بنزین یک شبه در تاریخ ۲۴ آبان ماه سال ۱۳۹۸ گران شد. نرخ آزاد از لیتری هزارتومان به سههزارتومان افزایش پیدا کرد. به دنبال این گرانی موجی از نارضایتی در ایران شکل گرفت. این نارضایتی به صورتهای گوناگون بروز پیدا کرد. از اعتراضات مسالمتآمیز مانند راهپیمایی و بند آوردن خیابانها، اتوبانها و جادهها با خودروهای خاموش تا درگیری و کشته شدن تعداد زیادی انسان. زمانی که این متن را مینویسم به گزارش سازمان عفو بینالملل تعداد کشته شدهها دستکم ۱۴۳ نفر اعلام شده است.
حدود دو یا سه روز پس از این اتفاقها دسترسی به فضای اینترنتِ خارج از ایران قطع شد. سرویسها و سایتهای داخلی نیز بعضاً با مشکل مواجه شدند. بعضیها لود نمیشدند و بعضی دیگر از همان ابتدا بدون مشکل (حداقل از دید کاربر) بالا بودند.
در این نوشته سعی میکنم از زاویهٔ دید بسیار محدودِ خودم این وقایع و عملکرد حاکمان سرزمینم را مرور کرده از آنها سوالهایی بپرسم. امیدوارم تفکر روشن و تحلیلِ وقایعی این چنینی اولین قدمهایی باشند برای رسیدن به جامعهای روشن، زنده و آرمانی.
هم در اولین اظهار نظرهای آقای خامنهای و هم روحانی دو نکتهٔ مهم وجود دارد.
یک آنکه مردم از کسانی که به زعم نظام اغتشاش ایجاد کردهاند جدا هستند. دایرهٔ واژهٔ اغتشاش از دید نظام بسیار گسترده است. از نظر آقای روحانی بند آوردن خیابان و جادهها نوعی اغتشاش است. آقای روحانی با نگاه شما وقتی عدهای پیاده در خیابانی تظاهرات میکنند چون راه را بند آوردهاند اغتشاش کردهاند. آیا درست متوجه شدم؟ اگر مخالفید پس تفاوت آن با بزرگراه و خودرو چیست و اگر موافقید پس چطور رئیس جمهور شدید؟
دو آنکه تعداد این افراد بسیار اندک است.
تلاشِ حکومت برای جدا کردن مردم از آدم بدها قابل تقدیر است. در ظاهر ما را به یاد معلمی میاندازد که سعی دارد شاگرد خود را از خطایی جمعی مبرا کند. یا بزرگتری را تصور کنید که میگوید: «نه، من مطمئنم که نیما این کار رو نکرده چون اون پسر خوبیه» اما این لطف وجه دیگری نیز دارد. اینکه چون مردم دست به «اغتشاش» نمیزنند پس ما میتوانیم با آدم بدهای اغتشاشگر هر کاری دلمان میخواهد بکنیم. چون آنها «مردم» نیستند. سناریویی که مدتهاست در هر اعتراضی به آن رجوع میشود.
و همینطور میتواند به این معنی باشد که مگر میشود پسر من سنگ انداخته باشد شیشهٔ آقای محبی اینها را شکسته باشد. عمراً. (پس یا شیشهٔ آقای محبیاینها نشکسته و اون مرتیکه چرت میگه، یا شکسته ولی یه عده پول گرفتن اجیر شدن اومدن شیشه رو شکوندن).
به گفتهٔ آقای خامنهای آنها « اشرار، کینهورزان، انسانهای ناباب» هستند.
هیچ کس منکر این نیست که تخریب اموال عمومی و خصوصی به جامعه ضرر میرساند. اما به راستی چرا کشور ما جز معدود کشورهاییست که هر اتفاقی در آن به عناصر خارجی پیوند میخورد؟ آیا این نشانهای از ناآگاهی حاکمان از حال و هوای جامعه نیست؟ نشانهای از فاصلهٔ آنها از مردمِ کوچه و خیابان؟ یعنی میخواهیم بگوییم آنقدر وضعیت فعلی کشورمان خوب است که یک درصد هم احتمال نمیدهیم یک شهروند عادی به دلیل فشارهای بیکران سیاسی/اقتصادی/فرهنگی/اجتماعی و برای نشان دادن اعتراضِ خود به این شرایط و تصمیمهای کلانِ ناگهانی، بخواهد خودروی خود را در بزرگراه خاموش کند؟ یا اصلاً سطل آشغالی، لاستیکی آتش بزند؟ یعنی انتظار داریم چنین تصمیمهایی را بسیار کوچک ببینند؟ یعنی اصلاً انتظار داریم اصلاً نبینند؟
یکی از دوستان تعریف میکرد به چشم خود افرادی را دیده که در شهریار به مغازههای خصوصی دستبرد میزدند. به خدا راست میگویم. از خودم در نمیآورم. حاکمان ما همواره تلاش کردهاند بگویند اینها «مردم» نیستند. اما فراموش میکنند که این افراد هم در جامعهٔ فعلی ما رشد کردهاند. از آن سر دنیا نیامدهاند که در شرایط اضطرار چیزکی به جیب بزنند و فلنگ را ببندند. همینجا هستند. کنار خودمان. از هیج جا نیامدهاند و به هیج جا نمیروند. همین میگوید که آنها اینجایی هستند. خودی هستند. ما با نادیده گرفتن آنها و انکارشان، خود را از زیر بار مسئولیتی که برای بالندگیشان داشتیم رها میکنیم. از زیر بار تقسیم منابعی که به ضعیفترین شکل ممکن استفاده، استفاده که نه پوساندیم و دور انداختیم. یعنی حتی از دور انداختن هم بدتر. گذاشتیم حسابی گند بزند و بعد بی استفاده انداختیم دور.
(دور باطل برخورد نادرست با بحران -> ایجاد بحران -> برخورد نادرست با بحران -> ایجاد بحران ...)
خب در ایران سخت است بگویی کدام علت/معلول کدام است. میدانی چه میگویم؟ مثل این قضیه که اول مرغ بوده یا تخممرغ. اصلاً تکلیفش مشخص نیست. حالا شاید جاهای دیگر از زمین هم همینطور باشد. نمیدانم.
در این مورد خاص نمیخواهم از خود بحران صحبت کنم. حقیقتش من نیز مانند آقای خامنهای در این زمینه سررشته ندارم. اینکه به گفتهٔ آقای روحانی «قیمت بنزین باید برسه به قیمت بازار خلیج فارس و فوق خلیج فارس» در مجموع خوب است یا بد خود داستانیست. اصلاً خوب و بد برای که؟ دولت یا مردم؟ اینکه چرا چنین طرح مهمی از فیلتر مجلس عبور نکرده نیز خارج از بحث بنده است. بگذریم.
حالا به دلیل گرانیِ ناگهانی و بدون اطلاعِ قبلی، بحرانی در کشور ایجاد شده. چاره چیست؟ چاره همان است که نظام سالهاست به آن چنگ زده: «کوچک دیدنِ بحران، تلاش برای سرکوب، جلوگیری از اطلاع بقیهٔ آدمهای کرهٔ زمین و ربط دادن ماجرا به خارج از مرزهای پرگهر»
در مورد ربط دادن اتفاقها به خارج از ایران، بالاتر توضیح دادم. فقط یک نکته را اضافه کنم. در اینکه ایران دشمنانی دارد که آمادهاند آتش بیار معرکه شوند و از آب گلآلود ماهی بگیرند شکی نداریم. خب طبیعیست که هر کشوری منافع داخلی خود را ارجح بداند. به این هم نمیپردازیم که اصلاً چرا ایرانِ ما باید انقدر دشمنِ خونخوار داشته باشد. اما اینکه بگوییم کل ماجرا از آنها آب میخورد یا هستهٔ اصلیِ اعتراضات در دست آنهاست، از نظر نگارنده کذب است. اصلاً باید جرم باشد. چه میگویند به آن؟ تشویش اذهان عمومی؟
آقای روحانی خیلی ساده میگوید دولت در چارچوب قانون عمل کرده. بسیار هم خوب. اما آیا در دولت جامعهشناس نداریم؟ نمیدانند که تغییرات اینچنینی آن هم یواشکی در نصف شب که همه خواب هستند بازخورد منفیِ شدید خواهد داشت؟
بنده از راه برنامهنویسی نان در میاورم و با اینکه مجرد هستم و خرج آنچنانی هم ندارم، آخر هر ماه را سینهخیز طی میکنم. اصلاً میتوانید زندگیِ یک کارگر با خانواده را تصور کنید؟ یا یک معلم بازنشسته را؟ بالا رفتنِ قیمت دلار دست آمریکاست، آیا در این مورد هم صاحب اختیار نبودید؟ نمیتوانستید کمی قبلتر مردم را آماده کنید؟ میگویند خبر بد را یکهو به کسی نگویید. شما حتی آنقدر جرأت نداشتید که خبر بد را اعلام کنید. گذاشتید مردم خودشان با ماجرا روبرو شوند. بروند پمپ بنزین و ببینند که به جای ۳۰ لیتر باید ۱۰ لیتر بریزند در لکنته. هیچ معلوم هست چه کار دارید میکنید؟
نکتهٔ بعدی اینکه آقای روحانی میگوید: «اصل اینکه یک طرحی که دولت اجرا میکنه مورد قبول همه مردم نباشه کاملاً طبیعیست.» همچنین آقای خامنهای میگوید: «وقتی چیزی مصوبه سران سه قوه است آدم باید به چشم خوشبینی به آن نگاه کند.» سوالی که میتوان مطرح کرد این است: دقیقاً این اتفاق مورد قبول چه قشری از جامعهٔ فعلی ایران است؟ اصلاً چطور میتوان به گرانی خوشبین بود؟ اگر تصمیم در نهایت به نفع جامعه است و فکر میکنید مردم درکی از لایههای پنهانِ طرحتان ندارند و فقط پوستهٔ ماجرا را میبینند، پس دلسوزانه توضیح دهید و آمادهسازی کنید.
