غنچه با لبخند
می گوید تماشایم کنید
گل بتابد چهره همچون چلچراغ
یک نظر در روی زیبایم کنید
سرو ناز
سرخوش و طناز
می بالد به
خویش
گوشه چشمی به بالایم کنید
باد نجوا می کند در گوش برگ
سر در آغوش گلی دارم کنار چتر بید
راه دوری نیست پیدایم کنید
آب گوید
زاری ام را بشنوید
گوش بر آوای غمهایم کنید
پشت پرده باغ اما
در هراس
باز پاییز است و در راهند آن دژخیم و داس
سنگ ها
هم حرفهایی می زنند
گوش کن
خاموش ها گویا ترند
از در و دیوار می بارد سخن
تا کجا دریابد آن را جان من
در خموشی های من فریاد هاست
آن که دریابد چه می گویم کجاست
آشنایی با زبان بی زبانان چو ما
دشوار نیست
چشم و گوشی هست مردم را دریغ
گوش ها هشیار نه
چشم ها بیدار نیست
فریدون مشیری
به نظر من هیچکسی نمیتونه فرد دیگه ای رو درک کنه حتی نمیتونه حرفاش رو درست بفهمه چون هیچوقت جای اون نبوده.
«هیچکس هیچوقت نفهمیدمون»