تراوشات فلسفلی
تراوشات فلسفلی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

و شجاع ترین مان، طول دریا را در تور صیاد شنا کرد


این روزها به نظر می‌رسد تقلا و فریاد های مان ، بار خستگی را سنگین تر می‌کند‌. و پیروز هم رفت، با نگاه های معصوم اش . و با رفتن اش انگار همه چیز بی فایده است.
میدانم ، فردای مان شاید فریاد های مان هم ناممکن باشد ، تردید با خستگی و غم ما را به درون بی توجهی فرو خواهد برد، تنها ، پر از تردید از آینده و گذشته های مان، و فرداهایی دست نیافتنی.
قدرت و خشونت قدرت مندان مان، شجاع ترین های ما را در بند کرده و به به حقارت زندگی های مان عادت کردیم.
ما پدران و مادرمان ، برادران و خواهرانمان، زندگی و آرزوهای مان را باختیم تا به معنای آزادی برسیم، خوشبختیم که پیروز ، نماد آزادی مان بود و شرمسار از اینکه قلب کوچک اش ایستاد . قلب او ایستاده در کنار محسن و مجید رضا و محمد مهدی و مهسا و خدانور.
قبل تر نوشتم که آزادی، معنای پاک و بی آلایشی ست ، چرا که در طبیعت انسان ریشه دارد و در وجود هر انسانی جوانه می زند. نمی‌توان آن را به تبصره تفسیر کرد و برایش مقدمات و توضیحات نوشت. حکومتی که به اسم حفاظت و دین و امنیت و آزادی و استقلال و سعادت و هر صفت خوب دیگری، آزادی را حتی برای پیروز به میل خود تعریف می‌کند ، حکومت استبداد است ، و برای حفظ قدرت و استبداد خود، به اجبار باید بی وقفه و مداوم برای بقای خود تلاش کند، چون آزادی در طبیعت هر موجودی ریشه دارد و استبداد بر خلاف این طبیعت مجبور به تلاش و تقلاست ، و این تداوم و تلاش بی وقفه، با مرگ یک پیروز ، ترک خواهد خورد و می شکند. و پس از آن یک تلنگر برای این استبداد، کافی ست.
پیروز ، باعث تحمل این تحقیر بود.

بی توجهیپیروزآزادیاستبدادایران
گویند فلان سلطنتی می‌راند / بهمان بد و نیک ملک نیکو داند بیهوده به ریش خویشتن می‌خندند کاین کار کسی دگر همی‌گرداند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید