سلام بر مهدی(عج)
سلام بر مهدی(عج)
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

اهداف غیر متمرکز و پراکندگی امور،عامل بی ثمری

تا الان به این فکر کردین که چرا ما هر چند وقت یه بار استارت می زنیم و بعد مدت ها به خودمون میایم و می بینیم که به هیچ نتیجه ای نرسیدیم؟

من که دیگه کلافه شدم.همش طرح و برنامه می ریزم و بعد یه مدت می بینم که همون آدم قبلی ام بلکه با یه کم پسرفت!

خیلی رو این قضیه فکر کردم تا دست آخر طبق معمول، فکر های خوب بعد نماز بهم الهام شد:

علتش اینکه که تو 100 تا هدف با هم میریزی!

این حدیث امام علی(ع) رو داشته باش(چقدر با این الهامی که به من شد می خونه!):

امام علی(ع):كسى كه به كارهاى مختلف بپردازد نقشه هایش به جايى نمى رسد.
امام علی(ع):كسى كه به كارهاى مختلف بپردازد نقشه هایش به جايى نمى رسد.


مثلا خود من :

تایپ 10 انگشتی لازمه پس میذارمش تو برنامه،تفسیر قرآن هم حتما،یادگیری احکام تجارت هم البته، فلان سریال هم هر روز یه قسمت،لازمه که تاریخ اسلام بلد باشم پس اونم باید تو برنامه باشه،آهان... باید روزی 50 آیه قرآن، درس هایی از قرآن، سخنرانی فلان شخص و......

و به همین سادگی یه برنامهٔ آرمانی و سخت طراحی می کنیم و بهش دل می بندیم تا سرشار از انگیزه بشیم و به آرامش برسیم... وجدان هم راحت میشه دیگه...

حالا روز بعد....

از سر کار میای خونه و میری سراغ بیهوده کاری های خودت! گاهی هم می زنه به سرت که برسی به برنامه ای که این همه واسش زحمت کشیدی.... اما میلت نمیاد...حال و حوصله اش رو نداری...میلت به کارهایی که بهشون عادت داری بیش تره...

همیشه به این فکر می کردم که چرا بعضی آدم ها بر خلاف ما تخته گاز جلو میرن و اصلا شل کن سفت کن ندارن.

فکر می کردم چرا کسی مثل استاد رائفی هر بار یه موضوع رو چنان موشکافی می کنه که میاد یه سخنرانی مشتی در موردش می کنه و بعد راجب اش در خواست مناظره می کنه و هیچکی رقیبش نمیشه.

یه کسی مثل رضا داداشی که می گفت راز موفقیتم اینه که هر چیزی تمرکزم رو تو هدفم کم کنه، حذفش می کنم.

و همهٔ این افراد یه چیزی دارن که ما نداریم: اصلا تو کار های مفید بی انگیزه نمیشن. همین انگیزه ای که ما تو امور بیهوده داریم رو اینا تو امور مفید دارن.

اما حالا بهم الهام شد که:

توجه کردی گاهی یه چیزی واست دغدغه میشه و بیش تر وقتت رو صرفش می کنی تا به نتیحه برسه؟ مثلا دغدغه ات میشه جمع کردن پول واسه خرید یه زمین واسه خونه ساختن..... دیگه شب و روز طرح و نقشه می ریزی،کل فکر و ذکرت میشه تلاش واسه رسیدن به این هدف...اصلا شب هم به زور می خوابی!

علت چیه که این یکی شد دغدغهٔ شب و روز، اما طرح و نقشه هامون واسه انسان تر شدن، همه به باد فنا میرن؟

علت اینه که 100 هدف با هم میریزی!

رو یه هدف تمرکز نمی کنی که بشه دغدغه...بهونه ات هم میشه اینکه خسته میشم اگه همش یه کار رو انجام بدم!

چطوره که کار هایی که نفست دوست داره رو حاضری کل روز انجام بدی اما واسه این یکی قانون فرق داره؟!

وقتی یه هدف میشه دغدغه...انگیزه ات چند صد برابره،اصلا خستگی رو حس نمی کنی و حوصله معنا نداره.

مثلا خود من باید هدفم اینجوری باشه: از بین تموم کارا، یکی رو انتخاب کنم، مثلا یادگیری تاریخ اسلام

بعد انگیزه ها و اهدافم از انجامش رو تعیین کنم:

تا از تاریخ اسلام درس بگیرم، انسان های الگوی خودم رو بهتر بشناسم،وظیفه ای هست که یه مؤمن باید انجام بده تا بتونه از اعتقاداتش دفاع کنه و ...

حالا دیگه از فردا دغدغهٔ شب و روزم بشه این تا وقتی که این پروژه تموم بشه و برم سراغ هدف بعدی.باید برم موشکافی تاریخ اسلام!اصلا تا از امور کاری و خانوادگی بیکار شدم باید برم یه کم دیگه از تاریخ اسلام رو بفهمم.

قبلا برنامهٔ روزم اینجوری بود: نیم ساعت انگلیسی، نیم ساعت یادگیری تایپ 10 انگشتی، نیم ساعت تفسیر، نیم ساعت..... و نهایتا یکی دو تاش رو انجام می دادم و بعد دلسرد می شدم و ولش می کردم و می چسبیدم به بیهوده کاری های خودم! چون اصلا انگیزه و هدفی نداشتم،فقط چون که این خوبه،اون خوبه... اهان اون یکی هم برام خوبه! پس همه بیان تو برنامه!

اینجوری نه به یکی شون عادت می کنی و انس می گیری(دلبستگی پیدا کنی)، و نه رو یکی تمرکز می کنی که برات دغدغه بشه...که همهٔ اینا شدیدا رو انگیزه و میل آدم به انجام کار ها اثر داره.

امام علی علیه السلام : هر کس به کار غیر مهم بپردازد، کار مهم تر را تباه ساخته است!

پس همیشه برو سراغ کار مهم تر و تا اون تموم نشده،سراغ کار دیگه نرو...حتی در حاشیۀ کار مهم انجامش نده!

پراکندگی امورثمر ندادن تلاشبی نتیجه بودن تلاشراه موفقیتانگیزه
همیشه از ته دل دوست دارم که بنده خالص خدا باشم...یه مومن واقعی و یه پیرو راستین واسه امام زمانم...دوست دارم شهید راهش باشم...نه سربارش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید