن از نردبان شایستهسالاری، به سمت کرامت کار و بهبود زندگی همه کسانی است که از طریق کارشان، خانوادههایشان و جوامعشان به خیر عمومی کمک میکنند، چه مدرک دانشگاهی داشته باشند و چه نداشته باشند.
سندل تصریح میکند که راهکار، یک کثرتگرایی اخلاقی قویتر است که از لیبرالیسم بیطرفی فاصله میگیرد. او خواستار بهکارگیری استدلالهای اخلاقی نه تنها در مسائل دینی، بلکه در ترتیبات اقتصادی است. باید فرض نئولیبرالی مبنی بر اینکه بازارها ابزاری خنثی برای خیر عمومی هستند و نیز ایده نفعگرایانه مبنی بر اینکه هدف اقتصاد صرفاً به حداکثر رساندن رفاه مصرفکننده است، به چالش کشیده شود.
سندل به مفهوم «اقتصاد سیاسی شهروندی» اشاره میکند. او یادآوری میکند که به طور سنتی، اقتصاد نه تنها برای مصرف، بلکه برای شهروندی و پرورش فضایل لازم برای خودآیینی در شهروندان نیز در نظر گرفته میشد (مانند مطالبه اتاقهای مطالعه در کارخانهها توسط اتحادیههای کارگری اواخر قرن نوزدهم یا قانون ضد انحصار که هدف آن مقابله با تمرکز قدرت اقتصادی بود که دموکراسی را تضعیف میکرد).
در مورد آزادی بیان، سندل بحث میکند که ترسیم خط بین آزادی بیان و سخنان نفرتپراکنانه مستلزم استدلال اخلاقی اساسی درباره هدفی است که سخنرانی دنبال میکند و در این مورد نیز بیطرفی ممکن نیست. در محیط دانشگاهی، هدف آموزشی ترویج احترام متقابل برای امکان یادگیری، ممکن است مستلزم منع برخی اشکال سخنان نفرتپراکنانه باشد، حتی اگر در جامعه وسیعتر قانونی باشند.
در خصوص مفهوم تعلق ملی، سندل معتقد است باید با میهنپرستی انحصارگرایانه و مبتنی بر هراس از بیگانه مقابله کرد، اما نه با کنار گذاشتن کلی تعلق ملی، بلکه با ارائه یک برداشت کثرتگرایانه جایگزین. او میگوید احزاب چپ میانه در سالهای اخیر با کنارهگیری از گفتمان میهنپرستی، آن را به دست راست واگذار کردهاند. سندل استدلال میکند که احساس همبستگی که تعیین میکند ما به عنوان اعضای یک جامعه ملی چه تعهداتی نسبت به یکدیگر داریم، برای امکانپذیر ساختن دولت رفاه سخاوتمندانه یا بازتوزیع ثروت ضروری است. این نیاز به حس تعلق، با «لیبرالیسم» که شهروندان را از تعلقات اخلاقی و وفاداریهای خاص جدا میکند، در تضاد است.
در پایان، در پاسخ به سؤال کامرون مبنی بر اینکه آیا با توجه به خصومت و ماهیت انتقامجویانه درگیریهای فرهنگی کنونی، برای احیای گفتگوی اخلاقی دیر شده است، سندل اظهار میکند که مسئله، صرفاً «کاهش تنش» نیست. راهکار، تجدید حیات بخشیدن به سیاستهای مترقی با هدف و تخیل اخلاقی و مدنی است؛ هدفی که از درگیر شدن با پرسشهای اخلاقی بزرگ که شهروندان خواهان پاسخ به آنها هستند (مانند عدالت، نابرابری و نقش بازارها در جامعه خوب) اجتناب نکند.
به گفته سندل، این انرژی و هدف دوباره، با اصرار بر «ایمان بازار» یا با کنار گذاشتن آرزوهای اخلاقی شهروندان، یا با اجتناب از صحبت درباره میهنپرستی به دست نخواهد آمد. بلکه از طریق درگیر شدن با اعتقادات اخلاقی شهروندان، استقبال از آنها در یک گفتمان عمومی پرظرفیتتر و کمتر فنسالارانه حاصل خواهد شد. اگر سیاستهای مترقی نتوانند این انرژی و تخیل را فراخوانند، آنگاه «دیر خواهد شد». او با ابراز امیدواری که با این روش، کیفیت و لحن اختلافات سیاسی ارتقا یابد، گفتگو را به پایان میرساند.
گفتگوی بین کامرون و مایکل سندل با محوریت تأملی بر تاریخچه و پیامدهای نقد لیبرالیسم در فلسفه سیاسی شکل گرفت. این بحث نه تنها به بررسی ریشههای فکری موضعگیری سندل در برابر «لیبرالیسم بیطرفی» پرداخت، بلکه به طور مؤثری نشان داد که چگونه خلأ اخلاقی ناشی از این بیطرفی، همراه با نابرابریهای اقتصادی دوران نئولیبرالیسم و شعار شایستهسالاری، موجب ظهور واکنشهای سیاسی افراطی و اقتدارگرایانه کنونی شده است. فضای گفتگو، گرچه مملو از بحثهای جدی درباره چالشهای تهدیدکننده دموکراسی بود، اما با تأکید سندل بر لزوم «تعامل اخلاقی قویتر» و «اقتصاد سیاسی شهروندی» به جای فرار از اختلافات، با لحنی از امید و دعوت به عمل فکری و مدنی به پایان رسید.