شیراز همیشه برایم فراتر از یک شهر بوده؛ انگار تکهای از روح ایران است که در بوی بهار نارنج و صدای حافظ زنده مانده. این بار اما سفرم رنگ دیگری داشت؛ تصمیم گرفتم به جای اقامت در هتلهای مدرن، در دل تاریخ خانه کنم — در بوتیک هتل سنتی ایرانمهر شیراز، عمارتی که هر آجرش قصهای از عشق و اصالت ایرانی دارد.
مسیرم از کوچههای باریک و آجری بافت قدیم گذشت تا به بنبست توتونچی رسیدم. آنجا، دری چوبی با حکاکیهای ظریف مرا به جهانی دیگر برد؛ جهانی که در آن، نور از ارسیهای رنگی میتابد و صدای شرشر آب حوض، دل را آرام میکند.
حیاط با کاشیهای فیروزهای و درختان نارنج، مثل تابلویی از زندگی قاجار بود. در همان لحظهی ورود، حس کردم به خانهای بازگشتهام که هرگز در آن نبودهام.

مدیر مهربان هتل برایم تعریف کرد که این عمارت در دوران قاجار ساخته شده و زمانی اقامتگاه خاندان رخصتالدوله بوده؛ همان خاندان شاعر و نقاش بزرگ، فرصتالدوله شیرازی.
مرمت بنا را هم یکی از نوادگان همان خانواده، مهندس علیرضا ذاکر عباسعلی با عشقی مثالزدنی انجام داده است. نتیجهی این عشق سهساله، احیای بنایی بود که امروز عنوان بهترین بوتیک هتل سنتی شیراز را یدک میکشد.
موقعیت هتل عالیست؛ درست در قلب بافت تاریخی شیراز. صبح که از در بیرون میزدم، صدای اذان مسجد وکیل و بوی ادویهی بازار را با هم حس میکردم. با چند قدم، ارگ کریمخان، بازار وکیل، مسجد نصیرالملک و حتی شاهچراغ در دسترس بودند.
برای من که عاشق کشف شهرها با پای پیادهام، این نزدیکی نعمتی بود. هر کوچهاش روایتی داشت، هر دیوارش شعری.
یکی از روزها، عصر را به حمام سنتی ایرانمهر اختصاص دادم. فضایی با کاشیهای آبی، بخار ملایم و نور زردی که از میان طاقها میتابید.
در سکوت، صدای آب و بوی صابون طبیعی همهجا را پر کرده بود. کیسهکشی سنتی و ماساژ با روغن بهار نارنج، خستگی سفر را از تنم برد.
در آن لحظه فهمیدم که در ایران، حتی استحمام هم آیینی از زیبایی و آرامش است.

غروب روز دوم، تصمیم گرفتم در رستوران سنتی ایرانمهر شام بخورم. فضای رستوران با فرشهای دستباف، چراغهای مسی و صدای موسیقی سنتی پر از حالوهوای قاجار بود.
سفارش من کلمپلو شیرازی بود — برنج معطر با سبزی تازه و گوشت قلقلیهای کوچک — و طعمی که مثل شعر در ذهنم ماند.
صبحها هم صبحانه ایرانی سرو میشد: نان تازه، کره محلی، پنیر و چای معطر.
اما جایی که دلم را بیشتر از همه ربود، کافه ایرانمهر بود؛ در حیاط مرکزی کنار حوض فیروزهای. عصرها که آفتاب کمجانتر میشد، من روی تختهای سنتی مینشستم، شربت بیدمشک یا دمنوش بهار نارنج سفارش میدادم و به بازی نور و رنگ روی دیوارها خیره میشدم.
در آن لحظهها، انگار زمان متوقف میشد؛ فقط من بودم، عطر نارنج و صدای آب.
اتاق من طاق بهشت نام داشت. سقف بلند، گچبریهای اصیل و اُرسیهای رنگی که صبحها نور را به هزار رنگ روی دیوار میپاشیدند.
با اینکه همهچیز بوی تاریخ میداد، اما امکانات کاملاً مدرن بود: سیستم تهویه، اینترنت پرسرعت و سرویس بهداشتی مجهز.
ایرانمهر، با هوشمندی، مرز میان سنت و راحتی را از میان برده است؛ نه حس موزه دارد، نه ظاهر هتل مدرن. انگار در زمان سفر میکنی، بیآنکه از آسایش امروز جدا شوی.
بیش از هر چیز، رفتار کارکنان برایم دلنشین بود. از لحظهی ورود تا خداحافظی، با لبخند و صمیمیت همراهیام کردند.
شعار هتل “مهرورزی فرهنگ ماست” است، و حقیقتاً در تکتک جزئیات جاری است. احساس میکردم نه در هتل، که در خانهای مهمانم؛ خانهای با روح ایرانی.
کارکنان مسلط به زبان انگلیسی هم هستند، و همین باعث شده بسیاری از گردشگران خارجی عاشق این مکان شوند.

هتل برنامههای پیشنهادی جالبی داشت. من هم از پیشنهادشان استفاده کردم و سه روزم را اینطور گذراندم:
روز اول: بازدید از ارگ کریمخان، بازار وکیل، مسجد نصیرالملک و زیارت شاهچراغ.
روز دوم: دیدار از نارنجستان قوام و خانه زینتالملک، سپس عصر در کافه ایرانمهر.
روز سوم: صبح در حمام سنتی و ماساژ ایرانی، و شام خداحافظی در رستوران هتل.
سه روزی که گذشت، مثل سه فصل از یک کتاب بود: فصل تاریخ، فصل طعم، فصل آرامش.
ایرانمهر در بافت تاریخی واقع شده، بنابراین پارکینگ اختصاصی ندارد اما نزدیکترین پارکینگ عمومی فقط چند دقیقه فاصله دارد.
برای حمام سنتی و ماساژ بهتر است از قبل رزرو کنید؛ ظرفیت محدود است.
اگر جشن یا عکاسی خاصی دارید، تیم طراحی هتل در زمینهی دکور و فضاسازی واقعاً حرفهای است — حیاط مرکزی برای عکاسی، رؤیاییست.
وقتی شب آخر در حیاط نشسته بودم و انعکاس نور شمعها را روی آب نگاه میکردم، به این فکر افتادم که ایرانمهر فقط یک هتل نیست؛ تکهای از روح شیراز است، از فرهنگ و معماری ایرانی.
اینجا، تاریخ نفس میکشد و مهر، جاری است.
اگر روزی به دنبال اقامتگاهی باشید که اصالت، شکوه و آرامش را در یک قاب جمع کرده باشد، من با تمام وجود میگویم:
بوتیک هتل سنتی ایرانمهر شیراز، جاییست که باید تجربهاش کنید.
جایی که در آن، زمان آرام میشود و روح آدم به زندگی بازمیگردد.