روند حوادثی که در این اپیزود روایت کردم شبیه به یک فیلم سینمایی ژانر فاجعه است. از این دست فیلمهایی که هر لحظه با یک حادثه عجیب غافلگیرمیشوی . توالی اتفاقات ، تصمیمهای مرگ و زندگی، صحنه های پراضظراب، غم و شادی و احساسات مختلف این اپیزود را ازحیث دراماتیک جذاب کرده. اما غیر از داستان گیرا، اپیزود پر از نکاتی جالب و شنیدنی است. داستان این اپیزود نه تنها مربوط به بزرگترین زلزله تاریخ ژاپن و یکی از عظیمترین سونامی های تاریخه بلکه در مورد بزرگترین فاجعه هسته ای قرن بیست و یکم هم هست. زلزله ۹ ریشتری توهوکو در روز ۱۱ مارس سال ۲۰۱۱ و در شرق ژاپن رخ داد. این زلزله باعث ایجاد یکی از ویرانگرترین سونامیهای تاریخ شد. یکی از تبعات سونامی آسیبی بود که به نیروگاه هسته ای فوکوشیما وارد کرد و این نیروگاه را تا مرز انفجار هسته ای پیش برد. بیست هزار نفر در اثر این سونامی کشته شدند. تبعات زلزله و سونامی توهوکو به دنیای سیاست هم کشیده شد و نخست وزیر تازه کار را قربانی خود کرد.
لینکهای حمایت مالی از پادکست داکس: حامی باش و PayPal
نویسنده: پیمان بشردوست
سلام، من هم پیمان بشردوست هستم و شما دارید اپیزود سی و هفتم پادکست داکس رو میخوانید.
یک روز معمولی در فرودگاه سندای ژاپن بود. ساعت یه ربع به سه بعد از ظهر بود و بعضی از مسافرها داشتن با عجله خودشون رو به پرواز میرسوندن. بعضیها هم با ارامش روی صندلی نشسته بودن و منتظر پروازشون بودن. در بیرون از فرودگاه هم مردم داشتن زندگیشونو میکردن. خیلیها از جمله نوریو کیمورا سر کار بودن. نوریو یک کشاورز سی و پنح ساله است و دو تا دختر کوچک داره. رفته بود سر زمین کشاورزیش و مشغول کار بود. چند کیلومتر اونطرفتر در نیروگاه اتمی فوکوشیما هم کارکنان نیروگاه سر کارشون بودن و داشتن وظایف محوله رو انجام میدادن. یه روز عادی بود درست مثل روزهای دیگه. تاکاشی بازرس فنی نیروگاه پشت میزش نشسته بود و داشت گزارشهاش رو آماده میکرد. یه نگاهی به ساعتش انداخت ساعت ۲٫۴۶ بعد از ظهر شده بود و درست در همون لحظه تاکاشی احساس کرد که زمین داره به شدت تکون میخوره. زلزله بود. اما خب ژاپنه و زلزله اش دیگه. چند روز قبلش هم چند تا زلزله کوچک دور و بر ۴ ریشتری اومده بود. چند لحظه زمین تکون خورده بود و دوباره همه چیز عادی شده بود. اما این قشنگ با همه اونها فرق داشت.
مردم ژاپن به زلزله عادت دارن. اما تابحال کسی همچین چیزی رو ندیده بود. ساحتمونها به شدت مبلرزیدن. آدمها به اینور و اونور پرت میشدن. وسایل از روی کمدها و کابینتها پرت میشدن روی زمین و میشکستن. صدای افتادن و شکستن وسایل و تکونهای ساختمون همه جا رو پر کرده بود. آدمها از سر استیصال به هم نگاه میکردن که پس چرا تموم نمیشه. پدر و مادرها بچه هاشون رو بغل کرده بودن. بعضیها ازخوف بی اختیار با صدای بلند گریه میکردن. توی خیابون چند نفر درحت رو بغل کرده بودن که به اینور و اونور پرت نشن. ۵۰ ثانیه سحت و طولانی زمین با شدت لرزید و بعد بالاخره انگاری که زمین آروم گرفت. همه فکر کردن که دیگه تموم شده اما نه بعد دوباره زمین شروع به لرزیدن کرد. تا ۵ دقیقه زمین لرزید . ۵ دقیقه برای زمین لرزه زمانی خیلی طولانی ای هست. حس میکردن هیچ وقت قرار نیست تموم بشه.
توی فرودگاه سندای دیگه غلغله بود. مسافرها سعی میکردن تعادلشون رو حفظ کنن و به اوضاع مسلط باشن. مسئولهای فرودگاه بهشون اعلام کردن که به بیرون از سالن اصلی برن که اونجا بیشتر در امان باشن. شیشه ای نشکنه روی سرشون بریزه مثلا. از اونطرف با این وضعیت هیچ هواپیمایس نمیتونست فرودبیاد. از اتاق کنترل فقط تونسته بودن به هواپیماها بگن که فعلا توی آسمون دور بزنید تا اوضاع درست بشه. تا کی؟حالا معلوم نیست.
صدایی که در پادکست شنیدید صدای همون زلزله است. این صدا رو زمین شناسهای ژاپنی از لایه های زیر زمین ضبط کردن. زلزله ای که در روز ۱۱ مارس سال ۲۰۱۱ اومد و به زلزله توهوکو معروف شد. زلزله مهیبی که مردم ژاپن چنین چیزی رو تا قبلش ندیده بودن. حتی در توکیو که سیصد کیلومتر دورتر از مرکز زلزله بود هم اوضاع عجیب بود. ساختمونها به وضوح چپ و راست میشدن. یعنی اگه در حیابون بودی اسمانحراشهایی که در کنارت بودن رو میدیدی که به چپ و راست تاب میخوردن. زلزله توهوکو یکی از ۵ زلزله بزرگ تاریخ جهانه. و بزرگترین زلزله ایه که در عصر مدرن ثبت شده. ژاپن هزار ساله که همینطوری میلزرزه. زلزله همیشه یه تهدید جدی برای مردم ژاپن بوده. اما ژاپنیها از یه چیزی بیشتر از زلزله میترسن. حتی بیشتر از همچین زلزله مهیبی. و اون هم چیزی نیست جز سونامی.
زلزله در منطقه توهوکو پیش اومده بود. توهوکو کجاست؟ در شرق ژاپنه، چسبیده به اقیانوس ارام. بخشی از استان موتسو هست و شامل چند شهره از جمله فوکوشیما. بزرگی این زلزله ۹ ریشتر بود. برای اینکه بیشتر دستمون بیاد این زلزله چقدر بزرگ بوده دو تا نکته رو یادآوری میکنم. یکی اینکه زلزله بم که در سال ۱۳۸۲ جون دهها هزار نفر از هموطنانمون رو گرفت ۶٫۶ ریشتر بود واین زلزه ۹ ریشتر بود. نکته دوم اینکه مقیاس بزرگی زلزله اینجوریه که یه زلزله ۸ ریشتری تقریبا ۳۲ برابر بزرگتر از زلزله ۷ریشتری هست. یه زلزله ۹ ریتشری هم ۳۲ برابر بزرگتر از زلزله ۸ ریتشریه. حالا پیدا کنید پرتغال فروش رو. خلاصه اینکه بدچیزی بود. خود همینکه جز ۵ زلزله بزرگ تاریخ زمین بوده نشون میده که چی بوده. شما فکر کنید این زلزله باعث شد که سرعت گردش کره زمین به دور خودش کمتر بشه. حالا هر چند خیلی خیلی حیلی کم اما به هر حال روی مدت روز تاثیر گذاشته. در حد کسر کوچکی از یک ثانیه.
مرکز زلزله یه جایی در اقیانوس آرام بود. در فاصله ۱۳۰ کیلومتری از ساحل سندای. در مرکز زلزله وقتی زلزله اتفاق افتاد، یه دفعه زمین کف اقیانوس سه متر اومد بالا. یه محدوده چهارصد کیلومتری. یعنی عین یه فنر در عرض یک ثانیه سنگها و صخره های کف دریا پریده بودن بالا . شما فکرشو بکن چه عظمتی. این باعث شد که میلیونها تن اب بالا سرش رو تکون بده و موجهای عظیمی شکل بگیره. موجهایی که با سرعت یه هواپیما به سمت ساحل رفتن. کی؟ درست زمانیکه مردم داشتن میگفتن آخیش زلزله تموم شد. مثکه نجات پیدا کردیم، داشتیم مردیم. درست در همون موقع پکیج بعدی آماده شده بود و براشون داشت ارسال میشد. سونامی در راه بود.
سونامی در ژاپن مساله تازه ای نیست. اصلا سونامی یه واژه ژاپنیه. ژاپن یه کشور زلزله خیزه و یه جزیره ست که توی اقیانوس واقع شده بنابراین مدام در معرض زلزله و سونامیه. ولی خب کشوریه که بر این سختیهای طبیعت غلبه کرده. باهاش کنار اومده. و در کنار همه این بلایای طبیعی چنین اقتصاد قوی ای درست کرده. ژاپنیها برای اینکه صنعت و تجارت خودشون روحفظ بکنن حواسشون مدام به سونامی و زلزله هست. از جمله اینکه به محض اینکه کشور در معرض سونامی قرار میگیره آژیرهای سونامی به صدا در میاد. درست عین به کشوری که درگیر جنگه و یه دفعه آژیر میزنن. همه میدونن که باید چیکار کنن. باید آب دستشونه بذارن زمین شهر رو تخلیه کنن. الان که این زلزله پیش اومده بود آژیرهای احطار سونامی در منطقه شرق ژاپن به صدا در اومده بودن. در اون لحظه مقامات دنبال دو تا چیز بودن. یکی اینکه براورد کنن که بزرگی سونامی چقدره.یعنی حساب کنن موجهایی که به ساحل میرسه چقدر ارتفاع داره و دوم اینکه موجها کی به ساحل میرسن. چقدر زمان دارن که شهر رو تحلیه کنن. اما پاسخ دادن به این سوالها الان دیگه سحت شده بود. چرا؟ چون هم زلزله و هم سونامی ای که پشت بندش ایجاد شده بود زده بود یه سری از ایستگاههای لرزه نگاری و اندازه گیری سونامی رو همون موقع نابود کرده بود. بنابراین نمیشد گفت سونامی کی میاد و چقدر بزرگه. اینو کسی نمیدونست. ولی چیزی که کسی در موردش شک و تردیدی نداشت این بود که سونامی داره میاد.آژیر سونامی از بلندگوهای شهرها پخش میشد. چون بیشتر این شهرها چسبیدن به دریا. اینطوری نیست که شهرها فاصله شون با دریا زیاد باشه حالا سونامی هم بیاد کو تا برسه به شهر. نه از این خبرها نیست. برسه شهر رو با خودش میبره. پیام آژیرها برای مردم روشن بود. سونامی در راهه، تا میتونید از منطقه ساحلی فاصله بگیرید. برید به سمت کوه. جایی که ارتفاعش بالاست. فقط برید سریع برید. خونه و وسایل و همه چیز رو ول کنید. جونتون رو بگیرید و فرار کنید. فکر کنید چه حال و هوایی میشه. توی خیابونها هر کسی یه سمتی میدوید. یکی میدوید که برسه خونه، همسر و بچه اش رو برداره باهم فرار کنن. یکی با پدر پیرش با پای پیاده عصازنان میرفتن که یه ماشین پیدا کنن و در برن. بعضیها هم رفته بودن پشت بوم آپارتمانشون. و از اون بالا نظاره گر بودن.
سونامی شامل چند موج ۱۴ متری بود که با سرعت به سمت ساحل میرفت. ویدئوهاش هست که از هلی کوپتر از بالا فیلمش رو گرفتن جقدر این موحها مخوف و پرشتاب بودن. خلبان و حدمه هلی کوپتر کاملا میدیدن دیگه از اینور موجی که بلند شده و از اونور شهری بی دفاعی که در نزدیکیه. ویدئوهای زیادی هست از این حادثه. هم از زلزله و هم از سونامی. توی این هاگیرواگیر یه تعداد از ماهیگیرها وقتی که زلزله اومد جلدی پریدن توی قایقیشون ده برو به سمت دریا. چون میدونستن سونامی که بیاد خودشون و قایقشون رو پرت میکنه توی شهر و چیزی از قایق باقی نمیذاره. ولی اگه در وقت درست در دریا باشن احتمالش هست که قایق سالم بمونه. میخواستن قبل از اینکه موج بشکنه و روی ساحل فرود بیاد اینها موجهای سونامی رو رد کنن. یعنی درست وقتیکه آدمهای ساحل داشتن از سونامی فرار میکردن اینا با قایقهاشون داشتن درست به دل سونامی تخت گاز میرفتن. اما چیزی که اونها نمیدونستن این بود که دارن به سمت بزرگترین سونامی ژاپن در چندقرن گذشته حرکت میکنن. بعضی از صیادها اون موجهای عظیم رو رد کردن و نجات پیدا کردن. بعضیها هم نه و همونجا کارشون تموم شد.
خلاصه، ساعت ۲٫۴۶ دقیقه که زلزله اومده بود. نیمساعت بعدش ساعت ۳ و ربع بود که سونامی به خشکی رسید. حالا توی بیشتر شهرای ژاپن یک دیواره یا موج شکن در کنار دریا کشیدن که ارتفاع اونها متفاوته. بعضیها ۵ متریه. بعضیها ۷ متریه. اما الان موجهای سونامی ارتفاعش ۱۴ متری بود. اینطوری بود که سونامی خیلی راحت از دیواره ها رد شد و وارد شهر شد. مردم داد میزدن فرار کنید اب از دیواره هم رد شده. در عرض چهار دقیقه امواح وارد خیابونهای شهر شد و سونامی آدمهایی که توی ماشینهاشون قصد داشتن از سونامی فرار کنن رو بلعید. در عرض چند دقیقه شهر تبدیل به یک رود عظیم خروشان شد. یک رود با عمق ده متر که توی خیابونها و کوجه ها با سرعت جلو میرفت. روی آب هم دهها ماشین غوطه ور بودن. بعضی از این ماشینها در نزدیکی بندر پارک شده بودن ولی خیلیهاشون در حال حرکت بودن که طعمه سونامی شدن. مثلا ماشینی رو میدیدی که روی این دریای خروشان در حال حرکته و بعد میدیدی که برف پاک کنش هنوز داره کار میکنه. یا هنوز داره راهنما میزنه. یعنی ماشین در حال حرکت بوده که اسیر سونامی شده. بعضی از کساییکه که بالای پشت بوم آپارتمانهاشون رفته بودن با حیرت و وحشت فیلم میگرفتن .در نهایت عجر و ناتوانی. جون خودشون هم درمحاصره سونامی بودن ولی حداقل فعلا جاشون در امان بود. اما از اون بالا همشهریهاشون رو میدیدین که اسیر سونامی شدن. ساحتمونهایی رو میدیدن که از جا کنتده شدن با اب دارن حرکت میکنن. ساحتمون شناور توی آب. برای همین میدیدن اصلا شاید تا سی ثانیه دیگه خودشون هم همراه با ساخحتمونی که در اون پناه گرفتن در آب غرق بشن. بسکه همه چیز تند اتفاق افتاده. پنج دقیقه اونجوری با یکی از بزرگترین زلزله های تاریخ لرزیدن. بعد تا به خودشون بیان و بخوان فرار کنن گیر سونامی افتادن. ادمها فکر میکردن که دیگه تموم شد. دیکه تموم شد. الان به احتمال زیاد آخرین ثانیه های عمرشونه.
در ساعت ۳٫۵۷ بود که آب به فرودگاه رسید. مسافرها به یک ساحتمون مرتفع منتقل شده بودن و جاشون امن بود.اما از اونجا ورود آب و تمام دبری ای که باخودش اورده بود رو نگاه میکردن. واقعا وحشتناک بود. چون زمین فرودگاه پهناوره و کاملا میشد دید که آب داره با چه سرعتی از مقابل میاد. البته شاید دیگه بهش نشه گفت آب. یه معجون خوفناکیه که روش ماشین هست، کشتی هست، خونه های جند طبقه هست. همه رو داره با خودش میبره. تصاویری که از حادثه ثبت شده واقعا حالت آخرالزمانی داره. مخصوصا تصاویری که از هلی کوپتر و از بالا گرفته شده. مثلا از یه طرف میبینی این توده بزرگ تشکیل شده از گل و اب و ماشین شهر رو فرا گرفته ، از شهر هم رد شده و داره در یک دشت پهناور و از روی زمینهای کشاورزی حرکت میکنه و میره جلو. دهها ساحتمون رو هم روی آب با خودش داره میبره.بعد بعضی از خونه هایی که روی آب شناور هستن آتش گرفتن و همینطور که دارن میسوزن روی آب حرکت میکردن. اونطرفتر میبینی یک بزرگراهه و چند تا ماشین هنوز دارن ازش رد میشن که به زعم خودشون از سونامی فرار کنن اما فقط چند ثانیه بعد سونامی به بزرگراه میرسه و ماشینها و آدمهای توی ماشین رو در کام خودش میگیره و بعد با خودش به کیلومترها اونطرفتر میبره. عین یک دشمن که از راه دریا حمله کرده باشه سونامی شهر رو تصرف کرده بود، ویران کرده بود و همینطور تا جاییکه زورش میرسید داشت پیشروی میکرد. اما بعد از چند ساعت، آب به ارتفاعی رسید که دیگه نه میتونست جلوتر بره و نه میتونست بمونه . سونامی موج دریاست. موج دریا چه یه موج کوچک چه موج بزرگ مثل سونامی، وقتیکه فرود میاد و به اصطلاح میشکنه، به اندازه ای که میتونه جلو میره و در نهایت دوباره برمیگرده به دریا. حالا دیگه سونامی خرابیش رو کرده بود و باید آب به دریا برمیگشت. این بعنی اینکه بعد از چند ساعت آب با همه اون خونه ها و ماشینا و کشتیها و اجسادی که توی اب بود باید به سمت دریا برمیگشت. که این یعنی یه سونامی دیگه ایندفعه در جهت عکس. آب به سمت دریا برمیگشت و تتمه چیزهایی که مونده بود رو با خودش میبرد. کشور تمیز و مرتب ژاپن تبدیل به جهنم روی زمین شده بود. هیچ فیلم هالیوودی ژآنر حادثه و فاجعه ای نمیتونه همچین صحنه هایی رو خلق کنه.زلزله۹ ریشتری توهوکو با اون عظمت تلفات چندانی نداشت. مثلا در توکیو فقط ۷ نفر در اثر اون زلزله مهیب کشته شدن. که عدد خیلی کمیه. اما سونامی که در اثر زلزله ایجاد دشه بود جان بیست هزار ژاپنی رو گرفت و ۵۶۰ کیلومتر مربع رو با خاک یکسان کرد.
داستان این اپیزود نه تنها مربوط به بزرگترین زلزله تاریخ ژاپن و یکی از عظیمترین سونامیهای تاریخه بلکه در مورد بزرگترین فاجعه هسته ای قرن بیست و یکم هم هست. درست چهل سال از شروع به کار نیروگاه هسته ای فوکوشیما داییچی میگذشت که این زلزله بهش آسیب زد. نیروگاه متعلق به یه شرکت دولتی ژاپنه. شرکت تولید نیروی برق توکیوکه بهش میگن تپکو. تپکو مالک و بهره بردار نیروگاهه. برگردیم به لحظه ای که زلزله اتفاق افتاد. گفتم تاکاشی که بازرس فنی نیروگاه پشت میزش نشسته بود و گزارهاش رو آماده میکرد. وقتیکه زلزله شروع شد کارکنان نیروگاه میدیدن که لوله ها و تاسیساتی که روی دیوار نصب شده بودن دارن از جاشون در میان و خرد میشن.زلزله تموم نمیشد. بعضی از پرسنل عملیاتی روی زانوهاشون نشسته بودن و دستشون رو به یه نرده یا دستگیره ای چفت کرده بودن. یه دفعه برق قطع شد. کارکنان نیروگاه هنوز آروم بودن چون مطمئن بودن که ساحتمون نیروگاه تاب تحمل زلزله رو داره. تا چند لحظه قبلش توی راکتور سوحت نیروگاه رو استفاده میشد و از انرژی آزاد شده اش برق تولید میکردن. بعد از زلزله برق بطور اتوماتیک قطع شد که فرآیند تموم بشه. ولی این به معنی این نیست که الان وضعیت و۱خوبه. درسته که راکتورها دیگه کار نمیکنن اما هنوز میله های سوخت نیروگاه که مواد رادیو اکتیو هستن دارن حرارت بالایی تولید میکنن. سیستم نیروگاه طوری طراحی شده که در چنین مواقعی حرارت سوخت رو با سیستمهای خنک کننده پایین بیارن. اگه این کار رو نکنن. چی میشه؟ سوخت هسته ای اینقدر حرارتش بالا میره که شروع به ذوب شدن میکنه. و اگه ذوب بشه چی میشه؟ ذوب شدن سوخت و راکتور همانا و آلوده کردن منطقه به مواد هسته ای همانا. یعنی یه فاجعه ای در حد انفجار هسته ای چرنوبیل.
تاکاشی میگه من هنوز هیچ نگرانی ای در مورد وضعیت نداشتم. آره زلزله عجیبی بود اما پیش خودم میگفتم حالا طوری نیست. برق اتمی امنیتش بالاست. اما اشتباه میکردم. نیمساعت بعد وقتیکه موجهای سونامی به دیواره بتونی ساحل نیروگاه رسید خیلی راحت تونست ازش بگذره. ارتفاع موج دوبرابر بزرگتر از ارتفاع سد یا همون دیواره ساحلی بود. بعدا معلوم شد که در سال ۲۰۰۹ یک کمیته دولتی به تپکو هشدار داده بودن که ارتفاع سد برای مقابله با سونامی کافی نیست.اما تپکو این هشدار رو جدی نگرفته بود. خلاصه سونامی وارد نیروگاه هسته ای شد. آب چند تا ساختمون و تانکر سوخت رو با خودش به دریا برد. حالا برق رفته و برای خنک کردن سوخت داخل راکتور نیاز شدید به برق وجود داشت. لازم بود که ژنراتورهای دیزلی به مدار بیان و برق تولید کنن. بیشتر این دیزل ژنراتورها در زیرزمینهای نیروگاه قرار داشتن که سونامی اونجا رو پر آب کرده بود و ژنراتورها از بین رفتن. این یعنی الان نیروگاه هیچ ابزاری برای خنک کردن سوخت وحود نداشت. تاکاشی میگه وقتی فهمیدم که ژنراتورها کار نمیکنن خشکم زده بود. نمیدونستم باید چیکار کنیم.
در شرایط بی برقی کامپیوترها هم قابل استفاده نبودن. برای همین مهندسهای نیروگاه روی یه تحته وایت برد شروع کردن به نوشتن لاگ یا وقایع نگاری. ساعت ۱۵٫۴۲ اعلام شرایط اضطراری اتمی. ساعت ۱۶٫۳۶ مشکل در عملکرد سیستم خنک کننده سوحت. اب نمیتونه به سیستم تزریق بشه. تپکو تا اون لحظه فکر این رو نکرده بود که یه روزی ممکنه نیروگاه برق نداشته باشه. همه چیز بر مبنای این طراحی شده بود که همیشه برق هست و دیزل ژنراتوها هم کار میکنن. پاشنه آشیل نیروگاه، تامین برق در شرایط اضطراری بود.
حالا بریم توکیو.در دفتر نحست وزیر بلبشویی بود.ساعت ۵ عصره. نود دقیقه از یکی از بزرگترین فجایع تاریخ ژاپن و جهان گذشته بود. چندین شهر در معرض سونامی قرار گرفته بودن. دولت گزارشهای مختلف گرفته در مورد کشته شدن و گم شدن هزاران شهروند و اسیبهای جدی به شهرها، و وسط همه اون هیر و ویر تازه اقای Naoto Kan نحست وزیر وقت ژاپن، خبردار شده که سیستم خنک کننده نیروگاه هسته ای فوکوشیما از کار افتاده.
حالا دولت جلسه اضطراری تشکیل داده. بیشتر اعضای دولت ژاپن و از جمله شحص نحست وزیر توی این جلسه بحران با لباس کار نشسته بودن. لباس کار، نه کت و شلوار و کراوات. یه شلوار و ژاکت یه دست رو خیلیهاشون پوشیده بودن. به محض اینکه بحرانی پیش بیاد در دفترشون یه دست لباس و کفش مخصوص دارن اون رو میپوشن. چون در چنین شرایطی دیگه معلوم نیست یکساعت بعد قراره در کجا باشن. با کت و شلوار وکفش اداری که نمیتونن برن در محل. باید حاضر باشن، و باید لباسی تنشون باشه که مناسب اون شرایط باشه. اگه نحست وزیر با کت و شلوار و کفش اداریش به محل سانحه بره بهش انتقاد میشه که چرا با لباس پلوخوری اومدی وضعیت رو ببینی؟ مردم در چنین شرایطی انتظار دارن یک مدیر آماده، عملگرا و با برنامه رو ببینن. نه کسی که خودش هم انگار غافلکیر شده و حتی لباس و کفش مناسب نپوشیده. آقای کان در بین سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ نخست وزیر ژاپن بود. و در این مستندهایی که مرجع من بودن هم باهاش مصاحبه شده. میگه که همون موقع که مطلع شدم که خنک کننده نیروگاه کار نمیکنه، شصتم خبردار شد که قضیه جدیه و وضعیت بحرانی تمام کشور یه طرف، این نیروگاه یه طرف. میگه میدونستم که اگه نیروگاه رو به حال خودش رها کنیم. سوحتش و راکتور ذوب میشه و شبیه به انفجار چرنوبیل تا چند ده کیلومتر الوده به تشعشعات رادیو اکتیور میشه. اینقدر که این فکر مهیب بود احساس کردم ستون فقراتم داره میلرزه. نحست وزیر از تپکو خواست که مدام راجع به فوکوشیما بهش اطلاع بدن.
حالا دو ساعت از سونامی گذشته بود. نوار ساحلی شرقی ژاپن آسیب جدی دیده بود. از سرنوشت بیست هزار نفر اطلاعی در دست نبود.Norio Kimura همون کشاورز سی و چند ساله بود که وقتی زلزله شد سر زمینش کار میکرد حالا داشت دنبال خانواده اش میگشت. نوریو و خانواده اش در یه روستا در سه کیلومتری نیروگاه زندگی میکردن. کسایی که از زلزله و سونامی جان به در برده بودن توی یه استادیوم ورزشی جمع شده بودن. چون خونه هاشون رو از دست داده بودن و جایی رو نداشتن. در بیخبری مطلق بودن. یک بیخبری کشنده و پر از نگرانی. از سرنوشت بچه هاشون خبر نداشتن. نمیدونستن سر خواهر و برادرشون چه اومده. دیگه ببینید چه حالی داشتن. زندگی چه بازیهایی داره و چقدر شکننده است. درعرض یکی دوساعت زندگی شون زیر و زبر شده بود. این شرایطی بود که در خیلی از شهرهای دیگه هم بود. اما در فوکوشیما این مردم بیخانمان و خانواده از دست داده تازه در معرض یه خطر دیگه هم بودن و خودشون هنوز خبر نداشتن. از اون زلزله خانمان برافکن و اون سونامی فاجعه بار نجات پیدا کردن اما حالا رسیده بودن به مرحله بعد و تازه باید با غول این مرحله میجنگیدن. چالش این مرحله اینه که یک نیروگاه هسته ای ممکنه در بفل گوششون بترکه. نوریو تازه متوجه شد که سه نفر ار اعضای خانواده اش گم شدن. پدرش، همسرش و دختر ۳ساله اش یونا. نوریو میگه یخ زدم. احساس کردم هیچ خونی توی بدنم نیست. نمیتونستم قبول کنم که سونامی اونها رو ازم گرفته. همه جا رو دنبالشون گشتم. رفتم توی نخاله های که سونامی آورده بود. رفتم لای گلها گشتم. نه فقط دوروبر خونه مون، هر جایی که میتونستم. تمام روستا رو گشتم. خبری ازشون نبود. سقف خونه ها روی زمین افتاده بود. آجر و چوب و گل و لای همه زمین رو برداشته بود. وقتیکه هوا داشت تاریک میشد دولت ژاپن از همه افرادیکه در شعاع ۳ کیلومتری نیروگاه زندگی میکردن خواست که منطقه رو ترک بکنن. اما نوریو و ادمهای دیگه توجهی نکردن و به جستجو برای پیدا کردن اعضای خانواده شون ادامه دادن. پیش خودشون میگفتن ما دیکه چیزی برای از دست دادن نداریم.
ساعت ۱۱٫۵ شب بود و کارکنان نیروگاه فوکوشیما در بی برقی نشسته بودن و خبر نداشتن که داحل راکتورها چه خبره. عقلهاشون رو گذاشتن رویهم و فی البداهه به یه راه حلی رسیدن. رفتن به محوطه نیروگاه و از ماشینهایی که در محوطه نیروگاه پخش و پلا بودن باطریها رو جدا کردن. بعد از تمیزکردن همه اونها رو به سیستم وصل کردن و تونستن در کنترل روم راکتور شماره یک به مهمترین ابزارهای اندازه گیری برق بدن. تونستن گیج فشار راکتور رو راه بندازن. اولش خوشحال بودن که راه انداحتیم اما وقتیکه عدد روی گیج رو دیدن نه تنها لبحندها حشک شد که دچار اصطراب شدید شدن. فشار داحل راکتور داشت همینطور بالا و بالاتر میرفت. طبیعی هم بود دیکه. وقتی حرارت میله های سوحت کم نمیشد و هر لحظه داشت داغتر و داغتر میشد فشار راکتور هم بالا و بالاتر میرفت. درست مثل یه دیگ زودپز. که هر چقدر بیشتر گرما ببینه فشار داخلش هم زیادتر میشه. فشار داحل راکتور اینقدر بالا بود که کارکنان دلشون میخواست باور نکنن وضعیت چقدر خطرناکه. به همدیگه میگفتن وضعیت خطرناک نیست. یعنی هنوز در توهم این بودن که حالا یه زلزله و یه سونامی ای اومده ولی نیروگاه هسته ای که چیزیش نمیشه. نیروگاه هسته ای امنه.
مهندسای هسته ای متوجه شدن که بالارفتن دمای سوخت، باعث شده که میزان زیادی بخار هسته ای و هیدروژن در داحل راکتور جمع بشه. یعنی تصور کنید همون دیگ زودپز که داره هی داغتر و داغتر میشه و از فشار بالا یکسره سوت میزنه و شما میگید که الانه که بترکه. حالا فکر کنید داخل اون زودپزه آبگوشت نیست، بلکه مواد رادیواکتیو و هیدروژنه که میتونن باعث انفجار هسته ای وپخش شدن مواد رادیو اکتیو بشن. در اونصورت نه تنها صدهاهزارنفر کشته میشن بلکه بخشهای زیادی از کشور ژاپن برای دهه ها غیرقابل سکونت میشه. برای اینکه وضعیت رو بدتر هم بکنیم فکر کنید که بخاطراون فشار بالا دیکه نمیتونستن از اب برای خنک کردن استفاده کنن. پس باید چیکار میکردن؟ شما اگه توی آشپزخونه باشید ودیگ زودپزتون در حال انفجار باشه در این حالت زودپز رو از روی گاز برمیدارید اما فکر کنید نمیتونید اینکارو کنید. یه راه دیکه اینکه زودپز منفجر نشه اینه که اون بیل بیلک زودپز یا اون دریچه اطمینان زودپز رو باز کنید که فشار داخل دیگ کمی تحلیه بشه. الان هم راهی که مهندسا و مدیرهای نیروگاه بهش رسیده بودن همبن بود که برای اینکه راکتور منفجر نشه باید دریچه مخزن رو باز کنن یه کمی هوای گرم تخلیه بشه و این به معنی اینه که گازهای الوده به رادیو اکتیو بره بیرون. ولی همچین کاری چیز نبود که مدیران نیروگاه خودشون سرخود تصمیم بگیرن و اجرا کنن. مگه شوخیه؟ این نیاز به محوز گرفتن از نخست وزیر داشت.
ساعت یک شب در توکیو گزارش وضعیت رو به نخست وزیر دادن. بعد از اینکه در جنگ حهانی دوم امریکا روی هیروشیما و ناکازاکی بمب اتمی ریخت هزاران نفر از مردم ژاپن همون موقع از بین رفتن و هزاران نفر دیگه بعدها به دلیل عوارض مرگبار تشعشعات اتمی از دار دنیا رفتن. برای همین مردم ژاپن با این عوارض آشنا هستن، حساس هستن. اما نخست وزیر ژاپن هیچ گزینه دیگری رو مقابل خودش نمیدید مگر اینکه اجازه بده بطور کنترل شده و محدود گازهای راکتور شماره یک تخلیه بشه. کمی الودگی اتمی بهتر از انفجار اتمیه. در جلسه دولت همه متفق القول موافق این مساله بودن. و به تپکو ماموریت دادن که راکتور رو هرچه زودتر خنک کنید. تپکو هم گفت باشه.اما تپکو چیزی که به نحست وزیر نگفته بود این بود که خودشون هیچ ایده ای نداشتن که چطور بدون برق میخوان راکتور رو خنک کنن. درحالت عادی و بابرق فقط یه دکمه رو باید میزدن. اما الان باید یه نفر میرفت و بطور دستی اینکار رو میکرد. امکان اینکه شیرها با دست باز بشه هم هست اما با وجود خرابیها، با وحود اشعه بالا و همینطور تاریکی راکتور، این کار فوق العاده سختی بود. اما چاره ای نبود. توی اون تاریکی اتاق کنترل، مهندسین افتاده بودن دستورالعملها و منوال ها رو میخوندن که متوجه بشن کدوم شیر رو باید باز کنن. و اون آدم بخت برگشته ای که قراره بره دریچه رو باز کنه کجا باید اون شیر رو پیدا کنه و بچرخونه. مهندسهای نیروگاه اونجا متوجه یه مساله ای شدن و اون رو تا چند ماه بعدش هم نحست وزیر و حتی مسئولین شرکت تپکو نمیدونستن. مساله این بود که فرآیند ذوب شدن سوخت یعنی همون چیزی که همه ازش میترسیدن شروع شده بود. اینو فهمیدن ولی به بالاتر گزارش نکردن. دیگه کم کم مهندسها ماسکهاشون رو دور و برخودشون نگه میداشتن که هر لحظه اگه لازم دیدن فرار کنن. منتها کجا فرار کنن؟ مگه میشه از انفجار هسته ای فرار کرد اون هم وقتی در کنار راکتوری. ولی خب آدمیه دیگه. میخواد از جان شیرینش محافظت کنه.
ساعت شش صبح شده بود. ۵ ساعت از فرمان خنک کردن راکتور گذشته بود اما خبری از تپکو و نیروگاه نبود. اقای نائوتو کان، نخست وزیر شدیدا نگران بود. میگفت همه مون موافقت کردیم که این کار بشه اما چرا خبری نیست. چرا تپکو نمیگه الان داره چه اتفاقی میافته؟ اونجا بود که شک کرد که نکنه تپکو داره پنهانکاری میکنه. به هر حال مساله مرگ و زندگی میلونها نفر آدمه. مساله ای که تبعاتش فقط محدود به ژاپن نمیشه. میتونست به کشورهای دیگه هم آسیب بزنه و اگه چنین اتفاقی میافتاد مسئولیت نهایی به عهده نفر اول کشور بود یعنی خودش. مساله شوخی بردار نبود. این بود که تصمیم گرفت شخصا پاشه بره به نیروگاه. ساعت ۶ صبخ آقای کان از پشت بام ساختمون مقر دولت سوار هلی کوپتر شد تا به نیروگاه فوکوشیما بره. بعدها به نخست وزیر انتقاد شد که اصلا چرا رفتی وسط کارهای اضطراری نیروگاه دخالت کردی. چرا کار رو به کاردونها نسپردی؟ اما نخست وزیر میگه که من نمیتونستم دست روی دست بذارم. بشینم تا از تپکو خبر بشه. اون هم چی در شرایطیکه خود دفتر مرکزی تپکو هم انگار خبردار نیست در نیروگاه چه میگذره. برای همین من باید میرفتم.
هلی کوپتر نحست وزیر در مسیرش به سمت نیروگاه از بالای کشوری رد میشد که درگیر یکی از بزرگترین فحایعش شده بود. از همون بالا میشد نقاط زیادی رو دید که آب برشون داشته. از یه نقاطی دود غلیظ ناشی از آتش سوزی بلند بود. خرابیهای زلزله و سونامی واقعا فراتر از تصور بود. اما با اینجال هیچکدوم از اینها دغدغه اصلی نحست وزیر نبود. مساله اصلی نیروگاه بود. و الان دیگه خبرگزاریهای مهم دنیا بطور زنده و مستقیم داشتن تصاویر نیروگاه رو پخش میکردن. بالاخره هلی کوپتر روی هلی پد نیروگاه نشست و اقای کان بلافاصله بعد از پیاده شدن بطور مستقیم با مدیران نیروگاه صحبت کرد و بهشون گفت که ازشون میخواد که هر چه زودتر دما و فشار راکتورها رو کم کنن. اقای کان عصبانی بود. میگفت دیشب دولت دستور داده. پس تپکو داره چیکار میکنه؟ مدیرهای نیروگاه میگفتن قربان ما داریم تمام تلاشمون رو میکنیم. بازکردن شیرها کار سحتیه. داریم تلاش میکنیم ولی هنوز نتیجه نگرفتیم. مدیر نیروگاه ماسائو یوشیدا آدم رک و قاطعیه. اون میدونست که سطح تشعشعات در اطراف راکتور کشنده است. برای همین به نخست وزیر گفت که داریم کار میکنیم. اگه لازم باشه یک گروه داوطلب مرگ رو به سمت راکتور میفرستیم که شیر رو بچرخونن و دریچه راکتور باز بشه.
نخست وزیر میدونست که دستوری که داده احتمالا باعث کشته شدن چند نفر از کارکنان نیروگاه میشه اما بعنوان تصمیم گیرنده اول کشور و کسی که مسئول جان همه مردمه به نظرش این یک تصمیم ضروری بود و میدید که آینده کشور در خطره. تاریخ راجع به تصمیماتی که در این لحظه میگیره قضاوت میکنه. آقای کان این قول رو از مدیر نیروگاه گرفت و به توکیو برگشت. ولی باز هم خنک کردن راکتور به تعویق افتاد. اینبار دلیلش این بود که مردم هنوز منطقه رو تحلیه نکرده بودن و هنوز داشتن دنبال اعضای خانواده شون میگشتن. اگه اون وسط تپکو گاز الوده به رادیواکتیو رو از راکتور خارج میکرد تا شعاع چند کیلومتر مردم در معرض تشعشعات خطرناک قرار میگرفتن. نوریو همون کشاورز سی و چند ساله هم الان در فاصله سه کیلومتری از نیروگاه بود. همراه دختر بزرگش مایو هنوز داشتن دنبال پدر و همسر و دحترش میگشتن. نوریو الان دو تا گزینه داشت. یا باید جستحو رو تموم میکرد یا اینکه تنها دحترش یعنی تنها کسی که از حانواده اش باقی مونده بود رو در معرض تشعشعات قرار میداد. اونجا بود که دهیار روستاشون رفت و با نوریو صحبت کرد و متقاعدش کرد که باید به فکر محافظت از تنها دخترش باشه.
در ساعات ۹ صبح روز ۱۲ مارس ساکنان تمام روستاهای اطراف تخلیه شدن. و بالاخره تپکو دستور داد که تیم داوطلب مرگ برای بازکردن شیرها به داخل راکتور برن. طبق نوشنه های روی تخته وایت برد دو داوطلب اول ساعت ۹٫۰۴ رفتن. اونها میدونستن که در معرض تشعشعات قرار میگیرن اما رفتن. سطح تشعشعات در حال بیشتر شدن بود. اونها لباسهای مخصوص پوشیده بودن، ماسک و عینک و کلاه و کفش مخصوص هم داشتن که تا جایی که میتونن جلوی تشعشعات و سوختگی رو بگیرن. اون تو جایی نبود که آدمیزاد بتونه بمونه. غیر از تشعشعات گرمای اونحا طاقت فرسا بود. تاریک، هوا فشرده بود، نفس کشیدن سحت. دما بالای صد درجه سانتیگراد بود. هر کسی قرار بود که نهایتا ۱۷ دقیقه در ساحتمون راکتور بمونه. برنامه رو طوری چیده بودن که تا جایی که میشه جلوی آسیب رو بگیرن. درسته داوطلب شدن اما جونشون از سر راه نیومده بود و مدیران نیروگاه وظیفه داشتن که طوری برنامه ریزی کنن که جون همکارشون که داوطلب مرگ شده حفظ بشه. بعد از نه دقیقه سر و کله زدن موفق شدن شیری که دریچه رو باز میکردو رو پیدا بکنن. دریچه رو باز کردن و سریع از راکتور زدن بیرون. چهار نفر دیگه هم پشت سرشون اومدن بیرون. هر کدومشون چند دقیقه ای رو داحل اون راکتور بودن. شجاعت و عزم راسخ این کارکنان فداکار جواب داد. دود نازکی از برج راکتور خارج شد. که نشونه ای بود از اینکه فشار داخل راکتور داره کم میشه. کارکنان نیروگاه موفق شدن شرق ژاپن رو از نابودی نجات بدن. اینحا بود که یه نفس راحتی کشیدن. و داشتن فکر میکردن که حتما الان راکتورها دیگه وضعیت پایدار پیدا میکنن و بالاخره بهشون اجازه میدن که برن خونه. یعنی از دیروز ساعت یه ربع به سه که زلزله اومده تا الان که ساعت نزدیک سه هست تمام این ساعات رو اینها توی نیروگاه بودن و خبر از خانواده هاشون نداشتن. اما حالا که فشار راکتور کمتر شده بود کارکنان نیروگاه تازه باید یه فکری به حال حنک کردن رآکتور میافتادن.
در گیر این فکرها بودن که یه دفعه زمین شروع کرد به لرزیدن. اینقدر زیادبود که بعضیها از روی صندلیشون پرت شدن روی زمین. کسی نمیدونست داستان چیه. فکر میکردن حتما یه پس لرزه است. چون از روز قبلش کلی پس لرزه هم داشتن. بعد یوشیدا بازرس فنی پرسید راکتور شماره یک منفجر شد؟ همه آشفته شده بودن. اولش فکر کردن که هسته راکتور منفحر شده. یعنی جاییکه سوخت هست و فرایند هسته ای اونحا اتفاق میافته. که اگه اونحوری بود یعنی یه فاجعه اتمی اتفاق افتاده. اما هنوز نمیدونستن چیه. برای همین توی همون اتاق کنترل نشستن و سطح رادیواکتیو رو چگ میکردن ببینن ایا زنده میمونن؟ همه توی سرشون داشتن به فرار فکر میکردن. اما کجا؟ کجا میشه فرار کرد؟ اون هم در جاییکه اگه فرار کنی در معرض تشعشع قرار میگیری. اما بعد از یکساعت سطح تشعشعات تثبیت شد. مهندسها کم کم دستگیرشون شد که چه اتفاقی افتاده. هیدروژنی که در داحل راکتور بود به بیرون درز کرده بود و روی بام راکتور منفحر شده بود. انفجار بزرگی هم بود اونقدری که ساختمونها لرزیده بودن. ولی خوشبختانه هسته راکتور اسیب ندیده بود و سوخت هسته ای هنوز اون تو بود. همون سوختی که حرارتش داشت هر لحظه زیاد میشد.
همون موقع که در نیروگاه اون انفجار رخ داد، در توکیو سحنگوی دولت داشت تلاش میکرد که وضعیت رو اروم نشون بده. در کنفرانس مطبوعاتی میگفت که سطح تشعشعات تغییری نکرده و هسته راکتور هم اسیبی ندیده. حرفش خیلی هم پرت نبود اما وضعیت بحرانی نیروگاه رو به مردم نمیگفت. و بعدا نحست وزیر و دولتش به این مساله متهم شدن که شما واقعیت رو از مردم ژاپن و و از مردم دنیا پنهان کرده بودید. مردم حق داشتن بدونن که وضعیت چقدر بحرانیه. دولت در پشت پرده میدونست که اوضاع داره از کنترل خارج میشه ولی به مردم نمیگفت. با این انفجار هیدروژن که پیش اومده بود دیگه نمیتونستن به خنک کردن با اب فکر کردن. و فقط باید صبر میکردن ببینن چی میشه. دیکه دولت داشت به این فکر میکرد که وضعیت بعد از انفجار اتمی چطور میتونه بشه. داشتن برنامه میریختن که تا شعاع دویست سیصد کیلومتری نیروگاه رو تحلیه کنن. داشتن فکر میکردن که توکیوی ۱۴ میلیون نفری رو هم تخلیه کنن. اینجا دولت تصمیم گرفت که فعلا تا شعاع ۲۰ کیلومتری نیرگاه اتمی تحلیه بشه.
نوریو و تنها دختر بازمانده اش هنوز در منطقه خطر بودن. بهشون گفتن که باید منطقه رو ترک کنید. اینقدر خطر جدی بود که به کودکان ساکن منطقه قرصهای ید دادن که در صورتیکه فاجعه اتمی رخ بده یه مقاومت نسبی به بدن بچه میده. نوریو میگه از دحترم خواستم که قرصها رو برداره. باید تا جایی که میتونستیم از نیروگاه دور میشدیم. باید دخترم رو به یه جای امن میبردم. این تنها چیزی بود که بهش فکر میکردم.
ساعت ۸ صبح روز ۱۴ مارس. در نیروگاه اوضاع رو به وخامت بود. غیر از راکتورهای یک و دو، در راکتور شماره سه هم سوحت شروع به ذوب شدن کرده بود. تپکو نیاز به کمک داشت. یک تیم ویژه از سربازان ژاپنی به کمک نیروگاه اومدن. بهشون میگن نیروی دفاعی. نمیگن ارتش. چون بعد از جنک خهانی دوم ژاپن اجازه نداره که ارتش داشته باشه. این نیروها برای موقعیتهای اینچنینی هم آموزش دیده بودن اما در عمل اولین بار بود که در چنین موقعیت واقعی قرار میگرفتن.ماموریت اینها این بود که به نزدیگ راکتور شماره سه برن و مستقیما به هسته راکتور۳ آب تزریق کنن که خنک بشه. همچینکه اینها داشتن از جیپ پیاده میشدن که برن این کار رو بکنن یه دفعه بومب راکتور شماره سه هم منفحر شد. این انفجار هم ناشی از هیدروژن بود. سنگ و بتون بود که از هر سمت به اینور و اونور میریخت. مواد آلوده به رادیو اکتیو روی ماسک سربازها میریخت. یک دود غلیظ و عظیمی هم بلند شد و رفت به آسمون. سربازها هنوز کاری نکرده توسط نحاله های آلوده مخاصره شده بودن. سطح اشعه به شدت بالا بود. سربازها جراحتهایی برداشته بودن اما قبل از اینکه دز بالایی از مواد رادیو اگتیو رو بگیرن موفق شدن که از اونجا فرار کنن. در اتاق کنرل کارکنان خسته و ناامید بودن. میگفتن تموم شد دیگه. مث که پرونده ما هم اومد رو. دیگه رفتنی هستیم.
ساعت سه صبح روز ۱۵ مارس. نخست وزیر با یک خبر شکه کننده از خواب بیدار شد. بهش گفتن که تپکو میخواد کارکنانش رو بفرسته خونه. از نظر نحست وزیر مرخص کردن کارکنان دوراز عقل بود. اینکه شش تا راکتور و هفت تا مخزن سوخت رو ول کنیم به امان خدا. همه چیز ذوب میشه. اگه این اتفاق بیافته رادیو اکتیوی معادل دهها برابر اون چیزی که در چرنوبیل اتفاق افتاد در ژاپن منتشر میشد. در اون موقع یوشیدا مدیر نیروگاه کارکنان رو به دورهم حمع کرده بود. یوشیدا خودش اماده مرگ بود اما نمخواست ۲۵۰ نفر دیگه رو هم بکشه. به کارکنان گفت برید خونه هاتون. ما تا اینجا این کارها رو کردیم. بیشتر از این نمیتونیم کاری بکنیم. برید خونه هاتون. خیلی از کارکنان از اینکه بالاحره دارن از اون جهنک خلاص میشن خوشخال بودن. اما این مساله کابوس نخست وزیر بود. ساعت ۵٫۳۰ صبح خودروی حامل نحست وزیر وارد دفتر مرکزی تپکو در توکیو شد. نحست وزیر میخواست با مدیران تپکو رودردرو صحبت کنه و مانع از این بشه که اونها همه کارکنان نیروگاه رو بفرستن خونه. آقای کان بهشون گفت که میفهمم موقعیت سحتیه، کارکنان چند روز اونجا هستن. خبر از حانواده شون ندارن. اما شما نباید تمام کارکنان رو بفرستید خونه. صحبتهای نخست وزیر بصورت ویدئویی برای کارکنان نیروگاه فوکوشیما هم پخش میشد. نخست وزیر میگفت اگه ما نیروگاه رو تخلیه کنیم ژاپن رو دودستی تحویل یک دشمن نامرئی دادیم. با اینکارمون خودمون رو خلع سلاح میکنیم. علیرغم تاکید نخست وزیر، چند ساعت بعد مدیر نیروگاه غیر از افراد ضروروی بقیه کارکنان رو فرستاد به خونه. افراد باقیمونده تعدادشون ۵۰ نفر بود و بعدا معروف شدن به گروه فوکوشیما ۵۰٫ همه شون در اتاق کنترل مرکزی جمع شده بودن. سطخ تشعشع فوق العاده بالا بود. چندصد نفر کارکنان نیروگاه بصورت استندبای دها کیلومتر اونورتر منتظر بودن که هر وقت موقعیت خوب بود بیان و لوله کار بذارن که بتونن از دریا آب وارد راکتور کنن. اما بخاطر میران بالای اشعه فعلا نمیتونستن کار رو شروع کنن.
