امامعلی حبیبی یکی از بزرگترین کشتی گیران تاریخ ایران است که روز پنجم خرداد تولد زادروز 90 سالگی ایشان است. وی هم دوره جهان پهلوان تختی و رفیق چند ساله ایشان می باشد.
به امامعلی حبیبی لقب ببر مازندران داده شده است. کشتیگیر چابک و سریع ایران که در دهههای ۳۰ و ۴۰ در زمره بهترینهای ایران بود.
روز پنجم خرداد این اسطوره کشتی ایران 90 سالگی خود را در کنار دوستان و علاقمندانش از جمله محمد نصیری وزنهبردار افسانهای ایران، علی اکبر حیدری دارنده مدال برنز المپیک، حسن رنگرز مدیر کل ورزش و جوانان استان مازندران و بزرگان دیگر جشن گرفت. گرامی داشتن سالروز تولد قهرمانان بزرگ ایران وظیفه جوانترها و نسلهای تازه است و دیروز همشهریان حبیبی در گوش او زمزمه کردند که: «تِه خَسته تَنه بِلارِم» یعنی قربان تن خستهات بروم پهلوان...
امامعلی حبیبی، از نامداران کشتی آزاد ایران و جهان است که نامش در تالار مشاهیر فیلا ثبت شده است. او دارنده نشان طلای المپیک ملبورن ۱۹۵۶ و سه نشان طلای مسابقات قهرمانی جهان در تهران ۱۹۵۹، یوکوهاما ۱۹۶۱ و تولیدو ۱۹۶۲ و نشان طلای بازیهای آسیایی توکیو ۱۹۵۸ است. حبیبی اولین مدال طلای المپیک را برای ایران به کف آورد.
گزیدهای از داستان زندگی او، نشان میدهد که چه پهلوانی است ببر مازندران:
«سالهای آخر حکومت رضا خان بود. در بخش گنج افروز روستای درزی کلای بابل مدرسهای وجود نداشت، مکتبخانه دهکده نحوه خواندن قرآن را یاد میداد.
ننه بیگم معلم خوبی در آموزش لغات عربی نبود. بچههای بازیگوش روستا هم استعدادی بروز نمیدادند در آموختن. به همین خاطر خردسالان گریزان از دروس مکتب خانه را میبرد ساحل و کشتی یاد میداد.
علی پسر ننه بیگم هم میآمد. اما فقط امامعلی پسر بِرارجان بود که پشت همه را به ماسههای لب ساحل میرساند.
سرزیر بغل، زیرگیری و الفبای "سروته یکی" را همان جا از ننه بیگم یاد گرفت. معلم زودتر از شاگرد فهمید که او جای ساکن نشستن روی زیلوی مکتب، آینده را باید با غلت خوردن روی کُرک و کاههای تشک تعقیب کند.
در دوازده سالگی پدرش فوت کرد. برادرانش او را سوار قاطر کرده و با اثاثیه مختصری روانه شاهی (قائمشهر) کردند تا نزد خواهرش زندگی کند. در آنجا به کمک شوهر خواهرش کاری در مغازه آهنگری با روزی ۵ ریال اجرت دست و پا کرد.
حبیبی بعد از دو سال رفت نجاری، اما متوجه شد که در این جور پیشهها دوام بیار نیست. کارگری در کارخانه نساجی شاهی هم زودگذر بود. در باشگاه شهنام همان کارخانه زیر نظر اسکندر متولی تمرین را شروع کرد.
دهه سی شمسی بهترین دوران تاریخ کشتی ایران است. تختی در تهران از زورخانه آغاز کرد، ابوالقاسم سخدری در خراسان از پاچوخه و امامعلی حبیبی هم در مازندران از لوچو. آن نسل، ترکیبی بود از اصالت فرهنگهای متنوع کشتی در نقاط مختلف ایران.
دوران سربازی حبیبی در تیپ مستقل گرگان بود. در مهرماه ۱۳۳۱ وقتی یک ماه از خدمتش باقی مانده بود فرمانده گردان از او خواست در مسابقات کشتی لوچو در ساری شرکت کند.
سرباز جوان برای این که وزنش معادل قهرمانان وزن باشد مجبور شد جیب هایش را پر از سنگ کند. با این حال پشت همه را به خاک رساند و آقای مفتاح استاندار مازندران مدال افتخار را به سینه اش زد.
حضور حبیب الله بلور در شاهی فرصت خوبی شد تا ریزه کاریهای کشتی مدرن را هم بیاموزد. در مسابقه دوستانهای با حضور شهردار شاهی، مقابل تیم منتخب تهران، همه همشهریانش باختند و فقط دست او بالا رفت.
بعد از مسابقه شهردار گفت:چطوری پسرم؟
- به مرحمت شما خوب و بیکار!
همین مکالمه کوتاه پس از مسابقه کافی بود تا با حقوق ماهی هزار ریال، به عنوان آتش نشان شهرداری شاهی استخدام شود.
در سال ۱۳۳۲ در مسابقات قهرمانی کشور به میزبانی اصفهان و سال بعدش در مشهد در رده چهارم قرار گرفت. اشتیاقش به این ورزش روز به روز بیشتر میشد. اما در همان زمان مادرش سیده فاطمه سکته کرده بود و به شدت بیمار بود: "سرافکنده و معذب به سوی فرمانداری حرکت کردم. برای نجات مادرم پول لازم بود و من تصمیم داشتم با سه ماه حقوق مساعده بگیرم. ".
اما فرماندار پس از ساعتی معطل نگه داشتن کشتی گیر جوان، با لحن تندی میگوید وقت ندارد قصه بافیهای او را گوش کند. حبیبی دوباره میگوید: "مادرم سکته کرده و بستری است. از تهران هم مرا برای انجام مسابقات قهرمانی کشور احضار کردهاند. "
سپس بخشنامه فدراسیون کشتی را هم به فرماندار نشان میدهد: "تمنا میکنم دستور بفرمایید مبلغ سیصد تومان حقوق سه ماه من را پیش بدهند".
اما فرماندار با عصبانیت فحاشی میکند. لحظهای بعد پاسبانی وارد شد و فرماندار به او گفت: این چاقوکش حرفهای را از دفتر من بیرون کنید و اگر خواست سماجت کند تحویل شهربانی دهید.
جوان درزی کلایی که در عمرش هرگز با کسی گلاویز نشده بود، جای ۳۰۰ تومن مساعده با اتهام چاقوکشی هم مواجه شد تا با غرور خرد شده و دنیایی از مشکلات در زندگی شخصی، عازم مسابقات انتخابی شود.
اما این مسئله تنها مشکل حبیبی نبود، چرا که در تهران رقیبی محبوب به نام جهانبخت توفیق که قهرمان جهان شده بود انتظارش را میکشید.
حبیبی در مسابقات انتخابی برای ملبورن با فن یکدست و یکپا توفیق را به پل برد تا بزرگترین شگفتی انتخابیها را رقم بزند: "در این حال حتی یک نفر هم به افتخار پیروزی من کف نزد و زنده باد مرده بادی هم نگفت. اما وقتی میخواستم از روی تشک بیرون بروم یک نفر از داخل جمعیت فریاد کشید: زنده باد ببر مازندران."
گذشتن از سد جهانبخت توفیق ساده نبود. به همین دلیل دوباره بین این دو کشتی گذاشتند. وقتی بار دوم توفیق را ضربه کرد، حاضر نشد رهایش کند. از همان جا یعنی روی تشک میگفت، اول همه تایید کنند که برندهام تا بعدا زیرش نزنند.
هنوز ۱۵ دقیقه هم نگذشته بود که فرماندار شاهی هم سر رسید و گفت: "حبیبی بیا این سه هزار تومان پول تعارفی را بگیر. به عنوان دستخوش میدهم تا به زخم کارهایت بزنی. من به قهرمانان ارادت خالصانه دارم، خصوصا تو که روستازاده پاکدلی هستی."
حبیبی، اما پول را رد کرد و گفت: "تو حقوق خودم را که ۳۰۰ تومان بود ندادی و به من که هیچ دعوا گرفتن بلد نیستم گفتی چاقوکش. چطور حالا به من اردات خالصانه پیدا کردی و شدم پاکدل؟ "
حبیبی میگوید: "هرچه کرد آن پول را نگرفتم، در حالی که به صد تومان آن هم معطل بودم."
