
از سیزده سالگی، دنیا برام یه شکل دیگه گرفت؛ انگار همیشه یه قاب شیشهای جلو چشمهام بود.
عینک، فقط یه وسیله نبود؛ بخشی از زندگی شده بود. با محدودیتهاش، با احتیاطهاش.
بازی کردن، دویدن، یا حتی دیدن آدمها از دور، دیگه مثل قبل راحت نبود.
فوتبال؟
عینک که میزدم، بازی سخت میشد.
نمیزدم هم، توپ و آدمها قاطی میشدن.
سعی خودمو میکردم، ولی خب بالاخره خیلی فرق داشتم با کسی که وضوح بیشتری داشت.
خیلی وقتها تو خیابون یا محل کار، آشناها دست تکون میدادن.
اما من نمیدیدم.
نه بیمحلی بود، نه بیتوجهی؛
بعضی چیزها از پشت شیشهها اونقدری واضح نبود که بشه دید.
یه بار تو استخر، مدیرم کنارم اومد و با خنده گفت:
«کلی دست تکون دادم، تحویلم نگرفتی!»
خندیدم و گفتم:
«به خدا ندیدم! توی استخر بدون عینک که دید ندارم، با عینک هم چون خیس میشه، بیشتر دردسره تا کمک. مثلا ممکنه بیفته ته استخر و من باید کف استخر دنبالش بگردم!»
حسرتی که ته دل مینشست، مال وقتایی بود که دوستام یکی رو از دور نشون میدادن و من هرچی دقت میکردم، چیزی نمیدیدم.
لبخند میزدم و ادامه میدادم.
چیزهایی بود که نمیشد تغییر داد، ولی میشد جور دیگهای باهاش زندگی کرد.
حالا اما داستان عوض شده.
چشمهامو عمل کردم.
دنیایی که قبلاً محو و مهآلود بود، حالا با تمام جزئیات جلو چشممه.
دیدن، سادهتر شده؛ ارتباط گرفتن، بیواسطهتر.
البته میدونم که دیگه از چهل سالگی رد شدم و ممکنه پیرچشمی هم سر راه باشه.
گاهی وقتها مخصوصاً صبحها، دیدم تار میشه؛ اونقدر که واقعا میخوام جیغ بزنم.
خیلی سخته... ولی سعی میکنم چیزی نگم.
روزهای جوونی هم کمکم پشت سر گذاشته شده.
(جا داره تشکر کنم از همهی دوستانی که تشریف فرما شدن... خخخخ)
امروز دوستم گفت:
«فلانی رو تو شهر دیدم، با دوچرخه میرفت. هرچی دست تکون دادم، منو ندید.»
پرسیدم:
«خب رفتی بهش گفتی؟»
گفت:
«نه، گفتم لابد خودش رو میگیره.»
لبخند زدم و گفتم:
«نه، همیشه اینطور نیست. بهتره بدونیم شاید دلیلی پشتش باشه.»
اینو گفتم که یادم بمونه:
همیشه یه دلیل دیگه هست که تو بیخبری.
اگه دیدی کسی داره دعوا میکنه، فحش میده، خستهس، بیحوصلهس، یا حتی بیدلیل میخنده...
لزومی نداره بری بپرسی: «چرا بیحوصلهای؟»
نه داداش من.
بعضی وقتا فقط باید سکوت کنی.
شاید کافی باشه بپرسی: «قهوه میخوری؟ برات بگیرم؟»
اگر خودش خواست، دلیلش رو میگه.
و اون دلیل، با ظرفیتی که داره، کاملا قانعکننده خواهد بود.
چون همیشه یه چیزی هست که تو نمیبینی.