از یک روز قبل یک تیم از متخصصان هسته ای امریکا برای کمک به ژآپن اومده بودن. هم بخاطر اینکه مشکل نیروپاه فوکوشیما میتونست یک مشکل جهانی بشه و هم اینکه نزدیک به نودهزار امریکایی در ژاپن زندگی میکنن. که بیشترشون نظامیان مستقر در ژاپن هستن. خلاصه با هر نیتی که بود برای کمک رفته بودن و حضورشون مغتنم بود. ولی توی اون هاگیر واگیرتیم امریکایی اطلاعات دقیقی از وضعیت نداشتن. برای همین کاری که کردن این بود که یک پهپاد رو در اطراف نیروگاه به پرواز درآوردن که فیلم بگیره و بررسی کنه بینن دقیقا مشکلات چیه. اونجا با اون فیلمهایی که پهپاد گرفت معلوم شد که وضع خرابه. نیروگاه اتمی وقتی از سوخت هسته ای استفاده میکنه، سوحتهای استفاده شده رو در یک مخزنی نگهداری میکنه. این انفجاری که در راکتور سوم اتفاق افتاده بود و گرد و خاکش روی سر سربازها فرود اومده بود زده بود مخزنهای سوحت استفاده شده رو خراب کرده بود و الان اون سوختهای استفاده شده در معرض هوا قرار گرفتن. و اگه اینها حشک بشن و در معرض گرما آتش بگیرن آلودگی ای که منتشر میشه از انفجار خود راکتور خطرناکتره.
اینجا بود که دیگه دیدن باید هر چه سریعتر یک کاری بکنن. هرچند پر خطر. هر چند با کارایی کم. باید یه کاری بکنن.ساعت ۹٫۴۰ روز ۱۷ مارس. نخست وزیر ژاپن دستور داد که با هلی کوپتر اب بیارن و روی مخزنهای سوخت مصرف شده بریزن. در زمان فاجعه چرنوبیل هم شوروی همچین کاری رو کرده بود. و خلبانهای ژاپنی که قرار بود این کار رو بکنن میدونستن که خلبانهای روسی بخاطر انجام اون عملیات نهایتا بحاطر ابتلا به سرطان از دنیا رفتن. یوشیوکی یامائوکا اولین خلبانی بود که باید از پایگاه بلند میشد، از دریا آب برمیداشت و به روی نیروگاه میرخت. اون روز قبل از اینکه یوشیوکی موتور هلی کوپتر رو روشن کنه به همسرش زنگ زد. بهش گفت که باید این ماموریت رو انجام بدم و ممکنه که همچین عوارضی رو برام داشته باشه. همسزش زد زیر گریه ولی درجواب گفت. اگه قراره یه نفری این کار و بکنه. تو برو این کار رو انجام بده. برو و بهترینت رو انجام بده. من هم برات دعا میکنم.
اینجا باز هم درسته که خلبانها آدمهای فداکاری بودن و با مسئولیت پذیری بالا این کار رو قبول کردن اما وظیفه روساشون این بود که تا جاییکه میتونن جلوی خطر رو بگیرن. بی گدار به آب نزن و جوون مردم رو به کشتن ندن. برای اینکه تا جاییکه میتونن جلوی اشعه گاما رو بگیرن زیر هلی کوپتر رو با ورقه های تنگستن پوشونده بودن. هلیکوپترها باید از ارتفاع نود متری اب رو روی مخزن سوخت میریختن. اگه ارتفاع رو کمترمیکردن در معرض اشعه قرار میگرفتن و اگه ارتفاع رو بیشتر میکردن دقتشون کم میشد. یوشیوکی خلبان هلیکوپتر از اون بالا میدید که دیوارهای ساحتمون مخزن از بین رفته. سوخت هسته ای استفاده شده رو نود متر پایینتر از پاهای خودش میدید. جهان داشت ماموریت این خلبان رو بطور زنده تماشا میکرد. دوربینهای خبری در فاصله سی کیلومتری نیروگاه نصب شده بودن این عملیات رواز شبکه های خبری بطور زنده پخش میکردن. باد تندی هم میوزید و این کار رو سختتر میکرد. برای همین مهم بود که از کجا و در چه جهتی آب رو بریزن که مستقیم روی مخزنها بیاد پایین. هلی کوپتر کیسه بزرگی که ازش اویزون بود رو پر از اب دریا کرد و به بالای راکتور شماره سه رفت و بعد از جانمایی مناسب آب رو ریخت. بلافاصله بخار زیادی از روی سوحت بلند شد که نشون میداد آب درست به هدف خورده. موفق شده بودن. یوشیوکی با افتخار میگفت انجامش دادیم. ما انجامش دادیم. برای همه، بخاطر ژاپن و بحاطر همه دنیا. باید چند بار دیگه همین کار رو تکرار میکردن. اما باد قوی بود و نمیذاشت که اب به هدف بخوره. حرکتهای بعدی موفق نبودن.
با این ماموریت تلاش شد که جلوی انفجار سوخت استفاده شده گرفته بشه. اما هنوز خطر انفجار وحود داشت. مضافا براینکه سطح تشعشع هنوز بالا بود. وحتی دولت امریکا دیگه شروع به برنامه ریزی کرده بود که ۹۰هزار شهروند خودش. از ژاپن تحلیه کنه. حالا دیگه تصمیم دولت این بود که یک تیم از آتش نشانان رو از توکیو به محل بفرسته تا مستقیما به مخزن سوخت آب بپاشن. ساعت ۱۱ شب روز ۱۷ مارس.یعنی شش روز بعد از زلزله و سونامی، ۱۱۹ آتش نشان وارد نیروگاه فوکوشیما شدن. مردانی که تابحال هیچ تجربه ای در یک سایت هسته ای نداشتن. آتش نشانهایی که انتخاب شده بودن همگی بالای ۴۰ سال سن داشتن که به احتمال زیاد دیکه نخوان بچه ای داشته باشن. که اگر در معرض اشعه قرار گرفتن نوزاد بیگناهشون با نقص عضو به دنیا نیاد. قرار بود که کامیون آتش نشانی رو ببرن جلوی دریا که بتونن آب رو از دریا به نیروگاه پمپ کنن. برای این کار باید ۷۵۰متر شیلنگ میکشیدن. این کار رو باید ظرف ۶۰ دقیقه انجام میدادن. چون اون میزان اشعه نهیاتا تا ۶۰ دقیقه قابل تحمل بود. کار راحتی هم نبود که در تاریکی واز بین اونهمه نخاله ای که سونامی اورده بود شیلنگ رو بکشن. همینطور که از دور شروع کردن میزان تشعشع پایین بود ولی جلوتر که میرفتن بیشتر میشد و دیگه زنگ آلارم دستگاههای کنترل اشعه ممتد شده بود. آتش نشانها با استرس و داد و فریاد جلو میرفتن. بعد از یکساعت بالاحره شیلنگ به ابپاش وصل شد. بعد بلافاصله آبپاش رو در یک ارتفاع بالایی ثابت نگه داشتن که بطور ممتد و بدون نیاز به حضور آتش نشان به سمت راکتور آب بپاشه. بعد از شش روز بالاخره آب به روی ساختون نیروگاه فرود اومد. آتش نشانها که مطمئن شدن آبپاشی خوب انجام میشه، سریع به سمت مینی بوسهاشون دویدن و از محل فرار کردن. با شروع آبپاشی دمای راکتور پایین اومد و بالاخره سطح تشعشعات هم شروع به کم شدن کرد.
