ویرگول
ورودثبت نام
پادکست داکس
پادکست داکس
خواندن ۴۰ دقیقه·۱ سال پیش

اپیزود بیست و هشتم ـ داستان پناهجویان

https://castbox.fm/episode/اپیزود-بیست-و-هشتم%3A-داستان-پناهجویان-id3396284-id459555407?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%D8%A7%D9%BE%DB%8C%D8%B2%D9%88%D8%AF%20%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA%20%D9%88%20%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%85%3A%20%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%BE%D9%86%D8%A7%D9%87%D8%AC%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%86-CastBox_FM


سلام. من پیمان بشردوست هستم و شما دارید اپیزود بیست و هشتم از پادکست داکس را میحوانید.

برای اینکه دقیق‌تر به این موضوع مهم پرداخته بشه، توی این اپیزود از چند مستند و گزارش معتبر و همینطور مراجع معتبر نوشتاری دیگه استفاده شده. بنابراین چیزی که قراره بشنوید، فقط از یک مستند نیست و نتیجه‌ برداشت کلی از همه‌ این مراجع هست. البته شاید بشه گفت که بیشتر از همه از مستندی به اسم «آتش در دریا» استفاده شده. این اپیزود رو من و یلدا مظفریان نوشتیم و نیما جواهری هم قطعات موسیقی این اپیزود رو ساخته و اجرا کرد.

خب برگردیم به سوال‌هایی که طرح کردیم. اگر به کلمات پناه‌جو و پناهنده دقت کنیم و بخوایم ریشه‌ اصلی انتخابشون رو بررسی کنیم، می‌بینیم که چقدر دقیق و درست به کار گرفته شدن. در واقع وقتی آدم‌ها با یه شرایط خیلی ترسناک و به طور استثنایی پر از نگرانی روبه‌رو میشن که در برابر اون شرایط دیگه توان مقاومت موندن ندارن، ناگزیر به دنبال پناه و آرامش می‌گردن.

داریم راجع به یه شرایط خیلی اضطراری حرف می‌زنیم. شرایطیه که انگار یه مساله‌ مرگ و زندگی در میون باشه. یعنی دیگه راهی وجود نداره و تنها گزینه موجود رفتنه؛ حالا به هر قیمتی. اما چطور میشه که آدم‌ها از وطن خودشون می‌گذرند و به جای دیگه پناه می‌برن؟ پاسخ این سوال یک کلمه است، ترس. ترس از کشته شدن، ترس از شکنجه، ترس از آزار و اذیت و تبعیض و مواردی از این دست که البته این‌ها باز خودشون علت اصلی نیستند. علت اصلی بروز همچین مسائلی می‌تونه ناشی از شرایطی باشه مثل جنگ، مثل قحطی و گرسنگی و حتی تغییرات اقلیمی.

همینجا یه نکته قابل‌توجه این که این موضوعاتی که گفتم یعنی جنگ، گرسنگی، تبعیض و تغییرات اقلیمی ناشی از عملکرد خود اون فرد پناهجو نیست؛ بلکه بیشتر به خاطر نحوه‌ عملکرد دولت‌هاست. دولت‌ها و حکومت‌ها هستند که مدیریت امور یک کشور به عهده دارند. یعنی مسئولیت این رو دارن که در جامعه آرامش و آسایش برقرار کنند. امکانات و خدمات مناسب برای مردمشون تامین کنن. معمولا در نتیجه‌ عملکرد نامناسب اون‌هاست که انسان‌ها دچار حس ناامنی و ناامیدی میشن. احساس واماندگی و ترس می‌کنن و دست آخر هم جونشون می‌ذارن کف دستشون و به امید نجات از وضعی که توش گیر افتادن از وطن خودشون به سایر کشورها پناه می‌برن.

آماری که آژانس پناهندگان سازمان ملل میده میگه که در سال‌های گذشته بیشترین تعداد پناهنده‌ها از کشورهای سوریه، افغانستان، سودان، کنگو، میانمار و ونزوئلا بوده. خب این کشورها عمدتا با گرفتاری‌های زیادی مثل جنگ، بی‌آبی و تبعیض دست و پنجه نرم می‌کنن و ترک کردن کشور توسط مردمش خیلی پدیده‌ عجیبی نیست.


مثلا می‌دونیم سوریه کشوری که بیشتر از ده سال با کمبود شدید آب دست و پنجه نرم کرده بود و همین بی‌آبی هم باعث شد که مردم شهرهای مختلف اول بخاطر آب و بعد به خاطر قحطی ناشی از بی‌آبی با هم درگیری پیدا کنن. بعدها که اعتراضات سیاسی هم در اون کشور سرکوب شد، بخش‌هایی از مردم عصبانی رفتن داعش رو تاسیس کردند و دیدیم که نهایتا چه بلایی سر اون کشور اومد و تمام این اتفاقا هم طبیعتا جمعیت زیادی از مردم سوریه اونجا رو ترک کردن و پناهنده شدن به جاهای دیگه. یعنی بی‌آبی، جنگ داخلی و خشونت داعش باعث شد که در سال‌های قبل بیشترین تعداد پناهجو از این کشور باشه.

از اون طرف هم جالبه بدونیم که کشورهای میزبانی که طی این سال‌ها بیشترین تعداد پناهنده‌ها رو پذیرفتن یه تعداد کشور محدود بودن. مثلا ترکیه، آلمان و یه تعداد کشورهایی در آمریکای لاتین مثل کلمبیا و حتی کشور خودمون ایران هم در لیست بزرگترین میزبانان پناهندگان هستن.

البته آماری که آژانس به پناهندگان سازمان ملل میده میگه حدود یک میلیون پناهنده در ایران زندگی می‌کنند؛ اما آماری که ایرانی‌ها میگن یه چیزی بین سه تا چهار میلیون نفره. چون خیلی از اتباع خارجی که به ایران ورود خودشون رو به طور رسمی به عنوان پناهنده جایی ثبت نمی‌کنند. بنابراین ایرانی که هر سال یه تعدادی از شهروندان به کشورهای دیگه پناهنده میشن، خودش کشوریه که میزبان میلیون پناهنده از کشورهای همسایشه.

اینجا لازمه یه نکته رو هم بگم و اون اینکه بین مهاجر و پناه‌جو و بی‌جاشده تفاوت هست. در اسناد بین‌المللی پناه‌جو خیلی دقیق تعریف شده. شخصی که از آزار و شکنجه یا درگیری و جنگ از کشور خودش فرار می‌کنه این میشه پناهجو. ولی همچین تعریف دقیق و جهانی از مهاجر وجود نداره. مهاجر در واقع دنبال یک وضعیت خودخواسته هست. مهاجر قدرت انتخاب داره که کشور خودش رو برای زندگی بهتر بنا به اختیار خودش بنا به شرایط خودش ترک بکنه. معمولا هم با برنامه‌ریزی مهاجرت می‌کنه و حتی می‌تونه هر زمانی که خواست بعدا با آزادی کامل به سرزمینی که ازش اومده برگرده. خانوادش رو ببینه. شهر خودش رو ببینه. این میشه مهاجرت.

در حالی که پناهنده‌ها یا پناهجوها از قدرت انتخاب برخوردار نیستن و به دلیل خطراتی که تهدیدش می‌کنه ناگزیر از ترک سرزمینشون هستند. تازه وقتی که میرن تضمینی برای رسیدن به مقصد و مستقر شدن در اونجا براشون وجود نداره. به راحتی هم امکان بازگشت به سرزمین اصلیشون و جایی که متعلق به اونجا هستن رو ندارن. با این مقدمه بذارید حالا راجع به یکی از مستندهای معروف با موضوع پناهجویی صحبت کنم. مستندی به اسم «Fire At Sea» یا آتش در دریا که در سال ۲۰۱۶ توسط جیان فرانکو روسی« Gianfranco Rosi» ایتالیایی ساخته شده. این مستند جایزه خرس طلایی جشنواره فیلم برلین رو برده و حتی کاندید اسکار بهترین مستند هم بوده.

پوستر فیلم آتش بر دریا
پوستر فیلم آتش بر دریا

مستند در مورد پناهجوهایی هست که از شمال آفریقا سوار بر کشتی‌های قدیمی چوبی و بدون امکاناتی میشن و از اونجا خودشون رو به یک جزیره در جنوب ایتالیا می‌رسونن. یه جزیره‌ای کوچک و دورافتاده به اسم جزیره لامپدوسا «Lampedusa» که در واقع جنوبی‌ترین نقطه از خاک ایتالیاست اینجا. انقدر هم از خاک اصلی ایتالیا دوره که بیشتر به آفریقا نزدیکه تا به ایتالیا. از این جزیره تا خاک تونس در شمال آفریقا ۱۲۰ کیلومتره، اما فاصله‌اش تا سیسیل در جنوب خود ایتالیا دویست کیلومتره. یعنی خیلی به آفریقا نزدیکه. برای همین هم کشتی‌های حامل پناهجوها زیاد به اون نقطه میرن.

