بنا به تعاریف علمی ، میتوان گفت جامعه به مجموعه ای از انسانها میگویند که در جبرِ یک سلسله نیازها و تحت نفوذ یک سلسله عقیده ها و ایده ها و آرمان ها، در یکدیگر ادغام شده و در یک زندگی مشترک غوطه ورند. نمیتوان صرفا به توده ای از مردم که در یک سرزمین زندگی میکنند جامعه گفت ، چرا که مهم نتایج و امکاناتی است که هر فرد هنگام قرار گرفتن در جامعه ملزم به رعایت آنها یا برخورداری از آنهاست . در واقع جامعه امکاناتی را برای افراد بوجود می آورد که انسان به تنهایی نمیتواند از آنها بهره مند باشد .
اما تمام جوامع بشری از تمام جهات میل به پیشرفت ، توسعه و رشد دارند ، توسعه اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ، علمی و غیره .
اما برای ایجاد توسعه در یک اجتماع ، شرط اول ایجاد توسعه اجتماعی است.
میردال از توسعه اجتماعی با عنوان آرمان نو شدن نام میبرد و میگوید زمانی یک جامعه توسعه اجتماعی را تجربه میکند که شرایط زیر در جامعه حاکم باشد :
با نگاهی به این موارد به راحتی میتوان دریافت که هیچ یک از این موارد در جامعه امروز ایرانی وجود ندارد ، مشارکت های اجتماعی نزدیک به صفر و مختص به افراد وابسته به قدرت است. تمام برنامه ها و قوانین بیشمار وضع شده طی چهل سال اخیر باعث شده حتی اگر بهترین برنامه ها را نیز برای اجرایی کردن در اختیار دولت قرار دهید، آنقدر قوانین موازی و پیچیده و ناقص وجود دارد که نتیجه نخواهد داد . هنگامی که اداره کشور طبق برنامه انجام نشود ، حیف و میل منافع و ذخایر و توزیع رانتی آن به اشخاص وابسته به قدرت را شاهد هستیم . در نتیجه کم کم سطح زندگی عده ی کمی از جامعه به عرش رفته و باقی مردم جامعه به زیر خط فقر سقوط میکنند . نظم اجتماعی به همراه اخلاق گرایی از بین خواهد رفت و هر کس سعی میکند فقط خود و خانواده اش را به هر طریق اخلاقی و غیر اخلاقی ، درست یا غلط نجات دهد. یعنی دیگر نام یک جامعه را نمیتوان روی این مردم نهاد. در این میان سیاست گذاران به جای تفکر و عمل برای بهبود مشکلات و حفظ جامعه ، سعی خود را برای حفظ بقای سیاسی خود میکنند . هنگامی که نهاد قدرت سعی در حفظ بقای خود داشته باشد دیگر نمیتواند اخلاق گرا باشد ، چرا که مجبور به ایجاد آرامش از طریق ارائه آمار و اخبار دروغ به جامعه است . یعنی به جای تلاش برای بهبود شرایط ، تیشه به ریشه اعتماد عمومی و اخلاق گرایی زده و باعث گسستن جامعه از هم میشود . چرا که هیچ قدرت سیاسی بدون اخلاق گرایی دوام نخواهد آورد .
حتما میدانید دلیل حمله چنگیز خان مغول به ایران چه بود ؟ چنگیز پس از تاخت و تاز در چین شمالی توانست پکن را تسخیر کند. آنچه از شواهد برمیآید لشکرکشی چنگیز به ایران برای بدست آوردن سرزمینی تازه و کسب غنائم نبود زیرا چنگیز با وجود کشور پر ثروت و عظیم چین که در تصرف داشت به لشکرکشی به ایران نیازی نداشت. چنگیز به رواج بازرگانی و تردد تجار علاقهٔ فراوانی داشت و بازرگانی را تشویق مینمود و برای همین در صدد برآمد با سلطان محمد خوارزمشاه که او را پادشاهی مقتدر میدانست روابط دوستانه برقرار سازد. به همین منظور جمعی از تجار خود را به ریاست محمود یلواج با هدایایی به خدمت سلطان محمد فرستاد و او را از وسعت کشور و قدرت و لشکر و آبادانی متصرفاتش مطلع ساخت. در سال ۱۲۱۸ میلادی (۶۱۴ ه.ق) تعدادی بازرگان مغول را که تعدادشان به ۴۵۰ نفر میرسید و ظاهراً اکثر آنها نیز مسلمانان بودند ، به دستور چنگیز با کالاهای بازرگانی و توصیه نامه ای شامل درخواست چنگیز برای تجارت با ایران برقراری رابطه بین دو دولت، به قلمرو سلطان خوارزمشاه فرستاد، اما غایرخان (اینالجق) حاکم اترار که برادرزاده و تحت حمایت ترکان خاتون مادر محمد خوارزمشاه بود، در مال بازرگانان طمع کرد و تجار مغول را به اتهام جاسوسی در سرحد قلمروی مورد حکومتش توقیف کرد و سپس با اجازهٔ سلطان محمد خوارزمشاه که در آن هنگام در ولایت عراق بود و گزارش غایرخان را نشانهٔ سوءنظر چنگیز تلقی کرد، تمامی این بازرگانان را قتلعام کرد. سپس گماشتگان خوارزمشاه بار کاروان را که شامل ۵۰۰ شتر طلا، نقره، مصنوعات ابریشمی چینی، پوستهای گرانبها و امثال اینها بود فروختند و مبلغ حاصل را به مرکز دولت خوارزمشاهی فرستادند.
چنگیز خان هنگامیکه از واقعهٔ اترار مطلع گردید، با کنترل خشم خود، آخرین تلاشش را برای جلب رضایت از طریق دیپلماتیک انجام داد. وی یک مسلمان که پیش از این در خدمت سلطان تکش بود و توسط دو مغول همراهی میشد را جهت اعتراض به عملکرد غایرخان (اینالجق) اعزام کرد و خواستار تسلیم شخص وی شد.سلطان محمد مایل به استرداد غایرخان نبود زیرا بیشتر لشکریان و غالب سرکردگان لشکر او از خویشان غایرخان بودند و همچنین مادر سلطان محمد، ترکان خاتون، که در کارها نفوذ داشت نیز به قدرت ترکان قنقلی پشت گرم بود و چنین شد که سلطان محمد نه تنها درخواست چنگیز خان را قبول نکرد بلکه سفیر چنگیزخان که برای ابلاغ این درخواست استرداد غایرخان به پایتخت خوارزمشاهی آمده بود نیز به امر سلطان محمد به قتل رسید و همراهان او با ریش و سبیل بریده به نزد چنگیز بازگردانده شدند. این رفتار جنگ طلبانهٔ محمد خوارزمشاه هجوم چنگیزخان را به آسیای مرکزی تسریع نمود.
به دلیل از بین رفتن اخلاق گرایی نزد سیاست مداران آن زمان ، جرقه آتش قتل عام ایرانیان توسط چنگیز زده شد. آنچنان که سپاه چنگیز پس از عام تمام مردم ری ، نیشابور، سبزوار، همدان، اترار و خطه شمالی ایران ، حتی دستور داد حیوانات را نیز زنده نگذارند.
این اتفاق زمانی افتاد که حکومت تمام تلاش خود را به جای پیشرفت و بهبود ، صرف بقای سیاسی خود کرده بود تا هر چند با دروغ، خود را مقتدر نشان دهد ولی با اولین تلنگر از صفحه روزگار محو گردد .