حالا که سطح تشعشعات پایین اومده بود تپکو صدها نفر کارکنانی که در بیرون نیروگاه آماده بودن رو به کار فراخواند. اونها قرار بود که به جای ابپاشی ازبیرون با شیلنگ، در داخل راکتورها لوله کشی بکنن که راکتورها بطور مستمر با اب سرد خنک بشه. باید قبل از اینکه باز یه مشکل دیگه ای پیش بیاد لوله کشی رو تموم میکردن. همینطور هم شد و لوله کشی با سرعت خوبی جلو رفت و بالاخره این اطمینان رو به همه داد که راکتورها در حال خنک شدن هستن. بعد از روزها استرس و ترس و پرخاش از مردن حالا امید به پرسنل برگشته بود. سختترین بخش بحران تموم شده بود. اقای کان نخست وزیر میگه که تا اون لحظه ما داشتیم با یک دشمن نامرئی میجنگیدیم. اما بالاخره سیستم قابل کنترل شد.
بعدها نخست وزیر بخاظر انتقاداتی که در مورد نخوه مدیریت این بحران بهش شد، مجبور به استعفا شد. نخست وزیر تازه کاری که ناگهان با یکی از بزرگترین بحرانهای تاریخ بشری مواجه شده و تمام تلاش رو کرده. لحظه به لخظه پیگیری کرده، نیمه شب جلسه کذاشته. صبح خودش با هلیکوپتر رفته به نیروگاه اتمی اما در آخر تعارف ندارن. مردم از مدیریت بحران راضی نبودن، فشار اوردن و مجبور به استعفا شد. نقد اصلی به این بود که دولت پنهان کاری کرده. حقیقت رو به مردم نگفته که چقدر مساله بحرانی بوده و اینکه روش مدیریت بحران هم ضعیف بوده. اون از نحست وزیر. شرکت تپکو هم با جریمه دهها میلیارد دلاری مواجه شد و در آستانه ورشکستگی قرار گرفت اما در نهایت این شرکت دولتی ورشکسته نشد. شرکت واقعا عظیمیه. چندین نیروگاه بزرگ داره و چهارمین شرکت بزرگ تولید برق در دنیاست. فعالیت نیروگاه فوکوشیما هنوز متوقفه.
کارکنانی که با فداکاری تلاش کردن که نیروگاه رو حفظ کنند با اینده نامعلومی مواجه هستن. البته هیچکدومشون بخاطر اینکه در معرض تشعشعات بودن جونشون رو از دست ندادن. ولی بیشتر از صد نفر از کارکنان میزانی از اشعه رو دریافت کردن که میتونه احتمال ابتلاشون به سرطان رو افزایش یده. فاجعه بزرگی که ممکن بود اتفاق بیافته رخ نداد ولی همون گازهای کمی هم که از نیروگاه منتشر شد تا صدها کیلومتر اونطرفتر رفت و باعث آلودگی هسته ای شد. بخشهای نزدیکتر به نیروگاه تا دهه ها قراره که حالی از سکنه باقی بمونه. بیشتر از صد هزار نفر مجبور به ترک منطقه فوکوشیما شدن.
نوریو در یه سمت دیگه ای از کشور ساکن شده و اونجا برای خودش و تنها دخترش خونه زندگی حدیدی درست کرده. چند هفته بعد از سونامی اجساد همسر و پدر نوریو پیدا شدند. اما دختر کوچکش یونا هیچوقت پیدا نشد. چهار ماه بعد از زلزله ساکنان سابق منطقه اجازه پیدا کردن که در یه زمان محدود و با لباسهای محافظ به روستاشون برگردن تا مراسم یادبودی برای قربانیان سونامی بگیرن. برای نوریو این فرصت بزرگی بود که از خانواده ای از دست داده خداحافظی کنه. بعد از اینکه راهب بودایی دعاش رو خوند، نوریو بعنوان نماینده ساکنان چند کلمه حطاب به قربانیان سونامی صحبت کرد. نوریو گفت الان چهار ماهه که غیبتون زده. یه دفعه گذاشتید رفتید. هنوز در بهت و حیرت هستم، با خودم میگم برای چی این اتفاق افتاد. یه روزی ما به اینجا برمیگردیم. میاییم که همینجا زندگی کنیم و به دریایی که شما رو ازمون گرفت نگاه کنیم. نمیدونیم کی این اتفاق میافته. ولی قطعا برمیگردیم.
اما دوستان روند حوادث واقعه توهوکو شبیه به یک فیلم سینمایی ژانر فاجعه بود که هر لحظه یه آس جدید رو میشد و متوجه میشدی که نه انگار بالاتر از سیاهی هم رنگی هست. توالی اتفاقات ، تصمیمهای مرگ و زندگی، صحنه های پراضظراب، غم و شادی و احساسات مختلف رو در خودش داشت که اینها خود داستان رو ازحیث دراماتیک جذاب میکرد. اما غیر از اون نکات خیلی جالبی توی این داستان وحود داشت. نکات مقبت و منفی. اتفاقی که در نیروگاه فوکوشیما داییچی افتاد باعث شد که دید خیلی از کارشناسان رو نسبت به امنیت انرژی اتمی تغیر بده. گرچه که میشه گفت واقعه در انتها این واقعه به خیر گذشت.حداقل جهان با فاجعه اتمی مواجه نشد. اما سوالات زیادی حل این حادثه شکل گرفت. از حمله اینکه آیا نمیشد از این فاجعه پیشگیری کرد؟ خب اصل قضیه که خشم طبیعت یا بلای طبیعی یا اکت آو گاد هر اسم دیگه ای روش بذاریم بوده که نمیشد پیشگیری کرد. ولی غیر از اون یک زنجیره ای از خطاها و اشتباهات انسانی هم وحود داشته که اگر نبودن شاید خسارتها کمتر میشد. توی این اپیزود به حیلی از اون خطاها و اشتباهات اشاره کردیم. خیلی از نکات مثبت و کارهای درستی که انجام دادن رو هم مرور کردیم. این فاجعه برای دولت ژاپن و همینطور کشورهای دیگه درس آموخته های زیادی داشت. بعد از اون دولت ژاپن و شرکتهای ژاپنی تلاش کردن که درس بگیرن و از تکرار اشتباهات جلوگیری کنن. از جمله اینکه دولت ژاپن یک پروژه چند میلیارد دلاری رو داره اجرا میکنه تا در نوار ساحلی شرقی این کشور یک دیواره بلند بکشن.
موضوع این اپیزود مربوط به یکی از بزرگترین بلایای طبیعی تاریخ زمین بود که در زمان معاصر و در عصر دوربین دیجیتال و گوشی هوشمتد پیش اومده. برای همین فیلم و کتاب و گزارش و مقالات زیادی در موردش وحود داره. من هم منابع متنوعی رو در اختیار داشتم و ازشون استفاده کردم تا این روایت رو به این روش براتون آماده کنم. در واقع چندین منبع رو با هم تلفیق کردم و نتیجه این شده که یک داستان کلی از زلزله و سونامی و نیروگاه اتمی رو یه حا با همدیگه اینحا داریم . ولی خب شبیه به خیلی دیگه از اپیزودهای پادکست داکس فقط لیست مستندها رو در توضیحات پادکست میذارم.
اگه به ژاپن و فرهنگش علاقمند هستید موضوع اپیزود چهارم یعنی رویای جیرو هم در ژاپن اتفاق میافته. جالب اینه که اون اپیزود چون از اپیزودهای قدیمیتره، نسبت به حدیدیها کمتر شنیده شده اما با اینحال من چقدر کامنت میگیرم که میگن اپیزود جیرو از بهترین اپیزودهای پادکست داکس بوده. در هر صورت اپیزودهای قدیمیتر رو هم دریابید و اگه نشنیدید حتما توی برنامه بذارید. ممنون از نگاه شاپ اسپانسر این اپیزود. ممنون از نگین عزیز وممنون از شما که پادکست داکس رو همراهی میکنید، میشنوید و به رفقاتون هم معرفیش میکنید. دمتون گرم. تا اپیزود بعدی و کنجکاویهای بعدی خدانگهدار.