همونطور که در پست اول نوشتم، کسانی که چنین تمایلاتی دارند این احساسات را ذاتی میدانند و به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه میل به حفظ آن دارند که به نوعی مقاومت درمانی ایجاد می کند و درمانگر را ناکام می کند زیرا از هر دری که وارد می شود درمانجو وی را ناکام میکند و به نظر من این نوع بازی روانی درمانجویان به نوعی اعتراض به غیر معمول دانستن این حس از طرف محیط و پاسخی به تلاش رواندرمانگر در جهت حذف آن می باشد.
مانند تمام رویه های درمان،پذیرش مراجع و درک امیال و احساسات او و شنیدن و شنیدن..اولین گام در بهبود حال وی و شروع درمان است.درمانگر باید هر لحظه به گارد گرفتن های ذهنی و قضاوت کردن در برابر آنچه می شنود باشد.
میتوان گفت حداقل برای من این گونه بوده که در این دسته،کسانی که به متخصص رجوع میکنند دارای گرایش slave هستندو به عبارتی ویژگی پذیرش(حداقل ظاهری) در آنها نسبت به محیط بیشتر است.کسانی که در جایگاه miss یا mr قرار میگیرند روحیات سرکش تر توام با خشونت و قضاوت دارند و میل به کنترل محیط و بسته بودن در قبال پذیرش اشتباهات و مشکلات در آنها چنان بالاست که کمتر امکان دارد تا به درمانگر مراجعه کنند.از طرفی به نظر میرسد که مخاطب خود را در این نوع از روابط جنسی راحت تر و سریع تر پیدا میکنند و چون احساسات عمیقی را در این روابط تجربه نمیکنند و در اغلب موارد روابط جنسی سطحی و ابزاری به آنها رضایت خاطر میدهد ، مشکل خاصی احساس نمیکنند.
نکته ای که در مدت کار کردن من با این مراجعین توجه من را به خود جلب کرده مکانیسم های دفاعی قوی در این گروه از درمانجویان است.خصوصا مکانیسم های سرکوب و جبران. به نظر میرسد که خشم و شرم و غالب بودن و مغلوب بودن و نیز اطاعت و فرمانروایی در هر دو سوی این رابطه وجود دارد و زمانی که در یکی از طرفین این احساسات در خود آگاه و سطح قرار گرفته در طرف مقابل در حالت سرکوب و ناخودآگاه می باشد.وی این در بالای طرفین در این نوع فانتزی سازی ها و عملکرد های جنسی و رفتاری ناشی از وجود حس طرف مقابل در سایه شخصیت و ناخودآگاه طرف مقابل است.و در مواردی میتوان گفت کسانی که از اصطلاح سوئیچ (متغیر بین دو نقش اسلیو و ارباب) برای خود استفاده میکنند به وجود این تناقض در شخصیتشان پی برده و سعی در کنترل آن و به سطح آوردن آگاهانه امیال ناخودآگاه و نیمه آگاهشان دارند.
در بین مراجعین اسلیو که من ملاقات کردم عده زیادی در جامعه دارای جایگاه و موقعیت اجتماعی مناسبی برخوردار بودند و حتی در محل کار از آنها به عنوان یک فرد سخت گیر،خشن،منطقی و موفق نام میبرند.اما در روابط عاطفی و جنسی به هیچ عنوان تمایل ندارند که کنترل اوضاع را به دست داشته باشند.همانطور که سکس برای اکثر انسانها راه فراری از فشارهای روزمره و مشکلات است،به نظر میرسد این عده نیز نیاز دارند تا از فضای همیشگی دور شوند و این زمان کوتاه یا بازیهای جنسی با این تم و گرایش به آنها کمک میکند تا از نظر روانی تخلیه شوند.اگر چنین فرضیه ای را مطرح کنیم در همین سطح میتوان نموداری رسم کرد که درجه بندی کاملی از میزان کنترل و آگاهی به این بی اختیاری در اسلیو ها را در خود جای میدهد..از کسی که بعد از تمام شدن رابطه تا حدودی به خاطر نمی آورد کارهایی که کرده و رفتارهایی که رخ داده..تا کسی که در همان لحظات انتخاب میکند که کدام فرمان را بپذیرد و کجا سرپیچی و مقاومت کند و به عبارتی هنوز خود را کنترل کننده ی اول رابطه میداند که با زیرکی آن را پشت پوسته ای از اطاعت پنهان میکند و از کنترل غیر مستقیم رابطه لذت میبرد.
اشتراک بین گفته های افراد با گرایش bdsm این است که روابط جنسی معمول و نرمال را رفتاری کسل کننده و تکراری و بدون فلسفه و معنا میبینند و گاها معتقد به نوعی سواستفاده کردن یا مورد سو استفاده واقع شدن در روابط عادی هستند و اعتقاد دارند چون در روابط bdsm این موضوع بیان شده و توافق شده می باشد و نوعی فاتزی و بازی جنسی است پس صادقانه تر و عادلانه تر است که این اعتقاد می تواند ریشه در اولین برخوردها با محتوای جنسی داشته باشد و طرحواره های جنسی او که نیاز به جلسات روانکاوی و تحلیل داشته باشد.