تراوشات فلسفلی
تراوشات فلسفلی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

ما حسابی آزموده ایم بخت خویش...


ما حسابی آزموده‌‌ایم بخت خویش، منتها آستینش گیر کرده به دسته‌ی کوفتی این ورطه، بیرون نمی‌شه کشید رخت خویش... . این قیچی رم هزار بار گفتم هرکی برمی‌داره، کارش که تموم شد بیاره بذاره سر جاش کسی گوش نمی‌کنه. اصن معلوم هست ناهار خوردیم یا نه؟

یه بار مَسود می‌رفت عروسی دید بخت هم‌سایه‌ش داره تو ورطه غرق می‌شه، با کت شلوار پرید نجاتش داد دیگه به افتخارش پدر دوماد اعلام کرد خرج عروسی رو می‌دم سیمان بریزن ورطه رو باهاش پر کنن.

«به نقل از وبلاگ ور ایز مای مسود»

طنزاجتماعیسیاسیهرچی
گویند فلان سلطنتی می‌راند / بهمان بد و نیک ملک نیکو داند بیهوده به ریش خویشتن می‌خندند کاین کار کسی دگر همی‌گرداند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید