شايد يكی از كتابهايی كه به همه نزديكان و دوستانم خواندن آنرا توصيه كردهام، حكايت دولت و فرزانگی است. در همين لحظه اولا خواندن آن را به شما خوبان نيز پيشنهاد میكنم. تا امروز مقالههای زيادي بر اين كتاب نوشتهاند و نكات بسياری از آن گفتهاند كه البته نكاتی كه در ادامه ميخوانيد شايد پس از مطالعه كتاب براحتی آنها را درك كنيد. با ما همراه باشيد تا در پايان مقاله بزرگترين راز و درس پنهان اين كتاب را به شما بياموزم.
در اين كتاب میآموزيد كه:
– لزوما سخت كوشی و تلاش بيش از حد باعث ثروتمند شدن نمیشود!
نمیدانم داستان زيبای جوان هيزمشكن را شنيدهايد يا نه، میگويند جوانی هيزم شكن وارد جنگلی شد كه رقيبي كهنسال در آن كسب روزی میكرد. جوان به اميد و آرزوی رسيدن سريعتر به ثروت زودتر از پيرمرد به جنگل میآمد و بدون استراحت تا تاريك شدن هوا كار میكرد. صدای تبر زدن پيرمرد اما چند نوبت در روز قطع میشد و به استراحت میرفت.
جوان با قطع شدن صدا و با حرص عايدی بيشتر، تندتر و تندتر تبر میزد و هيزم جمع میكرد. هر غروب كه به سمت روستا راه میافتادند اما جوان كه بار خود را با نتيجه كار پيرمرد مقايسه میكرد، ميزان قابل توجهی هيزم كمتر داشت.
روزها گذشت تا زمانی كه پيرمرد ديگر توان كار كردن نداشت و قرار بود برای هميشه به استراحت برود. جوان به سراغ پيرمرد رفت و راز تفاوت هميشگی حجم هيزمهایشان را پرسيد. جوان میگفت چرا حتی روزهايی كه من زودتر به جنگل میآمدم و بدون استراحت تا اخر وقت تمام قدرتم را بكار میبردم بازهم نتيجه كارم كمتر بود. راز و جادوی تو چيست؟
پيرمرد لبخندی زد و گفت: هيچ رازی نيست بجز اينكه در زمانهايی كه من به استراحت میرفتم در واقع به تيز كردن تبرم میپرداختم. اين تنها دليل تفاوت نتيجهمان بود. كار و تلاش بیوقفه و بدون درايت يقينا بهترين نتيجه را به ما نخواهد داد. بارها گفتهام اگر نتايجتان بهترين نيست حتما بايد در رابطه با خيلی از مسائل بازنگری كنيد.
– درس دوم كتاب در واقع توانايی خواستن است!
يكی از بهترين حس های آدمی كمك كردن به ديگران است. بسياری از درسها و عبرتها و تجربيات است كه يقينا ارزش آنها را با هيچ عدد و رقمی نمیتوان قيمت گذاشت. كمتر انسانی پيدا میشود كه وقتی از او مشورت ميخواهيد همه آنچه را كه ميخواهيد با ذوق و شوق به شما ندهند.
اتفاقا افراد موفق و ثروتمند تشنهی كمك كردن به شما هستند. از آنها پول و كمك نقدی نخواهيد، مشورت بخواهيد و آغاز كنيد، مطمئنم آنها با ديدن اولين گامهای موفق شما، به شما پيشنهادات جذابی خواهند داد.
– درس بعدی اهميت هدفگذاری است!
به اين مهم در بسياری از نوشتهها پرداختهاند. هدف گذاري موضوع پيچيده ايست اما ساده و روانترين نكات آن اينست كه كاملا مشخص و دقيق و قابل دسترس باشد. براي آشنايي بهتر با مفهوم هدفگذاري كتاب “من پينوكيو نيستم” را بخوانيد.
– درس نهايی از حکایت دولت و فرزانگی، زندگی در آخرين روز است!