وقتی دور اول به اوله آندربرگ خورد، ناراحتی را به وضوح در چهره هم تیمیها دید. این سفر اول حبیبی بود، اما باتجربهترهای تیم ملی آندربرگ را خوب میشناختند؛ برنده چهار طلا و دو نقره کشتی آزاد و فرنگی در مسابقات جهانی و المپیک.
حبیبی فقط یک نکته از رقیب سوئدی میدانست. قبل از پرواز به ملبورن، رقیب و رفیقش جهانبخت توفیق به او گفته بود؛ آندربرگ همان اول مسابقه ضربه محکمی به نقطه حساس گردن حریف میزند. طوری که داور خطا نگیرد، اما حریف چنان گیج میخورد که دیگر نتواند مبارزه کند.
ظهر روز بیست و هشتم دسامبر ۱۹۵۶ هر بار که آندربرگ خواست گردن جوان مازنی را ناکار کند، او مچ دستش را قاپید. نتیجه نهایی، پیروزی ضربه فنی در کمتر از پنج دقیقه بود به سود نماینده ایران.
حبیبی گیولا توث از مجارستان و راجر بیل فرانسوی را هم با امتیاز عالی برد. نخستین هماورد او در روز چهارم رقابتها گاریبالدو نیتزولا از ایتالیا بود. حبیبی که سرماخوردگی آزارش میداد با دوبنده قرمز رفت روی تشک، اما برخلاف انتظار، آن که باید آسانترین حریفش میشد بیشتر از بقیه او را به دردسر انداخت.
کیومرث ابوالملوکی، داور اعزامی، میگوید او خیلی حبیبی را اذیت کرد. کشتیگیر نیرومندی بود که با سه پیروزی پا به دور چهارم گذاشته بود. هم تیمیهایش او را به دلیلی که بر ایرانیها پوشیده بود "پوم پلاستیک" مینامیدند.
حبیبی میگوید: "هر سه چراغ قرمز روشن شد، اما داور وسط که اهل آفریقای جنوبی بود، تحت نفوذ نماینده فیلا از ایتالیا دست نیتزولا را برد بالا". تماشاگران استرالیایی داوران را هو کردند. بحث کنار تشک بالا گرفت، سرانجام رای تغییر کرد و حبیبی برنده اعلام شد.
بعد از برتری جنجالی مقابل حریف ایتالیایی، حبیبی بر کاساهارا رقیب ژاپنیاش هم غلبه کرد. اما بعد از مسابقه گفت دیگر رمقی برای حضور در آخرین مسابقه مقابل الیمبگ بستایف، نماینده شوروی، ندارد.
دکتر زاهدى معاینهاش کرده و تب او را ۴۰ درجه گزارش کرده بود. بلور و دستیارش مجتبوی میگفتند شاید این فرصت هرگز تکرار نشود و هر طور شده باید کشتی بگیری. اما حبیبی میگفت مدال نقره هم خوب است.
الیمبگ بستایف اهل اوستیای جنوبی بود. متخصص در زیرگیری از هر دو پا و مبتکر فنی به نام "قلاب" با الگوبرداری از روش نظامیان روس در نبردهای تن به تن جنگ جهانی دوم.
بستایف فارغ التحصیل آکادمی ارتش سرخ در لنینگراد بود. سایت روسی زبان "مشاهیر اوستیا" درباره او نوشته است: "سبک مبارزهاش را با قوانین مهندسی طراحی میکرد و با تحرک مداوم روی تشک، مانند تیراندازی که از خفا تیر میاندازد حریفش را غافلگیر میکرد".
در ملبورن، بعد از این که حبیبی گمنام در دور اول المپیک مقابل آندربرگ بلندآوازه پیروز شد، بستایف که تصور میکرد راه قهرمانیاش هموار شده در سالن تمرین به حبیبی لبخند زد و گفت: آندربرگ فینیشد!
موقعی که حبیبی مقابل رقیب ژاپنی پیروز شد و گفت دیگر قصد کشتی گرفتن ندارد، بستایف مدال طلایش را مسجل دید و در سالن تمرین مقابل کشتی گیران و مربیان سایر ملل به سبک قفقازیها رقصید.
این صحنه از نظر حبیبی توهین آمیز بود. همان جا ناگهان اعلام کرد که قصد دارد کشتی بگیرد. سپس رو به بستایف میگوید: آندربرگ فینیشد، اما تو هم فینیشد!
حبیبی روی تشک رفت. بستایف این بار پای چپش را جلو گذاشته بود تا خطر خوردن فن "یک دست و یک پا" را خنثی کند. حبیبی، اما در بیستمین ثانیه، "یک دست و یک پای مخالف" را اجرا کرد و رقیب را روی پل برد.
پل بلند بستایف تا دقیقه دوم دوام آورد و وقتی طاقتش تاق شد، روی تشک دراز کشید. شکست با ضربه فنی. حبیبی قهرمان المپیک شد و بلافاصله بعد از گرفتن مدال، در بیمارستان ملبورن بسترىاش کردند.
?
حبیبی غیر از طلای المپیک، سه مدال طلای جهانی هم دارد. در مسابقات جهانی ۱۹۵۹ حریف نامدارش واختانگ بالاوادزه از شوروی را ضربه فنی کرد و ناخواسته، روی اجرای فن صحیح و قانونی، دنده هایش را هم شکست.
اسماعیل اوغان از ترکیه را هم با فن "برات کلندون" در یک دقیقه و ۱۵ ثانیه به سرنوشت بالاوادزه دچار کرد. اوغان که دوست صمیمی حبیبی هم بود، بعد از شکست از او در استانبول گفته بود: "تهران دا سنه دیرم". یعنی در تهران به تو خواهم گفت و شکست را جبران خواهم کرد.
پس از شکست دوباره در تهران به حبیبی گفت: "ژاپن دا سنه دیرم".
حبیبی در مسابقات جهانی یوکوهاما نتیجهای تاریخی به جا گذاشت. او تمام رقبایش از جمله نماینده شوروی را ضربه فنی کرد. در فینال هم که ورزشگاه مملو از تماشاگران ژاپنی بود، فقط ۴۵ ثانیه به نماینده میزبان امان داد.
اوغان این بار گفته بود: "آمریکادا سنه دیرم".
حبیبی در مسابقات ۱۹۶۲ آمریکا دوباره اوغان را ضربه فنی کرد. اوغان دیگر برای مسابقات بعدی خط و نشان نکشید و به حبیبی گفت: "دیگر کاری با تو نخواهم داشت". حبیبی در المپیک رم هم میتوانست قهرمان شود و دومین طلای المپیکش را صید کند. اما اتفاقی حیرت آور رخ داد و او را از گردونه مسابقات بیرون انداخت.
حبیبی در کاخ باستانی بازیلیکا با چهار پیروزی در آستانه کسب مدال طلا ایستاد. شب ششم، باید با داگلاس بلوباخ از آمریکا کشتی میگرفت. حبیبی دو بار از پای راست زیرگیری میکند و هر دو بار خاک میکند. سپس با یک دست و یک پای مخالف تعادل حریف را به هم میزند و همان فن را تبدیل به کول انداز میکند.
لحظهای شانههای بلوباخ با تشک آشنا شد، اما بلافاصله پل زد. حدود یک دقیقه مقاومت کرد و سرانجام از زیر پل فرار کرد. روند مسابقه کاملا یکطرفه مینمود. بلوباخ با اختلاف امتیاز فراوانی از حبیبی عقب بود. حبیبی که تشنه کسب امتیازات بیشتر بود، زیر زانو زدهای را نشان داد، در همین حین دست چپش بالا آمد و بلوباخ فرصت طلب، هوشیارانه فن رکبی را اجرا کرد.
حبیبی هم حدود یک دقیقه روی پل شکنندهای که بسته بود مقاومت کرد، اما ستون اصلی این پل یعنی دست راستش در گروی پل شکن بلوباخ بود. امامعلی حبیبی با همین شکست ضربه فنی، چهارم شد. اسماعیل اوغان مغلوب همیشگیاش نقره گرفت و محمد بشیر پاکستانی که رقیب تمرینی حبیبی هم نمیتوانست باشد، روی سکوی سوم ایستاد.
?
حبیبی در سال ۱۳۴۲ کاندیدای مجلس شورای ملی شد. همان انتخاباتی که زنان برای اولین بار شرکت کردند و باز برای نخستین بار، اختیارات وزارت کشور درباره انتخابات به فرمانداران و استانداران تفویض شد.
در کیهان و اطلاعات، آگهی انتخاباتی سطری ۶۰ ریال بود، اما امامعلی حبیبی احتیاجی به تبلیغ نداشت.
از بین ورزشکاران سرشناس دکتر رهنوردی و غلامرضا تختی هم کاندیدا بودند. تختی به رغم اقبال عمومی گستردهای که داشت با صدور اطلاعیهای انصراف داد. حبیبی از حوزه بابل برای نشستن روی یکی از ۲۰۰ کرسی مجلس انتخاب شد.
دوره چهار ساله مجلس که به پایان رسید، در چهار فیلم سینمایی بازی کرد. جهنم سفید و ببر مازندران (۱۳۴۷)، رام کردن مرد وحشی و آدم و حوا (۱۳۴۹).
در ببر مازندران به کارگردانی ساموئل خاچیکیان، نقش یک کشتیگیر را ایفا کرد و غیر از او از خانواده کشتی حبیب الله بلور، حسین ملاقاسمی و ابوالفضل حسین پور هم حضور داشتند.
حبیبی میگوید گرچه در مقاطعی از راه آهنگری، نجاری، دوچرخه سازی، نساجی، آتش نشانی، نمایندگی مجلس و هنرپیشگی امرار معاش کرده، اما "هویتش باغبانی" است.
هنوز در باغ خودش بیل میزند و قیچی باغبانی از دستش جدا نمیشود. دانههای پرتقالی که از والنسیا آورده را در باغش نشانده و همه ساله محصولی مرغوب به بار میآورد.
با زبانی تخصصی درباره میوهها و باغداری صحبت میکند و به روشنی توضیح میدهد که چرا کیویهای باغش کم نظیر هستند. باغ زیبای او در جاده نظامی واقع شده که راهی است حدفاصل بابل و قائم شهر، روبروی دریاچه فوقالعاده زیبای تلار.
بخش بندپی شرقی یکی از بخشهای شهرستان بابل است و عمده فعالیت مردمش کشاورزی، باغداری و دامداری. این بخش از طریق جادهای به بابل متصل میشود. جادهای که در سال ۱۳۴۱ توسط امامعلی حبیبی تعریض شد. از آن هنگام، جاده و پل به نام او خوانده میشود.
نحوه وزن کم کردن او هم منحصر به خودش بود. توی سونا مینشست، ۱۵۰ قطره عرق که با فواصل ۱۰ تا ۱۵ ثانیهای از پیشانیاش چکه میکرد را با صدای بلند میشمرد و سپس برای نفس گرفتن از سونا خارج میشد.
محمود معزیپور پیش از مسابقات انتخابی، برای شکستن روحیهاش در داخل سونا کرکری خواند و از او خواست رژیم غذاییاش را بشکند. حبیبی در همان حین شمارش گفت: صد و دوازده. این بار طوری میبرمت که چند ماه هم بری استراحت کنی... صد و سیزده...
همان طور هم شد و معزیپور پس از شکست ضربه فنی، برای درمان مصدومیتش مدتی را مانند بالاوادزه ناگزیر از میادین دور بود.
او گاهی برای پیگیری مراحل درمان قلب بیمارش مجبور میشود سفر و اقامت در آمریکا را طولانیتر کند. اما توی باغ، بیل در دست و چکمههای باغبانی به پا، روبروی دوربین برنامه ورزش کهن شبکه جام جم میگوید: "من یک وجب ازین خاک (مشتی از خاک مرطوب را در دستش فشرد)، را با دالاس و مالاس عوض نمیکنم."»
منبع : سایت خبری دیدار نیوز