چرا طوری رفتار میکنید که گویی یک تصمیمی گرفته شده و «عدهای» از آن ناراضی هستند؟ چرا این عده همواره در چشم شما حاکمان کوچک یا کماهمیت است؟ چرا به سرعت یارکشی میکنید و خود را در جبههٔ حق قرار میدهید؟ به قول سلطان «تو قاطی اینا چی کا میکنی؟ اصلاً چرا تو همیشه اونوری نه اینور...»
آقای روحانی میگوید: «اعتراض با اغتشاش جداست از هم» آقا لطفاً بیایید شفاف توضیح دهید اعتراضی که باب میل شما و سایر اساتید بوده و به فلان و بهمان کس در نظام توهینی نشود و ربطی هم به عناصر خارجی اعم از آمریکا و اسرائیل و عربستان و خاندانِ پهلوی و منافقین و غیره و ذلک نداشته باشد چگونه است؟ یعنی میگویید ما الان برویم در خیابان و جمع شویم و همینطور حرکت کنیم به یک سمتی، حالا نه یک سمت خاص، و بگوییم چرا بنزین گران شد یا اصلاً نگوییم، فقط راه برویم، نیروهای امنیتی کاری با ما ندارند؟
ایشان در ادامه افزودند: «نسبت به دولت بیانی اگه داشته باشن، تند هم باشه ما به جان میخریم.» اینی هم که الان دارم مینویسم و شما میخوانید اعتراض است. این را که دیگر قبول دارید؟! یا باز میخواهید هم ردیف اغتشاش بگذارید. حتماً میگویید اغتشاش فضای مجازی و اینها... بابا بچهبازی در نیاورید دیگر. این خداییش در اوایل دهه دوم قرن ۲۱ خیلی زشت است آتو بشود ها. خود دانید. ما گفتیم در هر صورت.
بنده خودم به عنوان شاهد عینی در هفتهٔ بعد از گرانی یک سر به خیابان جمهوری رفتم. نترسید رفته بودم سیمِ ساز بخرم. حد فاصل بین چهارراه مخبرالدوله تا بهارستان پر از نیروهای امنیتی و ماشینهای نظامی بود. دوستان واقعاً مجهز بودند. آفرین، لذت بردم. اما اجازهٔ جمع شدن به مردم را نمیدادند. فضا به شدت متشنج بود. هر دو طرف آماده بودند یک حرکتی از طرف مقابل ببینند. در هر صورت امکان یک حرکت جمعی برای مردم وجود نداشت. حالا منظور شما از اعتراض دقیقاً چیست؟
جنابعالی میفرمایید که «خوشبختانه انقدر سیستم مانیتورینگ و دوربین داریم که هم خودرو مشخص میشود، هم پلاک و هم راننده». در ادامه از قوهٔ قضاییه میخواهید در این مورد در چارچوب قانون عمل کند. وای بر من. وای بر دورانی که در آن جوانیام گذشت. آقای رئیس جمهور، دوربین را برای دزدها میگذارند. دوربینها جایی زیاد هستند که دزدهای آنجا زیاد باشند. یا جایی که نتوان به آدمهای آن اعتماد کرد. به چه چیز خود افتخار میکنید؟ در این دوران به تعدد دوربینهایتان مینازید؟ به اینکه قبول دارید جامعهٔ فعلی ما، جامعهای که شما و امثال شما هر چند سال مسئولیت ادارهٔ آن را بر عهده میگیرید، به این میزان دوربین نیاز دارد؟ به جای شاخ و شانه کشیدن و تهدید برای مردمی که از روی ناامیدی شما را انتخاب کردند، پاسخگوی تصمیمهایتان باشید.
مگر نمیگویید هر کسی دست به تخریب بزند اغتشاشگر است، جز اشرار است، شر است، بد است. مگر آدم بده او نیست؟ پس چرا نیروهای امنیتی در بزرگراهها به خودروهای ملت حمله میکنند؟ چرا با تیر جنگی با مردم روبرو میشوید؟ آدمکش شدهاید؟ دیدهام که میگویم. نمیگویم از کجا. بالاخره فقط شما نیستید که دوربین دارید. ولی دیدهام و میدانم شما هم دیدهاید. هر چه باشد شما کلی دوربین دارید.
خوب که ببینیم میبینیم با بیتدبیری یا ناامیدی دو گروه را به جان هم انداختهاند. مسلماً مانند همیشه کسانی که بیشترین خسارت را میبینند مردم عادی هستند. همواره در این اتفاقها خانوادههایی هستند که صبح عزیزی را بدرقه میکنند و بعد از چند روز بیخبری جنازهٔ همان عزیز را با کلی تهدید و منت که اگر چیزی به کسی بگویید فلان میشود، از سردخانه تحویل میگیرند. حتی میگویند پول گلولهها را هم از خانوادهها میگیرند. راست است این واقعاً؟
همین ابتدا در این مورد مهمترین سوال را مطرح میکنم: فکر نمیکنید این میزان ترس از آگاهی بقیهٔ آدمهای کرهٔ زمین نشانهای از ضعف باشد؟ خب بفهمند. چه میشود؟ مشکلِ خودمان است. به کسی چه؟ مگر به مردم سرزمین خود ایمان ندارید؟ مگر به اقتدار خود تکیه نمیکنید؟ مگر به حق بودن خود مشکوکید؟ چون تنها در این صورت است که منزوی کردن ایران از سایر کرهٔ زمین معنی پیدا میکند. اصلاً مگر نمیگویید کار آمریکا و اسرائیل و ... است؟ مگر دوربین نداشتید همه جا که تا فیها خالدون ملت را ضبط کند؟ همه را رو کنید. بگذارید همه بفهمند ما خوبیم.
دسترسی آزاد به اینترنت جهانی حق تمام مردم زمین است و شما نمیتوانید به عنوان متولی امور، بر حسب نیاز و صلاح شخصی خود یا به نام صلاح کشور آن را قطع کرده یا اخلالی در آن به وجود آورید. اگر فکر میکنید صلاح کشور در شرایط بحرانی با قطع اینترنت تضمین میشود بدانید که آن صلاح خطایی بیش نیست. بدانید که راه را اشتباه رفتهاید. این را محکم میگویم که اگر گوشهایتان هنوز میشنوند بشنوید.
خانوادهای را تصور کنید که با مشکلات فراوانی دست به گریبان است. وضعیت اقتصادیاش خوب نیست. مشکلات فرهنگیِ ریشهای دارد. خود را خوب نشناخته. فشار آنقدر زیاد است که گاهی دعواهای اساسی راه میافتد اما همیشه سعی خانواده بر این است که به جای پرداختن به اصل داستان، به حواشی بپردازد. صداشان بیرون از درب آپارتمان نرود. یا مثلاً بچههای خود را مجبور میکنند جلوی دوست و آشنا دروغ بگویند که نه، خیلی هم ما خانوادهٔ خوشبختی هستیم. همسایهها هم میفهمند ها، ولی به روی خودشان نمیآورند. دیگر مگر میشود صدای شکستن چینیهای خانه را نشنید یا دماغ خونی پسر یا دختر کوچک خانواده را ندید؟ این خانواده همیشه سعی دارد صورتی خندان و مهربان از خود به نمایش بگذارد. میدانید چرا؟ من هم نمیدانم. شاید چون از قبول ضعف خود میترسد. شاید چون هنوز آنقدر بزرگ نشده که اشتباهات خود را قبل از همه ببیند و انکارشان نکند.
در این خانواده بچهها مریض و بزدل بار میآیند. تزویر، دورویی و دروغ در آنها ریشه دوانده و شاید تا نسلها این ریشههای خانوادگی به عنوان یادگاری شوم از دورانی تاریک باقی بماند. بچهها اگر بتوانند خیر خانه و خانواده را میزنند، ریشه را میگذارند و میروند جایی دیگر. اگر نتوانند یا نخواهند هم، میمانند...