مارك فيشر میگويد برای موفقيت طوری زندگي كنيد كه انگار در آخرين روز زندگی هستيد و تمام تلاش خود و آن هم برای بهترين كارها رو انجام دهيد. اما مهمترين درس اين كتاب از نظر من كه شايد شيفر نيز قصدش از نوشتن آن رساندن اين پيام بوده است را در ادامه به شما خواهم گفت.
در كتاب موضوع استخدام منشی توسط دولتمرد را میخوانيد. پس از درج آگهی افراد زيادی به دفتر او مراجعه میكنند كه هيچكدام مورد قبولش نيستند. وقتی خانمی كه با تمام معیارش همخوانی دارد را پيدا میكند در گفتگو با او اتفاقی میافتد كه از اين كار پشيمان میشود.
او در آخرین جملهاش به دولتمرد رقمی را پيشنهاد میدهد كه از ذهنیت دولتمرد و عددی كه برای استخدام منشی در نظر گرفته بود كمتر است.
دولتمرد میگوید با اینكه همه استانداردهای خودم را در آن خانم دیدم بازهم فكر كردم شاید فردی قویتر از او پیدا شود كه شایسته رقم بالای حقوق من باشد.
این بزرگترین درس این كتاب است!
خوب يادم هست، در جوانی و سال دوم دانشگاه اين كتاب را خواندم. ترم دوم حسابداری بودم كه آگهی استخدام دانشگاه سما برای حسابدار را ديدم. كت و شلوار پوشیدم، كیف چرم و ماشين حساب بزرگ، شیک و مرتب و با اعتماد به نفسی عجیب به مصاحبه رفتم. در ورودی بیش از ٢٠٠ نفر را دیدم كه در نگاه اول مطمئن شدم امروز استخدامم. هیچ كدام ظاهر یک حسابدار حرفهای را نداشتند.
همه با قیافه های مايوس از مصاحبه بیرون میآمدند و از ۵ غول طرف میز میگفتند. نوبت من شد و رفتم داخل اتاق، آنچه در ادامه میگویم شاید باور نكنید اما واقعیت محض است. نفر اول آقای روحانی بود، سوالی پرسید كه پاسخش را واقعا بلد نبودم اما در جواب گفتم، اینها مسایلی است كه هر بچه شيعهای بايد بلد باشد لطفا سوالات سخت تری بپرسید، فقط احسنت گفت!
مهمترین نفر روی صندلی چهارم بود كه مدیر مالی دانشگاه بود و به دنبال نيروی مورد قبولش میگشت. فقط یک سوال پرسید با نرمافزارهای حسابداری مثل چرتكه و هلو آشنايی داريد؟ من تا آن روز فقط با هیتمن آشنايی داشتم و بازی معروف قلعه. در پاسخ گفتم اینها كه ساده است من به دلیل علاقه با به روزترين نرمافزارهای حسابداری دنیا آشنا هستم.
فكر كنم آن عزيز از ادامه مذاكره با من ترسید، فقط سرتكان داد و احسنت گفت. چند ثانیه بعد همگی رای مثبت به استخدام من دادند و خوشحال از اینكه من را پيدا نمودهاند. بماند كه لحظاتی بعد كه واقعیت ترم تحصيلیام را گفتم با بداخلاقی به بیرون پرتم كردند و من تا منزل مست و مغرور به این فكر میكردم چرا درست خودم را تا امروز نشناختهام.
اين واقعیتی است كه نمیتوانید كتمانش كنید، شما ارزش واقعی خود را مشخص میكنید. همه چیز و همه کس منتظرند تا شما تصویری كه دوست دارید شما را آن گونه ببینند، به آنها ارائه دهید. شما، افكار، باورها و انتخابهایتان مهم هستید، همه چیز در استخدام شماست.
غول چراغ جادو منتظر شماست كه خود را باور کنيد. شما همانی هستيد كه میخواهید، آرزوهایتان را درون خودتان و نجاتدهندهتان را در آينه بجویید. هيچ کس بيشتر از او نمیتواند به شما قدرت، ثروت و آرامش بدهد.
دپارتمان مشاوره تبلیغات و برندینگ مجید علوی