تجربه ی درمانی من با طیف درمانجویان با گرایش bdsm بسیار وسیع و متنوع بوده.به گونه ای که تقریبا تا کنون نتوانسته ام ریشه های تولد این میل جنسی متفاوت را در هیچ category بگنجانم.
چیزی که در تمام مراجعین به نظر مشترک می باشد این است که اکثرا اصرار دارند که اولین خاطرات جنسی آنان با این نوع گرایشات از سنین اولیه کودکی به وجود آمده و عده کمی نیز بیدار شدن میل جنسی را در نوجوانی با این گرایش شناخته اند.همگی معتقدند که این میل ذاتی و به نوعی ژنتیکی است و تقریبا می توان گفت که در صورتی که object یا به اصطلاح هدف مورد نظر را داشته باشند هیچ علاقه ای به تغییر میل و شیوه ی روابط جنسی شان ندارند.
این افراد با تشکیل گروه هایی با امیال مشترک نیاز به درک و پذیرفته شدن را ارضا میکنند و میخواهند که نه به عنوان یک اختلال بلکه به عنوان یک گرایش شناخته شوند و مورد پذیرش جامعه باشند.
از آنجا که این افراد اغلب امیال خود را پنهان میکنند و به نسبت تعدادی که دچار چنین اختلالاتی هستند کمتر به درمانگر و روانشناس مراجعه میکنند.اینطور استنباط کردم که شاید بیان دیدگاه های این مراجعان و نوشتن تجربه های درمانی ام در این رابطه به شناختن بیشتر افکار و احساسات این گروه کمک کند و اعتماد به درمان را در آنها ایجاد کند.همچنین بیان تجربه های درمانی من ، تحلیل ها و فرضیاتی که در ذهن من در مدت کار با این افراد شکل میگیرد ممکن است سراسر درست نباشد اما کمک میکند تا همکاران من و علاقه مندان به این موضوع ایده گرفته و از زوایای دیگری غیر از زاویه نگاه و تحلیل خود ، بتوانند این موضوع را بررسی کنند و شاید راهکارهای جدیدی برای درمان آن دسته از مراجعینی که با این اختلال نیاز به درمان دارند بیابند.در این نوشتارها سعی بر این دارم که حتی الامکان از محدوده ی قوانین و شرعیات و عفت کلام خارج نشوم و نوشتن در مورد اختلالات جنسی که تابو جامعه ایران است آن هم توسط نویسنده ی زن بسیار سخت است و میتواند بسان راه رفتن بر لبه ی تیغ پر ریسک باشد.لذا با هدف اینکه مرحمی باشد برای مراجعین من که درد آنها را از نزدیک شاهد بودم و استیصالشان از عدم تسلط بر افکار و امیالشان در این رابطه و سرخوردگی های درمانجو و درمانگر در امر درمان و جلسات مشاوره را لمس کردم،تلاش خودم را به نوبه ی خود خواهم کرد.شاید که نوشتن به فکر خودم نیز نظم و آرامش بدهد تا بتوانم خدمتی برای این عزیزان کنم در جهت بهبود اوضاع زندگی و شرایط روحی و ارتباطی بیمارانی که امیدی ندارند و درمان اختلالی که میتوان گفت حداقل بنده هنوز نشنیدم و ندیده ام که کسی با این نوع اختلال با روش های محدود و موجود پیشنهادی کاملا درمان شده باشد.
به نظر میرسد در این موضوع حفره ی علمی بزرگی وجود دارد که برای قرن ما نا متناسب است و تمام درمانگران و علاقه مندان به این حوزه وظیفه دارند که با به اشتراک گذاشتن داشته ها و اطلاعاتشان به رفع این نقص علم روانشناسی جنسی کمک کنند.از تمام کسانی که به نوعی درگیر این اختلال یا درمان آن هستند استدعا دارم که بنده را در ادامه ی این مسیر و تکمیل و درک بیشتر موضوع کمک کنند.در ادامه و قسمت های بعدی به ذکر مواردی که در این خصوص ملاقات کردم خواهم پرداخت.