توی این مستند نیروهای گارد ساحلی ایتالیا رو نشون میده که در حال بررسی وضعیت یک قایق از پناهجوها در نزدیکی همون جزیره هستن. روال گارد ساحلی اینه که به محض اینکه متوجه حضور یک کشتی پناهجو میشن، موقعیت جغرافیاییش رو پیدا می‌کنن. بعد به اون نقطه میرن و با استفاده از هلیکوپتر و کشتی‌های نجات اون قایق رو از پناهجوها تخلیه می‌کنن. یعنی همون جایی که در دریا هستند قایق باید وایسته تا آدمایی که توش هستن بیان توی کشتی‌های نجات.

پناهجوها از آفریقا میان و عمدتا رنگین پوست هستند؛ اما بینشون شهروندهای خاورمیانه‌ای هم دیده میشه. نژاد پناهجوها هم یه سری پروتکل‌های خاص خودش رو داره. اینطوری که گارد ساحلی با یه کشتی بزرگ میره به اون منطقه و گفتم شناور پناهجوها رو متوقف می‌کنن همون اول. اونجاست که قایق‌های خودشون رو می‌فرستن به سمت اون شناور پناهجوها که اون شناور تخلیه بکنن. یعنی قایق نجاتی میره سمت شناور ۳۰ الی ۴۰ تا و سوار می‌کنه میاره به داخل کشتی اونا رو پیاده می‌کنه. دوباره میره به سمت شناور و ۳۰ الی ۴۰ نفر دیگه رو سوار می‌کنن. همین‌طور این کار رو ادامه میدن تا شناور پناهجوها کلا تخلیه بشه.

پناهجویان نیمه جان نجات یافته از قایق
پناهجویان نیمه جان نجات یافته از قایق


یک قاعده برای اولویت‌بندی هم وجود داره. کار نجات رو اول از اونایی شروع می‌کنن که حال نسبتا بد و وخیمی دارن یا شرایطشون خاصه. مثلا زنان باردار یا بچه‌ها و بعدا میرن سراغ آدمای دیگه. بعد به محض اینکه پناهجوها به کشتی نجات می‌رسن، دونه دونه باید معاینه بشن. چون خیلی‌هاشون واقعا در یک قدمی مرگ هستند، اصلا حال و روز مساعدی ندارن. بعضی‌هاشون نفساشون بالا نمیاد و بی‌هوشند. تیم پزشکی هم در همچین وضعیتی خیلی سخت مشغول به کمک رسوندن میشن.

این رو هم بگم که خیلی از پرسنل این کشتی‌های نجات، آدمای داوطلب هستن یا اعضای گروه‌های خیریه هستن و از کشورهای مختلف اروپایی اومدن و در اون نقطه‌ دوردست تا بتونن به همنوعانشون کمک بکنن. بعد از اینکه قایق‌های نجات قایق پناهجوها رو تخلیه می‌کنند، قایق در واقع از آدم‌های زنده تخلیه‌ شده؛ اما جسد آدم‌ها همینطور ریخته روی کف قایق. انگار صحرای کربلاست. ساختار قایق اینجوریه که یک عرشه داره و یه عده روی عرشه می‌شینن. یه عده هم در قسمت پایین زیر عرشه قایق می‌شینن. اونجا فضای کافی نیست و خیلی گرمه و هوای کافی برای نفس کشیدن وجود نداره. وقتی میگیم گرمه، داریم راجع به دمای بالای پنجاه شصت درجه صحبت می‌کنیم.

فکر کنید! چندین ساعت در معرض همچین دمایی باشید، در قایقی که زیر آفتاب سوزان و تازه شما هم در طبقه‌ پایین قایق و کنار موتورش هستید. آب ندارید که بخورید و خنک بشید. در همچین شرایطی آب بدن آدم‌ها سریع از بین میره. برای همینه که خیلی از اونایی که در قسمت‌های پایین قایق هستند، بیشتر در معرض خطر مرگ هستن. یعنی خیلی‌هاشون از بین میرن و اصلا به مقصد نمی‌رسن.

توی همین مستند نشون داده میشه وقتی که قایق‌های نجات میان آدم‌ها رو به بیرون منتقل می‌کنن، بعدش داخل خود کشتی پناهجوها پر از جسده. یعنی پناهجویی که زنده موندن باید جسد دوستاشون یا سایر مسافرایی که چند ساعت قبلش جلوی چشمشون مردن رو باید کنار بزنن تا از قایق بتونن برن بیرون.

فرض کنید یه آدمی بعد از تحمل کلی سختی در کشور خودش که مثلا کشورش دچار جنگ بوده به فرض یا دچار قحطی بوده و بعد این آدم تونسته پول تهیه کنه خیلی خوش‌شانس بوده با سختی ولی تونسته پول جمع کنه و پول بده به قاچاقچیا مختلف تونسته بالاخره بگذره، بارها و بارها با خطر مرگ مواجه شده و در تیکه‌ آخر سفر سوار همچین قایقی شده که برسه به خاک اروپا، ولی آخرشم به مقصد نمی‌رسه و آدمایی هستن که به صورت فله‌ای هر چند روز یک بار توی اون منطقه دارن از بین میرن و تمام این اتفاقای هولناک داره در اطراف جزیره‌ آروم و ساکت لامپدوسا اتفاق میفته. جایی که مردمش یه زندگی آروم و خیلی خیلی معمولی دارند. یعنی جایی نیست که مردم زندگی لوکس آن چنانی به سبک شمال ایتالیا داشته‌ باشن.

مردم این جزیره هم عمدتا ماهی‌گیر هستن؛ اما همون جزیره‌ کوچیک با اون سبک زندگی فوق‌العاده معمولی جایی که میلیون‌ها آدم در قاره‌ آفریقا آرزو دارن به اونجا برسن. بعد از اینکه پناهجوها نجات پیدا کردن یعنی وارد کشتی سازمان‌های نجات دهنده شدن یا عایق زردرنگی شبیه به زرورق بهشون داده میشه که دور خودشون بپیچونن تا گرم نگه داشته بشن. بعد نوبت به بازرسی بدنی می‌رسه. ازشون عکس‌برداری می‌کنن و احراز هویت میشن. همه‌جور آدمی هم بینشون هست؛ زن، مرد، پیر، جوون. هر کدوم از نجات یافته‌ها داستان خودشون دارن. بعضیاشون توی چهره‌اشون انگار دریایی از رنج و به همراه دارند و با خودشون یدک می‌کشند و بعضیای دیگه خیلی خوشحال از اینکه بالاخره به اروپا رسیدن.

در یه بخشی از مستند آتش روی دریا، پزشک جزیره تجربیات خودش رو از رسیدگی به وضعیت پناهجوها تعریف می‌کنه و روایت می‌کنه. این پزشک اسمش هست دکتر پیترو بارتولو و مدت ۲۵ سال کارش همین بوده که ضمن مداوای مردم جزیره لامپدوسا به پناهجویی که به میان هم سرویس بده.

دکتر بارتولو در مورد یکی از بدترین تجربیاتش میگه که مربوط بوده به یک کشتی که بیشتر از هشتصد نفر توش بودن. کشتی چند طبقه‌ای مختلف داشته. طبقه‌ اول یا به قول دکتر بارتولو طبقه‌ فرست کلس بوده. پناه‌هایی که پول بیشتری داشتن ۱۵۰۰ دلار داده بودن تا اونجا بشینن. اونا در طول مسیر می‌تونستن که هوای بهتری رو داشته باشن. حتما از اینکه در اون دخمه کنار موتور باشن وضعشون بهتر بود و ضمن اینکه موقع نجات یا رسیدن به ساحل اروپا اینا زودتر می‌تونستن از قایق برن بیرون. برای همین اون نقطه از قایق گرون‌تر بود و این مبلغ رو باید می‌دادن.

دکتر بارتولو
دکتر بارتولو


پناهجویانی که وضعشون متوسط بوده، نفری هزار دلار داده بودن و وسط قایق نشسته‌ بودن و در انتها هم اونایی که درجه سه بودن هشتصد دلار داده بودند و در طبقه‌ پایین قایق یعنی کنار موتور و در کف قایق نشسته‌ بودن. هشتصد نفر کیپ تا کیپ هم نشسته بودن. همین جا یه حساب سرانگشتی اگر بکنیم می‌بینیم که اون قاچاقچی‌ها با بردن این هشتصد نفر حداقل یک میلیون دلار به جیب زده بودن. پس می‌بینید که برای قاچاقچی‌های انسان این بیزینس که بهش میگن Human Trafficking یا جابه‌جایی انسان قاچاق انسان، چه کسب و کار پرسودیه!

دکتر بارتولو میگه که وقتی که سرنشینان اون قایق به ساحل می‌آوردیم تموم نمی‌شدن. هی آدم از توی قایق میومد بیرون بچه و زن و مرد نداشت. انگار هیچ‌کدومم حال وضع خوبی نداشتن. خسته و گرسنه و تشنه بودن. توی اون گرما آب بدنشون رو از دست داده بودن. گرمایی مثل آتش، آتش در دریا. اسم همین مستند آتش در دریا.

دکتر بارتولو عکس یه پسر نوجوان چهارده پونزده ساله‌ای رو نشون میده که دچار سوختگی‌های شیمیایی شده و روی تنش اثرات زخم‌های شدید و سوختگی معلوم بود. حالا چرا سوختگی شیمیایی؟ علت این سوختگی‌ها اینه که خیلی از پناهجوها در طول سفر باید روی بشکه‌های سوخت کشتی بشینن. در طول سفر باید این باشکه‌ها پر و خالی بشه. برای همین سوخت کشتی گاهی اوقات روی کف قایق می‌ریزه و بعد با آب دریا قاطی میشه و یه ترکیب خطرناکی درست می‌کنه. پناه‌جوی‌هایی بی‌چاره‌ای که کف قایق نشستن خیلی زود لباسشون با این ترکیب خیس میشه و این سوختگی‌های جدی و مهلک روی بدنشون ایجاد میشه.

در یکی از صحنه‌های مستند آتش در دریا، پزشک ساکن جزیره یعنی دکتر بارتولو در حال معاینه کردن یک زن پناهجو هست که دوقلو بارداره. دکتر بارتولو میگه که کمک کردن وظیفه‌ انسانیشه. با این حال خیلی اوقات در حین کارش اتفاقات وحشتناکی میفته. مثل دیدن مرگ پناهجوها و همینطور دیدن اجساد بچه‌ها یا یه وقتایی در موقعیت‌های خیلی بدی قرار می‌گیره که ذاتا از انجام اون کارها تنفر داره، اما به عنوان یک پزشک باید اونا رو انجام بده. مثلا این که گاهی اوقات برای احراز هویت از پناهجویی که مردن مجبوره که از جسدشون نمونه‌برداری بکنه و این باعث میشه که خیلی اوقات شب‌ها کابوس ببینه.

گروه نجات در حال نزدیک شدن به قایق پناهجویان
گروه نجات در حال نزدیک شدن به قایق پناهجویان


دکتر در مورد تجربیات گذشته‌اش میگه. از اتفاق‌های ناگواری که پیش اومده. زنان بارداری که هم‌زمان که قایق پناه‌ها در حال غرق شدن بوده، اونا در حال زایمان بودن و داشتن بچه‌اشون رو به دنیا می‌آوردن. درحالی‌ که هنوز بند نافی که بین مادر و نوزاد هست قطع نشده هر دو از این دنیا میرن. در این شرایط دکتر بارتولو و همکاراش باید اونا رو بذارن توی تابوت. چه سرنوشت عجیبی! نوزادی که هنوز فرصت نکرده اولین نفس‌ها رو تو این دنیا بکشه در یه همچین شرایطی می‌میره.

من یادمه چند سال پیش روزی که فرزند شاهزاده ویلیام که میشه نتیجه‌ ملکه الیزابت دوم به دنیا اومده بود، داشتم اخبار رو می‌دیدم. خبر اول بیشتر رسانه‌ها مربوط به تولد نوزاد سلطنتی بود. یعنی نوزادی که فقط چون در این خانواده به دنیا اومده، احتمالا چند دهه‌ دیگه میشه پادشاه بریتانیا. بریتانیا کشور مهمیه. این بچه هم که خب قراره بشه پادشاهش. این خبر اول این از این. خبر سوم یا چهارم همون روز می‌دونید چی بود؟ یک کشتی پناهجوها آفریقایی در دریا غرق شده بود و ده‌ها انسان از جمله چند کودک و نوزاد در آب غرق شده بودند. یه بچه‌ای در یه خانواده‌ای به دنیا میاد و میشه مهم‌ترین نوزاد دنیا. در اون روز و ده‌ها نوزاد دیگه در همان روز از دنیا می‌رن و اهمیت چندانی برای بیشتر آدما نداره. دنیا گاهی اوقات اصلا عادلانه نیست. بگذریم.

پناهجویانی که نجات پیدا می‌کنند تا چند روز توی شوک هستن. با توجه به چیزهایی که دیدن حال و روز نرمالی ندارن. یکی از نجات یافته‌ها یک پسر جوان اهل کشور نیجر هست. پسر داستان خودش رو در یه جایی از مستند با یه حالتی شبیه به دکلمه یا شبیه به رپ روایت‌ می‌کرد. کنارش هم چند نفر از دوستاش بودن که اونا هم با یک ریتم‌های خاصی شعرای خودشون رو می‌خوندن و ابراز احساسات می‌کردند. یک حال و هوای خاصی بینشون در جریان بود. ظاهرا بیشترشون اهل همون کشورهای نیجر بودن. نیجریه کشور آفریقایی است که در جنوب لیبی هست. این جوون اهل نیجر اینطوری میگه. میگه:

این شهادت منه. بیانیه‌ منه. ما دیگه بیشتر از این در نیجر نمی‌تونستیم بمونیم. اونجا بمباران بود. خیلی‌ها مردن و ما فرار کردیم. زدیم به بیابان‌های ساهارا در شمال آفریقا. اونجا به خیلی‌ها تجاوز شد. خیلی‌ها مردن. ما فرار کردیم و از اونجا به لیبی رفتیم که دست داعش بود. اونجا هم نتونستیم بمونیم. زجه زدیم که باید چیکار کنیم؟ نمی‌تونستیم بین مردم اونجا پنهان بشیم. نمی‌تونستیم توی کوه قایم بشیم. فرار کردیم و به دریا پناه بردیم. اونجا هم خیلی‌ها جون سالم به در نبردند و غرق‌ شدن. از نود نفر مسافر قایق فقط سی نفر زنده موندن و ما هم جزوشون بودیم. دریا مثل جاده نیست. گذشتن ازش ممکن نیست، ولی امروز ما زنده‌ایم. چند هفته توی صحرای آفریقا بودیم. توی بیابان‌های ساهارا خیلی‌ها از گرسنگی مردن. برای اینکه بتونیم زنده بمونیم ادرار خودمون رو می‌خوردیم. چون دیگه آبی نداشتیم. گفتیم خدایا نذار ما توی این بیابون از بین بریم. بعد رفتیم به لیبی، اما مردم اونجا به ما کمک نمی‌کردند. چون ما آفریقایی و سیاه‌پوست بودیم. اون‌ها ما رو به زندان انداختن. خیلی‌ها یه سال زندان افتادن. خیلی‌ها شش سال زندان افتادن. بعضی‌ها تو زندان مردن. توی زندان ما رو می‌زدن. بهمون غذا نمی‌دادند؛ ولی ما از زندان فرار کردیم. باید زنده می‌موندیم. ما نباید توی زندان‌های لیبی و توی دریا می‌مردیم. زندگی خطر کردنه. ما باید خطر می‌کردیم و امروز اینجاییم. خدا نجات‌مون داد.

پناهجوی نیجری در خلسه شعر میخواند.
پناهجوی نیجری در خلسه شعر میخواند.


جوون نیجریه‌ای چشماش بسته بود و توی حالت شبیه به خلسه. همینطور می‌گفت و می‌گفت. تمام داستان زندگیش و چرا دست به این کار زده؟ چه اتفاقایی براش افتاده رو می‌گفت و دوستاش هم باهاش دم می‌گرفتن حرفاش تکرار می‌کردن و ابراز احساسات می‌کردن. پناه‌جوهایی که مثل این جوون اهل نیجر نجات پیدا کردند و به خاک اروپا رسیدن به کمپ‌های پناهجویی منتقل میشن تا کم کم توی یه کشور اروپایی ساکن بشن.

خب این از مستند آتش روی دریا. جالبه بدونید که دکتر بارتولو همون پزشک ساکن جزیره بعد از این فیلم به شهرت رسید و بعدش به سیاست روی آورد. اول نماینده‌ پارلمان ایتالیا شد و الان هم نماینده‌ پارلمان اروپاست تا در اون‌جا از تجربیاتش در زمینه‌ پناهندگان استفاده بشه.

در رابطه با همین موضوع یعنی پناه‌جوهایی که با کشتی از آفریقا به اروپا میرن یه مستند دیگه‌ای هم در یوتیوب هست به اسم «تراژدی مهاجرت به اروپا زندگی و مرگ در مدیترانه». توی این مستند مسیر حرکت پناهجوها آفریقایی نشون داده میشه که اول به سمت شمال آفریقا و مشخصا کشور لیبی میرن. از شمال به دریای مدیترانه می‌رسونه و بعد از اون طریق پناهجوها خودشون رو با قایق به مرزهای جنوبی اروپا و ایتالیا می‌رسونن. شبیه به همین روندی که توی فیلم آتش در دریا گفتیم.

این مستند هم نقش نیروهای ناجی روی کشتی‌ها که گفتم عمدتا داوطلب هستن خیلی به چشم میاد و در مورد اون‌ها و اینکه چه آموزش‌هایی می‌بینن و در نجات دادن پناهجوها درست و سریع عمل بکنن. چه افرادی در اولویت قرار بدن و راجع به این موضوعات صحبت میشه.

چون گفتم خیلی از پناهجوها به خاطر گرسنگی و تشنگی بلند مدتی که در اون سفرشون دارن، بدنشون به شدت ضعیف شده و از پناهجوها هم هستند که شنا بلد نیستند؛ اما دل به دریا زدن. بنابراین با این شرایط یکی از اولین کارهایی که ناجی‌ها یا همین اعضای گروه‌های نجات باید انجام بدن توزیع جلیقه‌های نجات به همه‌ پناهجوها است که اگر یکیشون صرفا افتاد توی آب غرق نشن. بین گروه‌های ناجی، پزشک و اعضای صلیب سرخ هستند که بلافاصله بعد از نجات این پناهجوها اون‌ها رو معاینه می‌کنند.

خصوصا می‌دونید بحرانی‌ترین زمان نجات پناه‌جو‌ها کی هست؟ همون وقتی که پناهجوها دارن از شناور خودشون میان و به داخل قایق نجات منتقل میشن. چون اون موقع همه عجله دارن. از سفر خسته شدن. تشنه هستن. گشنه هستن. بدنشون ضعیفه. وحشت‌زده هستن. بعضیا میفتن توی آب و می‌خوان هر چه زودتر خلاصه سوار کشتی‌های نجات بشن و اینجاست که عملیات نجات سخت‌تر و چالشی‌تر میشه.

در ابتدای این اپیزود گفتم یکی از دلایل جابه‌جایی و پناهجویی بی‌آبی و خشکسالیه. مستندی هست به اسم «پناهندگان آب و هوایی» یا «پناهندگان اقلیمی». این مستند هم مستند خوبیه و امتیاز ۷/۳ از ۱۰ رو در آی‌ام‌دی‌بی گرفته و در سال ۲۰۱۰ هم ساخته شده. توی اون مستند در مورد تاثیرات گرم شدن کره زمین، تغییرات اقلیمی و همینطور پناهندگی به عنوان یکی از پیامدهاش صحبت میشه.

در واقع توی مستند نشون داده میشه که پناهندگی اقلیمی یه وضعیت خاصه و شاید یه جورایی با حالت‌های دیگه‌ای پناهندگی تفاوت داشته باشه. یعنی اینکه سایر انواع پناهندگی اینجوریه که یک نقطه‌ی خاصی درگیر یک مسائله‌ای میشه. درگیر یک جنگ میشه، اما تغییرات اقلیمی طوری که می‌تونه دامنه‌ خیلی گسترده‌ای داشته باشه و می‌تونه انقدر فراگیر باشه که چند کشور یا یک قاره رو یا چند قاره رو در بربگیره و دیگه عملا شاید مقصدی برای پناه بردن یه عده‌ای به جای دیگه‌ای باقی نمونه و همه‌ آدما درگیر بشن.

این تصور اصلا دور از ذهن نیست و خیلی از کارشناسان در موردش دارن هشدار میدن. می‌دونیم که خیلی از کشورها رودخونه زیاد دارن یا توسط آب دریا احاطه شدن یا در کنار اقیانوس هستن. مثلا کشور مالدیو رو در نظر بگیرید که یک مجمع الجزایره. دور تا دورش آبه. اندونزی همین‌طور یا بنگلادش که در مجاورت اقیانوسه. همینطور بعضی از این کشورها می‌تونن خیلی در معرض خطر باشن. چون با بالا آمدن آب دریاها و رودخانه‌ها و اقیانوس‌های اطرافشون به سرعت این کشورها زیر آب میرن و امکان داره که کلا کشورشون نابود بشه.

پناهجویی ناشی از تغییرات اقلیمی
پناهجویی ناشی از تغییرات اقلیمی


راجع به گلوبال وارمینگ پدیده‌ گرمایش زمین حتما شنیدید دیگه؟ در نتیجه‌ گرم‌تر شدن دما کره‌ زمین، یخچال‌های قطبی به مرور آب میشن و اون آب سرازیر میشه به سایر اقیانوس‌ها. در نتیجه ما شاهد یک روند بالا رفتن آب دریاها هستیم. احتمالا شنیدید که میگن مثلا شهر زیبای ونیز در حال غرق شدنه؟ چون هم ساختموناش دارن نشست می‌کنن توی آب و همین که سطح آب دریا داره میاد بالا که خب واقعا ناراحت کننده است این میراث جهانی اگه بخواد زیر آب بره. اما در یک جایی مثل بنگلادش این مسائله می‌تونه خیلی فاجعه‌بارتر باشه. اگه در کشور بنگلادش ارتفاع آب دریا یک متر بیاد بالا که این اتفاقی که پیش‌بینی میشه تا چند دهه‌ دیگه رخ بده، اون وقت تقریبا نصف زمین‌های کشاورزی بنگلادش از بین میره.

خب یعنی چی از بین میره؟ این یعنی گرسنگی ده‌ها میلیون نفر. بنگلادش یک کشوری با جمعیت دو برابر ایران ۱۶۰ میلیون نفر هستن. گرسنگی نصف بنگلادش یعنی سرازیر شدن ده‌ها میلیون آواره به کشورهای دیگه. تازه در نظر بگیرید که بنگلادشی‌ها مسلمان هستند و هر دو تا کشور همسایه بنگلادش یعنی هند و میانمار سابقه‌ خوبی راجع به برخورد با مسلمونا ندارن. حتما در مورد نسل‌کشی مسلمانان در میانمار شنیدید دیگه؟ اونا مسلمونای خود میانمار رو هم دارن از بین می‌برند و مجبور می‌کنند که از میانمار برن بنگلادش. چه برسه به اینکه بنگلادشی‌ها یه روزی بخوان برن میانمار. اصلا اجازه نمیدن.


این رو هم که خب در جریان هستید. در نتیجه زیر آب رفتن بخشی از یه همچین کشوری و گرسنگی میلیون‌ها نفر از ساکنان این کشور می‌تونه تبدیل به یک فاجعه‌ انسانی بشه. غیر از بحث بالا آمدن آب دریا، مسائله‌ طوفان‌ها و سیل‌های عجیب غریبی که به‌خاطر پدیده‌ تغییرات اقلیمی به وجود میاد هم خودش مسائله‌ بزرگیه. یعنی سیل‌هایی در کشور راه میفته بنیان برافکنه. سیل‌های بی‌سابقه‌ای که خونه‌ها رو با خودش برده و آدم‌ها رو با خودش برده.

توی این مستند با یه خانم بنگلادشی جوونی مصاحبه میشه که تعریف می‌کنه که یه روزی نوزادش تو بغلش بوده و توی سیل گیر کرده بوده و شدت ریان آب اینقدر زیاد بوده که بچه رو با خودش برده و دیگه هم پیدا نکرده اون بچه رو. خب اگه روند همینطور ادامه پیدا کنه و مردم اون کشور هی بخوان سیل‌های عجیب غریب‌تری رو بخوان تجربه کنن، طبیعیه که آدما تمایل پیدا می‌کنند که از اون منطقه کوچ کنن. بشر در طول تاریخ همین کار کرده همیشه. دیده یه منطقه‌ای براش امنیت نداره، رفته کوچ کرده به یه منطقه‌ دیگه‌ای و تمدنش در یه نقطه‌ دیگه‌ای ساخته. حالا قبلا مرزهای سیاسی به این شکل وجود نداشته؛ اما الان نمیشه از مرزها به این راحتی عبور کرد.

یکی از کشورهایی که درگیر مسائله‌ تغییرات اقلیمی و پناهجوها اقلیمیه کشور چاد است. چاد یک کشور محصور در خشکیه. یعنی به دریا راه نداره. در شمال آفریقا و در همسایگی لیبی و سودانه. در این کشور هم بی‌آبی باعث شده که کشاورزی از بین بره که اون هم باعث کمبود غذا و گرسنگی شده. وقتی که منابعی مثل آب و غذا کمه بین مردم جنگ میشه. اون میگه آب این منطقه مال منه. این یکی میگه گندم مال منه. بعد هم بحث مرگ و زندگی دیگه، شوخی نیست. از یه جاهایی هم اسلحه پیدا می‌کنن با هم می‌جنگن. بنابراین با این کلکسیون جنگ و فقر و بدبختی که این کشور داره تعجبی نداره که یکی از کشورهای پناهنده‌فرست آفریقا به سمت اروپا هستش. این از چاد در همون شمال آفریقا. بریم سراغ همسایش سودان.

سودان کشوری که توش جنگ‌های داخلی و قبیله‌ای خیلی اتفاق افتاده. چرا هم اختلافات نژادی دارن بین خودشون هم اختلافات مذهبی دارن. آب و هوای خشک و منابع محدود هم که مزید بر علت شده. شبیه به کشور همسایشون همون چاد. خب همه‌ این دلایل کافی تا سیل پناهنده از این کشور هم به جاهای دیگه‌ دنیا راه بیفته و حتی بعضی‌ها معتقدند که جنگ‌های داخلی بر سر مسائل اقلیمی اصلا ازهمین سودان آغاز شده.

گفتم تغییرات اقلیمی هم مثل جنگ می‌تونه منجر به گرسنگی و جابه‌جایی مردم بشه و بدتر اینکه امکان داره که یک سرزمین به خاطر تغییرات اقلیمی کلا از بین بره. مثلا زیر آب بره یا تبدیل به بیابون بشه کاملا و به کل امکان سکونت رو از دست بده. در این حالت دیگه اثری از تاریخ و فرهنگ و تمدن مردم یک سرزمین برجا نمی‌مونه و کلا همه‌ اینا از بین میره. ضمن اینکه حتی امکان بازگردوندن این دسته از پناهجوها به کشورشون هم از بین می‌ره. کجا می‌خوان برگردن؟ یعنی در واقع کشور یا سرزمینی باقی نمونده که به اونجا بخوان برگردن.

پناهجویان سودانی
پناهجویان سودانی


مسائله‌ تغییرات اقلیمی با آب گره خورده و شاید بشه گفت پشت و روی یک سکه هست یا نبود آب یا بیش از اندازه بودن آب هر دو مهم هستند. البته جابه‌جایی به دلایل اقلیمی ممکنه الزاما از یک کشوری به کشور دیگه اتفاق نیفته. ممکنه اولش فقط شهر به شهر یا روستا به روستا باشه. اینطوری که مثلا یه روستا به خاطر خشکی از بین میره و مردمش به شهرهای اطراف یا روستاهای اطراف مهاجرت می‌کنن؛ اما وقتی این یک روند ادامه‌دار بشه، طبیعتا مردم دنبال پناه بردن به کشورهای دیگه میوفتن. اینجاست که کشورهای همسایه هم درگیر مسائله‌ پناهندگی میشن. اصلا یکی از موضوعات مهم در مسائله‌ پناهندگی همین مرزها هستن. به خصوص اگر خود مرز محل مناقشه و اختلاف باشه.

یادتونه توی اپیزود نوزدهم مرزهای خطرناک مثلا در مورد مرز بین هند و پاکستان صحبت کردم؟ مرزهایی هستند که محل مناقشه هستن و دولت‌های دو طرف خیلی به تحرکات مرزی حساسند. حالا فرض کنید یه عده پناهجو مثلا به خاطر کم‌آبی بخوان از یه همچین مرزی به صورت پنهانی عبور کنند، خودش می‌تونه این تبدیل به یک چالش منطقه‌ای بشه. اما اگه فکر می‌کنید که پناه‌جویی اقلیمی فقط مربوط به کشورهای فقیرتره، باید بگم که این یک تصور اشتباهه.

طوفان کاترینا رو یادتونه در سال ۲۰۰۵ که چه تخریبی در آمریکا ایجاد کرد؟ ۱۸۰۰ نفر در عرض چند روز کشته شدن. میلیون‌ها نفر بی‌خانمان شدن. مجبور شدن از خونه زندگیشون دست بکشن و به شهرهای دیگه پناه ببرند و اونجا زندگی کنن. اینطوری نیست که پناه‌جویی فقط مال کشورهای فقیر باشه نه، ولی مردم یک کشور توسعه‌یافته شاید مثل خیلی از نقاط دیگه‌ دنیا به خاطر جنگ و به خاطر مسائل اقتصادی ناگزیر به مهاجرت نشن؛ اما جابه‌جایی به خاطر این تغییرات شدید آب و هوایی در مورد اونا هم صدق می‌کنه.

شاید یکی دیگه از زیرشاخه‌های این مدل از پناهندگی خود مسائله‌ای آأودگی هوا باشه. مثال حی و حاضر تهران از این طرف خیلی از مردم شهرها و روستاهای ایران به خاطر کم آبی یا مشکلات اقتصادی مجبور میشن که به تهران مهاجرت کنن. از اون طرفش بخشی از مردم ساکن تهران یا سایر شهرهای آلوده دیگه هر سال به خاطر آلودگی هوا دست به مهاجرت به شهرها و روستاهای دیگه می‌زنن.

تااینجا دیدیم که پناهنده شدن می‌تونه داخلی باشه. می‌تونه به یه کشور دیگه باشه. می‌تونه ناشی از جنگ فقر یا تغییرات اقلیمی باشه، اما به طور کلی و صرف نظر از علت پناهجویی خود این موضوع اینقدر مهمه و ابعاد پیچیده‌ای پیدا کرده که توی سال‌های گذشته در خیلی از کشورها سوژه‌ بحث سیاست‌مدارها شده.

احزاب در مورد مهاجرت و پناهجوها برنامه ارائه می‌کنن. حرف می‌زنن یا وقتی که چند تا کشور همسایه یا چند تا کشوری که عضو یک پیمان هستن دور هم جمع میشن، یکی از موضوعات اصلی صحبتاشون همین موضوع پناه‌جویان. حالا کشور خودمون رو نبینیم که چند میلیون پناهنده توش زندگی می‌کنن اما ما نمی‌دونیم موضوع فلان حزب یا فلان سیاستمدار راجع به ماجرا چیه؟ البته موضعشون راجع به خیلی چیزای دیگه رو هم نمی‌دونیم. بگذریم.

سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی از جمله سازمان ملل متحد برای سر و سامون دادن به مسائله‌ پناهندگان قوانین بین‌المللی را وضع کردند. صرف نظر از این قوانین بین‌المللی در هر کشور هم قوانین خاص خودش برای پناه‌جویان جاری هستش. ضمن اینکه ورود افراد پناه‌جو می‌تونه مسئولیت‌ها و همینطور گرفتاری‌هایی برای کشورهای مقصدشون ایجاد بکنه و یا گاهی تبدیل به بحران و فاجعه‌ انسانی بشه.

یکی از نمونه‌هایی که شاید برای ما ایرانی‌ها آشناتر و هر از گاهی هم در اخبار می‌خونیم غرق شدن قایق پناه‌جویان در کانال مانش در مرزهای آبی بین انگلستان و فرانسه است. پناهنده‌های که از راه‌های عمدتا غیرقانونی خودشون رو به شهر کاله در شمال فرانسه رسوندن. یعنی در واقع وقتی که یک پناهنده به فرانسه رسیده، در واقع به یک محل امن رسیده و قاعدتا باید همونجا بمونه؛ اما به خاطر این که دولت بریتانیا انگلستان حمایت بیشتری از پناهنده‌ها داره و شاید به خاطر فرصت‌های اقتصادی بهتر یا مسائله‌ زبان انگلیسی یا هر چیز دیگه‌ای خیلی از پناهجوها حاضر نیستند که در فرانسه بمونن و دوست دارن که برن به سمت انگلیس.

فاصله کوتاه فرانسه و بریتانیا
فاصله کوتاه فرانسه و بریتانیا


می‌دونیم دیگه؟ بین فرانسه و انگلیس یک باریکه‌ دریایی وجود داره که بهش میگن کانال مانش. کانال مانش در کاله کمترین ارز رو داره. یعنی فقط پنجاه کیلومتره. برای همین هم دولت‌های فرانسه و بریتانیا چندین سال قبل وقتی که تونل مانش رو از زیر دریا می‌خواستن رد کنن اومدن از اون منطقه رد کردن. چون اونجا کوتاهترین فاصله بین این دو تا کشور بوده.

یه عده از پناهجوها بودن که دزدکی می‌رفتند سوار کامیون می‌شدند. کامیون‌هایی که بعد از گذشتن از تونل مانش می‌خواستن به انگلیس برسن. اینا هم دزدکی می‌رفتن و خودشون رو می‌رسونده انگلیس. اما یه عده از پناهجوها هم هستند که از همون منطقه‌ کالا با قایق‌های بادی یعنی قایق‌های پلاستیکی که توش با تلمبه می‌کنن. با اون‌ها می‌زنن به آب تا خودشون رو برسونن به انگلیس. فکرشو بکنید یه قایق بادی کوچیک که برای یه کار دیگه‌ای طراحی شده ولی یه دفعه می‌بینید که ده بیست نفر سوارش هستن و رفتن وسط دریا تا کیلومترها اونطرف‌تر هیچ کشتی و هیچ آدمی نیستش.

خانواده ایران نژاد
خانواده ایران نژاد


اگه لاستیک این قایق به هر دلیلی سوراخ بشه یا بادش کم بشه، همشون از بین میرن. کما این که هر از گاهی هم این اتفاق میفته و بعضی اوقات هم بعضی از هموطنانمون هستن که توی اون نقطه از دنیا از بین می‌رن. شاید دردناک‌ترین اتفاقی که برای ایرانی‌ها در اون منطقه افتاده هم مربوط به مرگ یه خانواده‌ ایران‌نژاد بود که یه خونواده‌ی پنج نفره با بچه‌های نه ساله، شش ساله و پونزده ماه بودن و متاسفانه تمام این خانواده پنج نفره در آب دریا غرق شدند.

داستان ما وقتی تلخ‌تر شد که جسد آرتین پونزده ماه دو ماه بعدش در سواحل نروژ در شمال اروپا پیدا شد. یعنی پیکر این بچه دو ماه روی آب شناور بود و موج‌ها اون رو از فرانسه به نروژ رسوندن. انقدر این موضوع بازتاب داشت و کلا مسائله‌ پناهجویان بین فرانسه و انگلیس یک موضوع داغی هست که بین انگلستان و فرانسه جنگ لفظی هم در گرفته و کلا دو طرف همدیگه رو به عنوان مقصر معرفی می‌کنند و مثلا انگلیس میگه که فرانسه جلوی باندهای قاچاق انسان رو به درستی نمی‌گیره. فرانسه هم به فرض میگه که گارد ساحلی انگلیس باید سرنشینان قایق‌های پناهجوها رو با سرعت به پیدا بکنه و نجات بده.

لباس آرتین در آبهای نروژ پیدا شد
لباس آرتین در آبهای نروژ پیدا شد


حالا اگه بخوایم این داستان رو از دید کشورهای مقصد پناهجوها ببینیم، ورود پناهجو به این کشورها هم براشون خوبه و هم بد خوب. از این جهت که بعضی از کشورها هستن که رشد جمعیت‌شون منفیه و برای اینکه قدرت اقتصادی خودشون رو در آینده هم حفظ بکنن نیاز به نیروی کار دارن. خصوصا نیروی کار یدی که ورود پناهجوها این مسائله رو براشون تا حدودی حل می‌کنه.

از طرفی ورود پناهنده‌ها می‌تونه برای یه کشور بد هم باشه. از این جهت که یه سری تعهدات و مسئولیت‌هایی برای اون دولت ایجاد می‌کنه. یعنی وقتی پناهجو بعد از طی اون مسیر طولانی وارد یه کشور میشه، این کشور باید از محل بودجه‌ عمومی که بیشترش از مالیات مردم برای پناه‌جویانه وارد امکانات زندگی فراهم کنه و مردم بیشتر کشورها نسبت به این که پول مالیاتشون داره کجاها مصرف میشه خیلی حساسن. چون پول خودشونه.

بعضی از کشورها هستند که با پول منابع خام‌شون با پول نفتشون و درآمدهای این چنینی اداره می‌شن. خیلی از کشورها هم هستند که با پول مالیات مردم‌شون اداره میشه و برای همینه که افکار عمومی برای سیاستمداران اون کشورها خیلی مهمه. چون سیاستمداران کشور با پول مردم می‌چرخونن و اگر از یه موضوعی ناراحت باشند این می‌تونه به قیمت از دست دادن جایگاه اون سیاستمدار یا اون حزب تموم بشه. رهبرها و سیاست‌مدارها کشورها باید پاسخ بدن. باید ببینن مردم چی می‌خوان؟

حالا با این شرایط بعضی از پناهجوها از امکاناتی که قانون اون کشور بهشون داده سوء استفاده می‌کنن. همشون اینطور نیستن. بعضی اینطورن. مثلا حتی بعد از چند سال موندن و خوردن از کیسه‌ پول مردم اون کشور هنوز توی اون جامعه مشارکت ندارن. مثلا کار نمی‌کنن. پول بی‌کاری می‌گیرن. از دولت پول می‌گیرن که زبان یاد بگیرن، اما یاد نمی‌گیرن یا وانمود می‌کنند که مریض و توانایی کار کردن ندارند یا بدتر اینکه دردسرهایی برای جامعه درست می‌کنن. دست به جرم می‌زنند یا اینکه ارزش‌هایی رو باور دارن یا رفتارهایی رو می‌کنن که کلا در تضاد با ارزش‌های اون جامعه‌ای که توش دارن زندگی می‌کنن.

مثلا علی‌رغم حساسیتی که در جوامع غربی نسبت به حفظ حقوق کودکان و حقوق زنان هست، گاهی اوقات افرادی هستند که علیه زنان و کودکان خشونت اعمال می‌کنند. اصلا انگار یادشون رفته که الان دیگه در یک جامعه‌ دیگه‌ای دارن زندگی می‌کنن. باز هم میگم. بعضی‌ها اینطور هستند و همه اینطور نیستند. ولی یه وقتایی هستش که حتی یه عده از آدم‌ها اینطورن اما جامعه‌ میزبان این مسائله رو از چشم همه‌ پناهجوها می‌بینن یا حتی از چشم همه‌ خارجی‌ها می‌بینه. بنابراین بخشی از مردم اون کشورها مخالف پذیرش پناهنده‌ها میشن و میگن چرا ما باید پولمون رو صرف ورود آدم‌هایی کنیم که با ما انقدر متفاوتن؟ کار نمی‌کنن، تنبلن. یا چرا باید آدم‌هایی رو وارد کشورمون بکنیم که با شئونات و با ارزش‌های اجتماعی ما خیلی فاصله دارن، رعایت نمی‌کنن؟

کوچ دسته جمعی هزاران نفر از سوریه و کشورهای خاور میانه به اروپا
کوچ دسته جمعی هزاران نفر از سوریه و کشورهای خاور میانه به اروپا


با وجود همچین اعتراضاتی هستش که سیاستمدارها و احزاب این کشورها میان و محدودیت‌هایی رو به صورت کنونی در نظر می‌گیرن. مثلا دست به اقدامات پیشگیرانه می‌زنن که کسی وارد کشورشون نتونه بشه. حالا از اون طرف قضیه هم این رو هم بگیم که بعضی از همین کشورهای توسعه‌یافته که مقصد پناهندگان هستن، خودشون عامل جنگ در یک منطقه‌ای از دنیا بودن یا خودشون یه طرفی از جنگ بودن یا سلاح فروختند در اون جنگ. در جنگی که باعث شده که یه عده از افراد خونه‌ خودشون رو از دست بدن و یه عده پناه‌جو درست بشه.

همه‌ اینا باعث میشه که یه تعهدی برای این کشورها هم ایجاد بشه که این کشورها ملزم میشن که یک تعدادی از پناهجو بپذیرن یا گاهی اوقات هم خود اون کشورها به دلایل بشردوستانه به سازمان ملل تعهد میدن که سالی یه تعداد مهاجر بپذیرن. این مدل از پناه گرفتن که خود اون کشورها قبول کردن یا مجبور شدن که قبول کنن. اما بیشتر از اون دیگه دوست ندارن که قبول کنن و میان موانعی رو ایجاد می‌کنن که کسی نتونه وارد کشورشون بشه. مثلا بعضیاشون دیوارهای بلند و طولانی در مرزهای خودشون با کشورهای همسایه می‌کشند. مثال معروفش دیوار مرزی بین آمریکا و مکزیک هست.

