YUNA
YUNA
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

روزنوشت | از نجات دادن جوجه پرستو تا اولین شعری که گفتم:)


با این‌که دیشب دیر خوابیدم، امروز صبح نسبتا زود بیدار شدم؛ اما چون برقا رفته بود، تقریبا تا وقتی که برق اومد تو تختم موندم.

وقتایی که برق میره، انگار هرچی می‌دوئم نمی‌رسم. هرچی اتاقمو مرتب می‌کنم حس می‌کنم یه چیزی سر جاش نیست. البته خیلی کارا هم عقب می‌مونه؛ مثلا کی می‌تونه بدون برق جاروبرقی رو روشن کنه یا لباساش رو اتو بکشه؟

برق که اومد، انگار منم به برق وصل شدم.

بعد صبحونه کیفمو برداشتم و رفتم تو حیاط و به خیال اینکه درس بخونم، رو ایوون نشستم؛ اما غافل از اینکه اون‌جا پر سر و صداست.

محض اطلاعتون بگم که تو پارکینگمون یه خانواده ی شیش نفره‌ی پرستو وجود داره و منم تا کتابمو باز کردم، سر و صدا و جیغ زدنای این پرنده های زبون بسته هم شروع شد. من که دنبال یه بهونه می‌گشتم برای درس نخوندن، رفتم تو پارکینگ یه سر و گوشی به آب بدم که دیدم ای وای! یکی از جوجه ها از لونه‌ آویزون شده بود و داشت می‌افتاد.

دیدم پرستو ها به امداد فوری نیاز دارن، منم بغل دستم دستگیره انباری و کشیدم و یه چهارپایه آوردم که قدّم به لونه برسه. بعدشم یه عملیات فوری داشتم که چون ناخونای جوجه پرستو خیلی تیز بود و سفت چسبیده بود به لونه، یه ذره از کاه ها ریخت پایین. ولی در کل جوجه کوچولو نجات پیدا کرد و مامان و باباشم که تو مدت عملیات نجات دو سه تا تو سری زدن بهم، حالا آروم کنار لونه پیش بچه هاشون بودن.


از قضا من برمیگردم رو ایوون کنار بساط درس خوندنم؛ ولی بهونه قبلی برام کافی نبود و بازم دنبال بهونه میگشتم برای درس نخوندن. اونجا تصمیم گرفتم برای ویرگول یه پست بنویسم. بعد نوشتن متنم یهو متوجه شدم "بابا من شعر نوشتم!".

و همینقدر یهویی شد که هم به قولم به میراندا عمل کردم -اینکه شعر بنویسم- هم اینکه برای اولین بار شعر نوشتم! اگرچه که یکم مشکل داره و دقیق نمیدونم چه نوع شعریه(*خنده)، ولی با خودم گفتم این ماجرا رو بنویسم و پست کنم، آخرشم شعرم هم بزارم که کلی آبروی شعرا رو ببرم؛)


جوجه‌ای بی‌بال و پر در یک حوالی مانده بود مادرش دنبال او تا فرسخ ها رفته بود
جوجه‌ی بی‌بال و پر افتاد از روی درخت
شانس آورد دخترک از آن حوالی هم گذشت
مادر گنجشکک و در پس او، یک دیگری
آمدند و بانگ آوردند ز نزد دیگری
دخترک که جوجه را به لانه برد
گفت از لطف الهی بهره برد
زندگی در این ها باشد و بس
چه کسی از مال دنیا بهره برد؟

اینم شعری که گفتم(*ذوب شدن از خجالت)

پ.ن: یکی به من بگه چه نوع شعری گفتم🗿😂

پ.ن۲: اسم شعرمو چی بزارم؟

پ.ن۳:امروز برام روز مقدسیه. باید موندگار بشه:*)


۱۴۰۳/۳/۷

همون گربه کوچولویی که روی دیوار قدم میزد :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید