باسلام خدمت همه عزیزان.چند وقتیه دوست دارم بنویسم اما کجا،چگونه،نمیدونستم تا اینکه....بعضی داستان هاهستند که هم خیلی ساده و هم خیلی عامیانه هستند اما بسیار جذاب و دل نشینن.ازبچگی پدرم برام خیلی قصه وداستان میگفت خیلی دوست داشتم تو روحیم تاثیر داشتند اون لحظه فقط به داستان و آخراون فکر میکردم نه دغدغه ای داشتم نه به فکر تورم بودم نه .....باحال بود میخوام اونارو نشر بدم شاید هم من حالم بهتر بشه هم روح اون خدابیامرزم شاد بشه هم اینکه دیگران هم دوست داشته باشند و حالشون خوب بشه .اگه بخوام تعریف کنم ازاینجا تا مشهد بریم و برگردیم بازم ادامه داره .یادم میاد ۲سال پیش باچند تا از همکارام رفتیم مشهد تا اونجا براشون تعریف کردم همه دوست داشتند یکی ازدوستام گفت بنویس نشر بده جالبه بزار دیگران هم استفاده کنن آقای صفدری عزیز میخوام تعریف کنم اما نه به خاطر درآمد زایی و اینجور چیزا بلکه برای دل خودم .دوست دارم حالمم خوب میشه.هر کاری نیازمند مقدمه ای هست ببخشید طولانی شد دوست دارم اولین قصه رو تقدیم کنم جهت شادی روح پدرم زنده یاد محمدحسین خالقی .اسمشو نوشتم گریم گرفت روحش شاد....