آمریکا و مکزیک بیشتر از سه هزار کیلومتر مرز مشترک دارن. خیلی از مکزیکی‌ها و همین‌طور شهروندان کشورهای آمریکای مرکزی و آمریکای لاتین، سودای کار و زندگی در آمریکا دارن و می‌خوان که از فقر شدیدی که باهاش دست و پنجه نرم می‌کنن در بیان و برن دنبال رویای آمریکایی. نسبتا که به این کشور یعنی ایالات متحده نزدیک هستند. برای همین تلاششون رو می‌کنن که این اتفاق براشون بیفته. برای همین میلیون‌ها کارگر غیرقانونی عمدتا لاتین‌تبار هستند که از یه جاهایی از این مرز طولانی سه هزار کیلومتری زدن و قاچاقی وارد آمریکا شدند و دارن کار می‌کنن.

البته بعضیاشون هم هستند که دست به کارهای خلاف می‌زنن. فقط نزدیک به پنج میلیون کارگر مکزیکی وجود داره که بدون داشتن مدارک قانونی در آمریکا دارن کار می‌کنن. برای همین دولت آمریکا تلاش می‌کنه که جلوی این روند رو بگیره. یکی از معروفترین برنامه‌های دولت آمریکا در زمان ریاست جمهوری دونالد ترامپ همین برنامه‌ جنجالی کشیدن دیوار در این مرز طولانی بود. یادتونه چقدر سر و صدا کرد؟ صدای فعالان حقوق‌بشری درآورد که به قول نجیب بارور شاعر افغانستانی از کجا مرز کشیدن شما پل بزنید. اما خب افاقه نکرد و البته خب غیر از اعتراض فعالان حقوق شر این برنامه باعث تنش با مکزیک هم شد.

دیوار مرزی بین امریکا و مکزیک
دیوار مرزی بین امریکا و مکزیک


حتی توی سیاست داخلی آمریکا هم بین دو حزب اصلی درگیری ایجاد شد و ترامپ بارها و بارها تهدید کرده بود که اگه بودجه‌ای ساخت این دیوار تامین نشه، دولت تعطیل می‌کنه؛ اما به هر حال در طول دوره‌ ریاست جمهوریش بخش‌هایی از این مرز رو تونست دیوار بکشه، اما دوره‌ قدرتش قد نداد تا تمام این مرز طولانی رو دیوار بکشه.

یکی دیگه از محدودیت‌های قانونی که در زمان ریاست جمهوری ترامپ برای جلوگیری از ورود بی‌رویه‌ی پناهجوها راه افتاد برنامه‌ای بود به اسم در مکزیک بمان. هدف این برنامه این بود که صرفا افرادی که پرونده‌های فعال برای مهاجرت دارن باید در خاک آمریکا باشن؛ اما باقی متقاضی‌ها که البته تعدادشون هم کم نبود باید در خاک مکزیک و بیرون از آمریکا می‌موندن تا سر فرصت و به تدریج به درخواستشون در دادگاه رسیدگی بشه.

این پناه‌جوهایی که از آمریکای لاتین و آمریکای مرکزی میان چطور خودشون رو به ایالات متحده می‌رسونن؟ در یه گزارشی که شبکه‌ی پی‌بی‌اس سال ۲۰۲۰ ساخته، پناه‌جوهایی رو نشون میده که از نقاط مختلف جهان از جمله حتی آسیا و آفریقا خودشون رو به آمریکای جنوبی رسوندن و از منطقه‌ مرزی جنگلی و خطرناکی که بین کلمبیا و پاناما هست دارن می‌گذرن تا برن به سمت شمال به مکزیک خودشونو برسونن و بعد برسن به ایالات متحده یا کانادا.

این پناهجوها بخش عمده‌ مسیر حرکت در این مناطق جنگلی رو باید با پای پیاده طی بکنن. در یه جایی از این گزارش با یه نفر پناهجوی پاکستانی مصاحبه کوتاهی میشه و میگه که به خاطر هجوم طالبان در اون نقطه از پاکستان مجبور به ترک کشور شده یا یک نفر پناه‌جوی اهل کامرون که آفریقایی بود هم اونجا حضور داشت که آسیب دیده بود. یه کتفش در رفته بود و به خاطر همینم از گروه خودش عقب مونده بود. اونم می‌گفت که دلیل ترک کشور اینه که اونجا درک جنگ داخلیه وگرنه در کشور خودم می‌موندم و این خطرات رو تحمل نمی‌کردم.

در بخش‌هایی از این گزارش با قاچاقچی‌ها هم صحبت میشه که البته تصاویرشون رو اصلا نشون نمیدن. چون به محض شناسایی طبیعیه که مورد تعقیب قرار می‌گیرن. خود این قاچاقچی‌ها میگن که انقدر این مسیر سخت و طولانی که خیلی از پناهجوها وسط راه خسته و ناامید میشن. بی‌خیال ادامه‌ مسیر میشن. حتی بعضی‌هاشون به خودشون آسیب می‌زنند که زودتر بمیرن. ببینید چقدر ناامید میشن! یعنی به امید رسیدن به یک زندگی خوب این همه خطرات رو از کشور خودشون تحمل کردن تا رسیدن به اون نقطه؛ اما دیگه طاقت‌شون تموم میشه و می‌خوان که همون جا به زندگی خودشون خاتمه بدن.

بین دسته‌های پناه‌جو چندین زن باردار و بچه‌ کوچیک هم وجود داره. فرض کنید زن‌های باردار که شرایط عادی ندارند هم باید همین مسیر وحشتناک رو با پای پیاده حرکت کنن. توی یه سکانسی یه زنی هست که نوزادش در آغوششه. بچه در حال شیر خوردنه و همزمان هم مادر در یک مسیر سخت و سنگلاخی در حال حرکت هستش. همین جا این رو بگم که بر اساس آماری که آژانس به پناهندگان ملل متحد ارائه کرده، نزدیک به ۳۵ میلیون کودک بی‌جاشده یا آواره در دنیا وجود دارند و تازه هر سال هم چیزی بیشتر از ۳۰۰ هزار کودک در وضعیت پناهندگی متولد می‌شن.

این آمار هم شامل کودکان پناه‌جویی هستش که همراه والدین‌شون دنبال یه جای امن و آروم می‌گردن و هم شامل بچه‌هایی که شاید چند نسله که بی‌جاشدن. از نسل‌های قبلی‌شون بی‌جاشده هستن. مثلا بچه‌هایی که در اردوگاه‌های فلسطینی در اردن یا لبنان به دنیا میان. اونا چند نسله که در اردوگاه‌های موقتی دارن زندگی می‌کنن. خب برگردیم به مسیر قاچاق انسان با آمریکا.

اردوگاه پناهجویان امریکای لاتین
اردوگاه پناهجویان امریکای لاتین

در اون مسیر خطرناک غذا کمه. به خاطر رطوبت و سرمای که تو جنگل هست نمیشه آتیش روشن کرد. پلیس مرزی هر لحظه در کمینه و ممکنه سر برسه. شوخی هم ندارند و می‌تونن به این آدما شلیک بکنن. پناهجوها یه جاهایی از مسیر باید از رودخانه رد بشن. یه وقتایی هم به خاطر بارندگی انقدر حجم آب رودخونه بالاست که امکان عبور از رودخانه وجود نداره. بالاخره اونقدر اون‌ها راه میرن و راه میرن تا به قایقی می‌رسن که اون‌ها رو به مقصدشون نزدیک می‌کنن.

حالا فرض کنید پناهجوها که بعد از دشواری‌های زیاد خودشون رو به مرزهای کشور رسوندن، تازه باید در یک جایی مستقر بشن و اونجا هم یه مکانی مثل هتل با امکانات استاندارد که نیست. کمپ پناهجوهاس که موندن و گذروندن زندگی در اونجا اصلا کار ساده‌ای نیست و خودش می‌تونه آسیب‌های جدی‌ای رو به هم سلامت جسمی و هم سلامت روحی پناهجوها وارد بکنه. چقدر دعوا و قتل و درگیری بین آدم‌ها در همین کمپ‌ها رخ میده. چقدر به زن‌ها یا به کودکان تجاوز میشه. امکانات بهداشتی که دیگه بماند. به خاطر شرایط نامناسب بهداشتی انواع باکتری‌ها و ویروس‌ها در این کمپ‌ها پراکنده می‌شن و خیلی از ساکنین این کمپ‌ها از جمله بچه‌ها درگیر میشن.

فرقی نداره اردوگاه پناهندگان در یک جزیره‌ای در یونان باشه یا در پاپوآ گینه نو در نزدیکی استرالیا باشه و یا یک اردوگاهی در نزدیکی مرز مکزیک و آمریکا باشه، دل کندن از کشور و خانواده و خطرات رو به جون خریدن و آواره شدن در یک کشور غریبه یک طرف، سختی‌ها و فشارهای این مدلی داخل کمپ پناهجوها هم یک‌ طرف.

با وجود سیل پناهجوها در اطراف و اکناف جهان با پدیده‌ای به اسم قاچاقچی‌های انسان مواجه هستیم، آدمایی که از این راه تجارت‌های پرسودی می‌کنن و علی‌رغم گرفتن دستمزدهای سنگین پناهجوها رو در شرایط نامناسب و پرخطر جابه‌جا می‌کنن. با این حال هیچ تضمینی هم برای رسیدن به مقصد یا سالم رسیدن به مقصد وجود نداره. حتی گاهی در وسط راه پناهجوها رو به حال خودشان رها می‌کنند. یا مسائلی مثل درگیری فیزیکی و تجاوز هم خیلی رایجه در طول مسیر و همه‌ این موارد می‌تونه فجایع انسانی دیگه‌ای رو باعث بشه.

فکر کنید آدم‌هایی که به خاطر ناامنی و جنگ یا به خاطر سیل یا حتی به خاطر مسائل اقتصادی، مجبور به ترک کشور خودشون شدن و در جستجوی یک جای امن هستن با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنن. به طبع آدمایی هستن که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کردن. اون وقت آدمایی پیدا میشن که از این موقعیت اون‌ها سوء استفاده می‌کنن و پول این‌ها رو می‌دزدند یا آزار و اذیتشان می‌کنن. واقعا دیگه نهایت رذالت می‌تونه باشه.

حالا تصور کنید یک شهروند بریتانیایی یا آلمانی که از زندگی در کشور خودش راضی نیست، حالا به هر دلیلی. حتی شاید از آب و هوای کشور خودش راضی نباشه. چی کار می‌کنه؟ آیا میره یه قاچاق‌چی پیدا کنه که اون رو به استرالیا ببره مثلا؟ یا میره سوار قایق غیرقانونی میشه که بره در سنگاپور کار بکنه؟ نه خیلی شیک و مرتب درخواست میده، درخواستش ثبت میشه. بررسی میشه. بعد این آدم سوار هواپیما میشه و میره به اون کشورها. یک بریتانیایی صرفا به خاطر اینکه در یک خانواده‌ بریتانیایی به دنیا اومده و اهل اون کشوره، این اجازه رو داره که به طور قانونی در چندین کشور زندگی بکنه.

سوار بر قایق بادی
سوار بر قایق بادی


این مسائله فقط محدود به بریتانیایی نیست. شما و خیلی از کشورای دیگه مثل آلمان و خیلی از کشورهای اروپایی دیگه‌ هم هستن که شهروندانشون این امکان رو دارن که راحت بتونن در کشورهای دیگه برن و زندگی بکنن و شما اگه نگاهی به آمار میزان مهاجرت شهروندان کشورهایی مثل انگلیس، آلمان و بعضی از کشورهای اروپایی دیگه بکنید. می‌بینید که میلیون‌ها نفر از شهروندان این کشورها هستند که در جاهای دیگه‌ی دنیا دارن زندگی می‌کنن. دارن اونجا کار می‌کنن. مثلا عده‌ زیادی میلیون‌های هستند که در استرالیا در سنگاپور در هنگ کنگ و در کشورهای دنیا در آفریقا دارن کار می‌کنن. دارن زندگی می‌کنن. همینطور آلمانی‌ها، هلندی‌ها، نروژی‌ها و شهروندان کشورهای دیگه.

وقتی که از این کشورها به جاهای دیگه‌ی دنیا مهاجرت میشه، می‌بینید که روال کاملا یک روال متفاوتیه. اون‌ها آزادانه و با راحتی میرن در اون کشورها مستقر می‌شن. معمولا با یک احترام زیادی اونجا مواجه میشن. معمولا پست‌های بالایی رو می‌گیرن و در واقع وقتی که از این تیپ از کشورها به جاهای دیگه مهاجرت میشه به اون آدم‌ها میگن حکمت. به اون آدما میگن مهاجرت نیروی نخبه. مهاجرت نیروی کار خبره ولی وقتی که از کشورهای دیگه‌ای که با مرگ دارن دست و پنجه نرم می‌کنن یا با بحران‌های جدی دارن دست و پنجه نرم می‌کنن، اون آدم‌ها با سختی زیاد خودشون رو باید به کشورهای مقصدشون برسونن. یا برسن آیا نرسن؟ آیا درخواستشون قبول بشه؟ آیا نشه؟ و در نهایت هم اسمشون هست پناهجو یا در بهترین حالت اسمشون هست مهاجر.

یعنی یک خارجی که از یک کشور توسعه‌نیافته خودش رو رسونده به یک کشور توسعه‌یافته و در اونجا مستقر شده. پس می‌بینیم که تفاوت خیلی زیادی بین این دو نوع از مهاجرت یا این دو نوع از جابه‌جایی وجود داره که یک واقعیت تلخه. فرق ما انسان‌ها چیه؟ فرق اون بریتانیایی با اون شهروندی که در کشور چاد به دنیا آمده چیه؟ یا اون عزیز افغانستانی که برای فرار از وضعیتی که ناگهان در کشورش به وجود اومده و برای فرار از کابوس زندگی در دوران طالبان مجبور میشه که با اون سختی خودش رو به یک هواپیمای نظامی برسونه تا بتونه از کشورش فرار بکنه؟ فرق ما انسان‌ها در چیه؟

ماها در انسانیت‌مون هیچ فرقی با هم نداریم. هممون انسانیم. هممون دنبال این هستیم که یک زندگی راحت داشته باشیم؛ اما این یک واقعیت تلخه که مدارک هویتی و اعتبار پاسپورت کشورها می‌تونه زندگی آدم‌ها رو متفاوت بکنه. خیلی متفاوته. یعنی چیزی که نه اون شهروند بریتانیایی و نه اون شهروند چادی خودشون در اون هیچ نقشی نداشتن؛ اما می‌تونن از مزایاش منتفع بشن یا اینکه از معایبش رنج ببرن. اولش هم گفتم که نقش حکومت‌ها و دولت‌ها در پدیده‌ پناهجویی خیلی خیلی زیاده.

خب این هم از اپیزود بیست و هشتم با موضوع پناهجویی که چکیده‌ای چند فیلم مستند و گزارش و مقاله مختلف بود. یادآوری می‌کنم که شنیدن پادکست داکس شما رو از دیدن اصل مستندها و گزارش‌هایی که بهشون ارجاع دادم بی‌نیاز نمی‌کنه و پیشنهاد می‌کنم که اگر به این موضوع علاقه‌مند هستید این مستندها رو هم تماشا بکنید.

حتما می‌دونید که این پادکست رو میشه هم از اپلیکیشن‌های پادکست‌گیر بشنوید و هم از کانال تلگرام پادکست داکس. برای همین اگر خواستید از پادکست داکس حمایت کنید یا از یک اپیزودی خوشتون اومده و می‌خواید که به دوستانتون هم معرفی کنید، می‌تونید لینک پادکست رو برای اون‌ها بفرستید یا لینک اون اپیزود رو در توییتر یا فیس بوک با بقیه به اشتراک بگذارید یا مثلا فایل اون اپیزود رو از کانال تلگرام پادکست به گروه دوستانتون فوروارد کنید. کمک کنید که این صحبت‌ها بیشتر و بیشتر شنیده بشه.

دم همتون گرم که پادکست داکس رو دنبال می‌کنید. تا اپیزود بعدی خدانگهدار!


پناهجوپناهندهمهاجرپناهجویانمهاجرت
من پیمان بشردوست هستم. در مورد کنجکاوی‌هام تحقیق میکنم و یافته هام رو در پادکست داکس براتون تعریف میکنم. فیلم مستند زیاد میبینم و خیلی اوقات مستندهای جذابی که دیدم بهانه ساخت اپیزودهام بوده.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید