خواندن این بلاگ از سایت شخصی من
بچه برای پدر/مادر پنجاه سالش هم بشه باز هم بچهاست!
این جمله "از نگاه من" بازتاب یک بیماری فرهنگی اجتماعی در ایران است. از نگاه زیستی نوزاد انسان به طور مستقل قادر به هیچگونه حیاتی نیست و وابستگی صددرصد دارد. همچنین با توجه به آنکه انسان نه صرفا به واسطه قراردادهای اجتماعی بلکه به صورت زیستی (!) به زندگی در جامعه نیاز دارد، پدر و مادر علاوه بر فراهم کردن غذا، پوشاک و فراهم کردن امکانات رشد و بلوغ جسمی وظیفه تربیت اخلاقی و اجتماعی فرد جهت کسب مهارتهای مربوطه را نیز بر عهده دارند. به واسطه این وظایف قدرت مداخله در تصمیم فرزند برای پدر و مادر در نظر گرفته شده و اختیار فرزند تا حد زیادی در طول اختیار پدر و مادر مفروض میشود.
مشکل از زمانی شروع میشود که حدی برای این مداخله در تصمیم و قرار گرفتن اختیار فرزند در طول اختیار پدر و مادر وجود نداشته باشد! به همین خاطر است که در دوران بلوغ وقتی فرد به سمت استقلال حرکت میکند، چه در باب انتخاب رشته یا شغل آینده یا بسته یا باز بودن در اتاق و... پدر و مادر احساس خطر کرده و استقلال فرزند را مساوی توهین به احترام خود میداند. گاهی تنها نقطه امن پدر/مادر پادشاهی و سلطه او بر فرزندانش است درحالیکه در جامعه فردی شکست خورده است و حال تضعیف این پادشاهی و سلطه برای هویت او نزد خود تهدید به حساب میآید.
این کش مکش از حد دوران نوجوانی عبور میکند، به ازدواج، خرید خانه، تصمیم برای مهاجرت، تصمیم برای ادامه تحصیل، بیمه بازنشستگی، انتخاب شغل و... میرسد. اینجاست که بچه اگر پنجاه سالش هم بشود باز هم بچه است!
حال که انگشت اشاره اتهام را به سمت نسل پیش از خود نشانه رفتیم، وقت آن است سه انگشت دیگر که به سمت خود ماست را نیز ببینیم! ما هم این رفتار را داریم! کجا؟ جایی که به واسطه سلایق، ارزشها و... انتخاب یا ترجیحی داریم، و فکر میکنیم وقت آن است با انتقاد از سایر سلایق، سایر انتخابها و... جامعه را به سمت تعالی ببریم! این رویکرد دو ایراد دارد:
یک. چه کسی گفته که سلایق، ارزشها، انتخابها و ترجیحات ما بهترین هستند؟ در خوشبینانهترین حالت اینها متناسب با شخصیت ما و درونیت ما هستند و تفاوتهای شخصیتی بین افراد مارا به سمت تکثر هرچه بیشتر انتخاب و ترجیح سوق میدهد. انسانها در عین شباهت بسیار زیاد از هم متفاوتاند و این تفاوت یکی از اجزای بقای انسان در شرایط مختلف است. شاید لختی دیگر در این باب بلاگ مفصلی بنویسم.
دو. آنچه به عنوان مسئولیت اجتماعی برای خود در نظر میگیریم نباید از حد اختیار افراد فرا برود، وگرنه به همان سندروم پنجاه سالش بشه باز هم بچه است دچار شدهایم! حد آنچه به عنوان مسئولیت برای خود در جهت اصلاح جامعه در نظر میگیریم نخست باید ناظر به رفتار خود و ارزشی که برای جامعه ایجاد میکنیم باشد و اگر بعد اجتماعی برای آن قائل هستیم نباید از حد انتخاب سایر افراد تجاوز کند، مگر خلاف آن ثابت شود. یعنی به طور کلی بنا بر احترام به اختیار است مگر مواردی مثل دزدی، تجاوز از حقوق دیگری و غیره.
افرادی که IQ پایینی دارند به علت Working Memory ضعیف و هوش پایین تر در درک آنکه آزادی انتخاب و بیان مساوی با احترام به فردی که میگوید "انتخاب و اختیار من این است که دزدی کنم" نیست را درک نمیکنند. مخاطب نوشته من نیز افراد با IQ پایین نیست، در نتیجه اگر همچین نقدی در ذهن شماست پاسخی ندارم و بهتر است دکمه بلاک را پیدا کنید، اگر در حد پیدا کردن این دکمه باهوش باشید!
از فیلمهای نولان خوشت نمیآید؟ نبین! میآید؟ ببین! دوستت خوشش میآید یا نمیآید؟ به خودش مربوط است. تو میتوانی انتخاب کنی با او همراه شوی یا نشوی!
فلانی ماکانبند گوش میدهد؟ اختیار خود اوست! حتی اگر انتخاب او از نگاه تو مبتذل باشد، به تو ربطی ندارد! جا دارد نکته دیگری در باب هوش بگویم، به طور کلی افراد با IQ بالا حساسیت کمتری نسبت به حس disgust یا تنفر دارند. آنکه بابت انتخاب فردی دیگر منزجر شویم رفتاریست که رگه های هوش پایین دارد!
طرف انیمه میبیند؟ ببیند! به من چه؟ به تو چه؟ انیمه دیدن دیگران در دایره مسئولیت اجتماعی ما جهت اصلاح جامعه نیست، چرا که دخالت ما در این امر از حد انتخاب و اختیار فردی عبور میکند.
طرفدار BTS و کرهای هاست؟ باشد. من اختیار این را دارم که انتخاب کنم با طرفداران BTS بگردم یا نگردم، (کما اینکه انتخاب سلیقه موسیقی افراد به عنوان معیار قطعی جهت ارزیابی سودبخش بودن تعامل با یک فرد معیاری ضعیف است) پس چرا مداوم غر بزنم یا این مورد را زیر نقد ببرم؟
حال نکته آخر، بیاید دو خط بالا را کوتاه مهندسی معکوس کنیم، به نظر شما چه میزان از انتقاد کردن از رفتار های اطرافیان ریشه در هوش هیجانی پایین و عدم توانایی برقراری تعامل با افراد زیاد و گلچین کردن افرادیست که همسو با سلایق ما هستند دارد؟ وقتی فردی کلا با پنچ نفر در ارتباط باشد و توانایی برقراری ارتباط موثر نداشته باشد، کوچک شدن دایره اختیار او در حمله به انتخاب و اختیار دیگران نمود پیدا میکند.
این مورد را به شکل ویژه وقتی این انتقادها جنبه جنسیتی پیدا میکند میبینیم. شما دوست دارید طرف مقابلتان پوشش رسمی داشته باشد؟ فردی را انتخاب کنید که چنین پوششی دارد، نقد شما به افرادی که لباس های آزاد میپوشند صرفا بازتاب این است که مطلوبیت کافی جهت برقراری ارتباط موثر و انتخاب شدن توسط فرد مطلوب خود را ندارید! دوست دارید مراسم عروسی شما شبیه یک فستیوال بین المللی باشد؟ فردی را انتخاب کنید که با شما همسو باشد، یا دوست دارید یک میهمانی کوچک و خودمانی باشد؟ یا دوست دارید فلان جور باشد؟ خب انتخاب کنید! پخش شدن کلیپ عروسی سایر افراد و به سخره گرفتن یا نگرفتن آنها و... صرفا نشان از عقده های ریز و درشت درونی احتمالیست که باید به آن توجه داشت.
این مقدمه ایجاد جامعهایست که از نظر روانی سالم است!