za|-|ra
za|-|ra
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

خرابکاری در سکوت!

با اینکه همه چیز خوب به نظر میرسه، گاهی آدم دلش بی دلیل از چیزهای عجیب میگیره.و خب اینجوری میشه که من دست به قلم میشم..

حالا بین این حال و احوال یچیز بگم، دیروز ظرف لب پر کردم به هیچکس نگفتم آروم گذاشتم لای ظرفای دیگه..عذاب وجدان گرفتم..معمولا گندی بزنم اعتراف میکنم تا طرف مقابل ذهنش درگیر چراییِ قضیه نشه یا خودم آروم بگیرم..ولی اینو نگفتم چون...چون روز قبلشم یه ظرف شکستمممم ?? دیگه خیلی بی عرضگی به حساب میومد اگه میگفتم..یه مدته اصلا هیچی رو دستم نمی مونه اخه چه وضعشه

الان که دارم می نویسم هفتم مهر و هوا خنک و پاییزی ئه، هنوز بخاری ها به راه نیست و گاهی که سرما غافلگیرمون میکنه، زیر پتو مچاله میشیم و چای می نوشیم و کیف میکنیم..پاییز رو خیلی دوست دارم..بخاطر بعدازظهرهایی که خیلی زود به غروب تبدیل میشن، زیر نورِ کم رمقِ خورشید، عطرِ خاطره انگیزِ نارنگی و طعمِ ترشِ نارنجی رنگش وقتی که پوست از تنش میکشیم و قطره های ریز که شوق فوران کردن دارن و هیچ جایی بهتر از چشم ما برای پریدن پیدا نمیکنن..

یهو ادبی شدم! امان امان!!

نوشتن، از کودکی تا به هروقت... دانشجوی مدیریت بازرگانی ام ولی عاشق هنر و طبیعت و نوشتن و عکاسی و نقاشی! خلاصه که خداروشکر❤
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید