دیر و زود
دیر و زود
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

قسمت دهم _ ساختمان سفید

در حال اسباب کشی به ساختمان سفید
در حال اسباب کشی به ساختمان سفید

اگه بخوام به صورت خلاصه براتون تعریف کنم این دفتر نزدیکترین وضعیت واحدها به یکدیگر بود. ما یکجا کار میکردیم و یکجا نهار میخوردیم. البته پارکینگ فقط مختص به مدیران بود ولی میشد با یه هماهنگی ساده از پارکینگ استفاده کنیم. یادش بخیر، اول خانومها میرفتن برای نهار و بعد از اون آقایون. مسئول اونجا هم یک مرد مهربون بود که همیشه منو کنار میکشید و یک جوک برام تعریف میکرد. من این دفتر را با این آدم توی ذهنم دارم. ولی همیشه شرایط یکسان نمیمونه و تغییر عضو جدا نشدنی از تیم ما بود. مدیر من به من گفت هر کاری داری بذار کنار و باید سریعا آماده انتقال باشیم. انتقال به کجا؟ ساختمان سفید شماره بیست...

حیاط ساختمان سفید قبل از اینکه با صفا بشه
حیاط ساختمان سفید قبل از اینکه با صفا بشه

من همه کارامو جمع و جور کردم و رفتم به اون ساختمان سفید. تصویر بالا حیاط اون ساختمان بود بعد از اینکه با کلی سختی ماشین اومد و نخاله های ساختمانی را خالی کرد و حیاط آب و جارو شده عکسو گرفتم. داستان ما همینه همیشه در خدمت کار... واقعا وقتی دیدم مدیر خودش تا اینجای کار را هماهنگ کرده و هر روز هم سعی میکنه سر بزنه دیگه جای کم و کاستی نبود. رفتم تو کارش. به طور کلی اگه بخوام از مدیر بگم تا اینجای کار توجه به جزییات کارها انقدر براش مهم بود که خودش همیشه وارد گود میشد و کار را از نزدیک دنبال میکرد. توی تصویر پایین حیاط خونه بعد از انجام طراحی و یه بارون قشنگ از تراس طبقه دومه. ولی برام جالبه اون ورودی و حالت حلال ورودی... حالا در قسمتهای بعدی متوجه خواهید شد.

اینم حیاط بعد اینکه با صفا شد
اینم حیاط بعد اینکه با صفا شد

این حیاط خواستگاه رخدادهای بسیاری بود. از جشنهای شب و یلدا و تولدش بگیر تا زمانهایی که آدما توی این حیاط با هم بحث میکردن، برنامه میریختن و خلاصه کلی داستان داره این حیاط...

پله های ساختمان سفید که خراب شد و تا چند وقت از آجرهاش بالا میرفتیم
پله های ساختمان سفید که خراب شد و تا چند وقت از آجرهاش بالا میرفتیم





نقل مکاناسباب کشیسفید
سریال زندگی من...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید