این روزها با گسترش کرونا و در کنار آن افزایش افسارگسیخه قیمت ارزهای مختلف به خصوص دلار شاهد افت کسب و کارهای مختلف بوده ایم، در این بین یکی از بازرگانان کهنه کار و با تجربه ایران به نام جناب آقای محمد امین رسولی زاده توانسته است با تمامی مشکلاتی که انتشار ویروس کرونا، افزایش قیمت ارز و همچنین مواد سد راه واردات و صادرات وجود دارد، موفق عمل کرده و در این زمینه به دستاوردهای بسیار زیادی دست یابد.
با توجه به اهمیت این موضوع امروز قصد داریم تا در رابطه موارد موثر در موفقیت ایشان دقایقی را در خدمتشان بوده و مصاحبه ای با ایشان داشته باشیم، از این رو پیشنهاد میکنیم تا انتهای مصاحبه صمیمی ما با جناب آقای محمد رسولی زاده با ما همراه باشید.
به نام خالق هستی بخش، محمد امین رسولی زاده هستم ملقب به محمد رسولی زاده، متولد سال 1320 در تهران، شهر ری
به خاطر دارم که 11 ساله بودم که پدرم را به دلیل بیماری از دست دادم، از همان روزگار به دلیل سختی های بسیاری که خانواده ام با آن درگیر بودند مجبور به کارکردن شدم.
در بازار تهران کارهای مختلفی انجام دادم، از باربری تا پادویی در مغازه های مختلف، تلاش میکردم تا هر روز بتوانم خرج روزانه خودم و خوانده ام را در بیاورم.
خانواده من 5 نفره بود که با مرگ پدرم مسئولیت مادر و دو خواهرم بر عهده من بود، به یاد دارم که مادرم در کنار خواهرهایم در منزل به قالی بافی مشغول بودند و تلاش می کردند که با کمک هم از شرایط سختی که پس از مرگ پدرم در آن قرار گرفتیم خارج شویم.
15 ساله بودم و در یک پارچه فروشی کار میکردم. روزی یک بازرگان وارد مغازه ما شد، صاحبکار من در مغازه حضور نداشت و تنها من مسئول پاسخگویی و فروش اجناس به مشتریان بودم.
مطابق با عادتی که داشتم بلافاصله چای لبریزی برای بازرگانی که به حجره ما آمده بود ریختم و او را به صرف یک چای دعوت کردم و به او گفتم که صبر کند تا صاحب پارچه فروشی آمده و پارچه و لوازم مورد نیاز را به وی بفروشد.
در این بین تا فاصله اینکه پارچه فروش یا به نوعی اوستای من از بیرون بیاد، مهر من بر دل بازرگان افتاد و به من پیشنهاد داد که در قبال دریافت دستمزدی سه برابر آنچه که از پارچه فروش میگرفتم او را در سفرهای تجاری که داشت همراهی کنم.
من هم که در شرایط بسیار سختی قرار داشتم پیشنهاد وی را قبول کردم منتهی شرط رضایت صاحبکارم را قرار دادم و به او گفتم که میبایست با صاحبکارم صحبت کند و رضایت او را برای جدایی ام و پیوستن به خودش در سفر های خارجی بگیرد. او هم قبول کرد، همان روز با صاحبکارم صحبت کرد و رضایت او را جلب کرد.
تاجری که من را به عنوان شاگردش انتخاب کرده بود استاد ابوالقاسم هرندی بود، چند روزی با هم در تهران به گشت و گذار و انجام خریدهای مورد نیازش پرداختیم و پس از چند روز قصد عزیمت به کرمان کردیم، از خانواده ام خداحافظی کردم و همراه با استاد هرندی به شهر او یعنی کرمان سفر کردیم.
در سفرهای بین شهری، استانی و بین المللی که در کنار استاد هرندی بودم، موارد و نکات بسیار زیادی را در امر تجارت یاد گرفتم و ظرف چند سال خودم را در قامت یک بازرگان کار کشته می دیدم، اما با این وجود همچنان در رکاب استاد تا آخرین روزهای عمرش در سال 1357 ماندم.
پس از انقلاب تصمیم گرفتم به اقتصاد ایران در زمان دولت اسلامی نیز کمک کنم، از این رو تلاش های بسیاری برای فراهم کردن احتیاجات روزانه مردم در زمان پس از انقلاب و جنگ نمودم.
پس از جنگ نیز به کشورهای مختلفی سفر کردم و تلاش کردم ارتباط بازرگانی خوبی بین سایر کشورها و ایران ایجاد کنم که خدا را شکر میکنم با وجود مسائل و مشکلات بسیاری که وجود دارد توانسته ام در این امر موفق شوم.
به طور حتم بله! کسب تجربه در هر حوزه کاری نیازمند آموزش، امتحان، وقت گذاشتن و از همه مهمتر آزمون و خطا است که در این بین حتی ممکن است بخش زیادی از سرمایه شخص نیز از دست برود. برای اینکه بتوان راه 10 ساله پر هزینه را با کمترین هزینه و ریسک و در مدت زمان کمی طی نمود بهتر است تا همواره نزد افراد حرفه ای در حوزه کاری شاگردی کرده و تجربیات آن ها را دریافت کنیم.
تا کنون افراد بسیاری در شرکت های مختلفی که تحت نظر من قرار دارند به انجام امور مربوط به صادرات و واردات مشغول هستند و تلاش میکنم کلیه تجارب این سالهای خودم را به مرور به آن ها منتقل کنم تا نسل بعدی بازرگانان ایرانی قدرتمند تر و کار کشته تر از قبل بتوانند در عرصه بین المللی فعالیت داشته باشند.
به نظرم به عنوان آخرین حرفم بهتر هست به این نکته اشاره کنم که زندگی در هر سالی سختی های مختص به اون سال، دهه و زمان را داشته است.
بسیاری از جوان های امروزی را می بینم که بی انگیزه و امید دست روی دست گذاشته اند و همش ناله ی نمیشود و نمیتوانیم و مشکلات بسیار است سر می دهند، اما هیچ حرکتی برای بهبود وضع فعلی خود انجام نداده و نمیدهند.
جامعه از همه ما تشکیل شده است. همه باید تلاش کنیم، رو به جلو حرکت کنیم تا بتوانیم در کنار هم جامعه ای پویا داشته باشیم.
اینکه از یک جمع 10 نفره 8 نفر بگویند نمیشود و نمی توانیم و تنها دو نفر اقداماتی جهت بهبود وضع فعلی انجام دهند، مطمئنا تاثیر اجتماعی بسیاری نخواهد داشت، در صورتی که اگر تمام آن ده نفر، هر کس کاری کرده، فعالیتی هر چند کوچک را شروع کند، مطمئنا با دست به دست هم دادن می توانیم هر سختی، مشقت و گرانی را آسان کرده و از آن عبور کنیم. موفق و موید باشید.