مهمترین نظریههای اقتصادی و نقد آنها
مبانی: بر پایه اندیشه آدام اسمیت و "دست نامرئی"، باور به خودتنظیمی بازار و آزادی تجارت.
نقد: فرض رقابت کامل و خودتنظیمی بازار غیرواقعی است؛ بحرانهای اقتصادی (مثل رکود بزرگ) نشان دادند بازار همیشه به تعادل بازنمیگردد.
مبانی: تمرکز بر انتخاب عقلانی فردی، مطلوبیت نهایی و تعادل عمومی.
نقد: انسان را به "ماشین محاسبهگر سود" تقلیل میدهد؛ اخلاق، فرهنگ و نهادها را نادیده میگیرد.
مبانی: جان مینارد کینز بر نقش دولت در مدیریت تقاضا و جلوگیری از رکود تأکید کرد.
نقد: سیاستهای مالی انبساطی میتوانند تورمزا باشند؛ همچنین در بلندمدت بدهی عمومی را افزایش میدهند.
مبانی: تمرکز بر تضاد طبقاتی، استثمار نیروی کار و نقش سرمایه در بحرانها.
نقد: پیشبینی فروپاشی سرمایهداری محقق نشد؛ همچنین ناکارآمدی اقتصادی در نظامهای سوسیالیستی تجربه شد.
مبانی: اهمیت نهادها، قوانین و فرهنگ در شکلگیری رفتار اقتصادی.
نقد: گاهی بیش از حد توصیفی است و مدلهای کمی و پیشبینی دقیق ارائه نمیدهد.
مبانی: بررسی نقش روانشناسی و خطاهای شناختی در تصمیمگیری اقتصادی.
نقد: هنوز چارچوب نظری منسجم ندارد و بیشتر به مطالعات موردی متکی است.
فرضیات غیرواقعی: بیشتر نظریهها انسان را عقلانی و بازار را کامل فرض میکنند.
نادیده گرفتن اخلاق و طبیعت: منتقدانی مانند تولستوی و گاندی تأکید کردهاند که اقتصاد بدون توجه به اخلاق و محیط زیست "روح خود را از دست داده است".
تاریخ و فرهنگ: بسیاری نظریهها شرایط خاص جوامع را نادیده میگیرند و قوانین جهانی را مطلق میپندارند.
هیچ نظریه اقتصادی کامل نیست؛ هرکدام بخشی از واقعیت را توضیح میدهند و در برابر بحرانها یا تغییرات اجتماعی نیاز به اصلاح دارند. ترکیب دیدگاهها (کلاسیک، کینزی، نهادگرایی و رفتاری) میتواند تصویر جامعتری از اقتصاد مدرن ارائه دهد.
پستمدرنها در اقتصاد بیشتر بر نقد روایتهای کلان، تردید در پیشرفت خطی، و اهمیت زبان و قدرت در شکلگیری دانش اقتصادی تأکید دارند. آنها اقتصاد را نه یک علم خنثی، بلکه یک گفتمان اجتماعی و فرهنگی میدانند که باید از زاویه نقد، عدم قطعیت و چندگانگی بررسی شود.
نقد روایت پیشرفت: پستمدرنها با روایتهای اقتصادی که بر پیشرفت خطی و اجتنابناپذیر تأکید دارند (مثل مدرنیزاسیون یا رشد سرمایهداری)، مخالفت میکنند. آنها معتقدند این روایتها اغلب قوممحور و نادیدهگیرنده فرهنگهای دیگر هستند.
اقتصاد بهعنوان گفتمان: اقتصاد در نگاه پستمدرنها یک گفتمان است، نه یک علم خنثی. زبان، قدرت و ایدئولوژی در شکلگیری نظریههای اقتصادی نقش دارند. به همین دلیل، اقتصاد باید مانند ادبیات یا سیاست نقد شود.
تردید در علمگرایی مدرن: پستمدرنها به روشهای مدرن اقتصاد (مثل مدلهای ریاضی و فرض عقلانیت کامل) انتقاد دارند. آنها میگویند این مدلها بیشتر ساختگی هستند تا بازتاب واقعیت، و اغلب به نتایج نادرست در سیاستگذاری منجر میشوند.
تأکید بر عدم قطعیت و چندگانگی: مفاهیمی مثل انتظارات نامطمئن، عقلانیت محدود، آشوب و نظریه بازیها در اقتصاد، بهعنوان لحظات پستمدرن دیده میشوند. این رویکردها نشان میدهند که اقتصاد همیشه در وضعیت ناپایدار و چندوجهی است.
ابهام نظری: برخی منتقدان میگویند اقتصاد پستمدرن بیش از حد فلسفی و انتزاعی است و راهکار عملی ارائه نمیدهد.
خطر نسبیگرایی: اگر همه روایتها برابر باشند، ممکن است نتوان سیاستهای اقتصادی مؤثر طراحی کرد.
فاصله با سیاستگذاری: اقتصاد پستمدرن بیشتر در دانشگاهها و نظریهپردازی مطرح است و کمتر در سیاستهای اقتصادی روزمره کاربرد دارد.
جمعبندی
پستمدرنها اقتصاد را بهعنوان یک گفتمان فرهنگی و سیاسی میبینند، نه صرفاً یک علم ریاضی. آنها بر نقد روایتهای کلان، اهمیت زبان و قدرت، و پذیرش عدم قطعیت تأکید دارند. این نگاه میتواند اقتصاد را انسانیتر و متنوعتر کند، اما خطر نسبیگرایی و فقدان راهکار عملی نیز دارد.