drhesamfiroozi
drhesamfiroozi
خواندن ۸ دقیقه·۶ سال پیش

خودشیفتگی؛ عامل عقب ماندگی ما ایرانیان

خودشیفتگی
« نعل وارونه‌ی نفرت از خویش »
و
متاسفانه
عامل عقب ماندگی ما ایرانیان
در خودشیفتگی فردی، فرد و در خودشیفتگی‌های جمعی، جمع، به دلیل توقف‌هایی در مراحلی از دوران رشد که منجر به ناتوانی و عجز و احساس عدم توانمندی است برای حفظ روان خویش متوسل به مکانیسمی دفاعی می شود که به آن خودشیفتگی اطلاق میگردد .

کودک ناتوان به دنیا می آید از توان مادر تغذیه میشود، از توان مادر یاری می‌گیرد تا به تدریج بر این ناتوانی درونی فائق بیاید و احساس توانمندی کند. گاهی به علت نداشتن این مادر توانمند یا کسی که نقش مادر را برای او بازی می‌کند و یا عدم ویژگی‌هایی که این مرکز توان باید داشته باشد از جمله حمایت، احترام، حضور عاطفی، عشق ، پذیرش و آگاهی آنوقت است که این احساس ناتوانی در کودک تثبیت شده و کودک با تخیلی از قدرت ، تخیلی از خود برتر بینی و تخیلی از اینکه موجودی است ویژه و او بر دیگران سلطه و برتری دارد بزرگ می‌شود.
البته تا قبل از ۵-۶ سالگی این خودشیفتگی‌ها سالم و طبیعی است ولی اگر بعد از شش سالگی این خودشیفتگی‌ها مثل تاولی فروکش نکند و کودک اعتبار و ارزش خود و دیگران را درون خودش به ثبت نرساند اتفاقی که میافتد این است که با همین ویژگی، انسانی است بیست ، سی ، ویا شصت ساله ، ولی کودک روان . بدین معنی که از لحاظ عاطفی و ارتباطی زیر پنج سالگی توقف کرده است.
همین وضعیت برای جوامع و ملتها نیز اتفاق می‌افتد . اگر ملتی در جایی از تاریخ بایستد و بگوید : فرهنگ من، تاریخ من، تمدن من زبان من و نه بقیه دنیا ، حالت آن کودکی را پیدا میکند که در یک توهم امنیتی بسر می‌برد بخاطر آنچه که بر سر او آمده …
مصرانه بر این باورم که جامعه‌ای سالم به لحاظ روانی، یا حکومتهای مریض در آن شکل نمیگیرد ویا اگر هم بوجود آید قادر به ادامه حیات نخواهد بود .

لازم است در ادامه توضیحاتی در خصوص مراحل رشد کودک عنوان گردد :

بر طبق نظریه روانکاوان ، کودک در گذر از وابستگی مطلق و رسیدن به تفرد از سه مرحله اصلی عبور میکند :

۱- مرحله تمیز و تفکیک

۲- مرحله تمرین و آزمایش

۳- مرحله ترمیم و بازسازی حسن رابطه با مادر .

البته قبل از این مرحله دوران همزی گری مادر و کودک وجود دارد .

کودک با خودشیفتگی مطلق بدنیا می آید، با احساسی من جهانی. که در این حالت خودش را همه دنیا میپندارد. این دوره اصطلاحا اوتیسم نامیده می شود .
از حدود یک ماهگی به علت رشد عصبی متوجه وجود شخصی بنام مادر می شود ولی وی را بخشی از خود میداند .
این مرحله را که دوران همزی‌گری می‌نامند تا شش ماهگی بطول می‌انجامد. که کودک با مادر بصورت یک موجود یکسان و همگون بسر می‌برد که اتفاقا برای کودک این دوره بسیار آرامش بخش است .
در این دوران کودک هیچ‌مرزی مابین خود و مادر نمی‌شناسد بطور مثال: کودک ، گریه کردن را یک واکنش و غذا دادن را واکنشی دیگر میداند که نمی‌تواند تمیز دهد که کدامیک مربوط به خود اوست و کدامیک مربوط به مادر .
به همین دلیل برآوردن نیازهای فیزیولوژیک کودک از طریق مادر باعث ایجاد قدرت و دفع احساس ناتوانی و بیچارگی در او می‌گردد . بر عکس کودکی که به نیازهای او پاسخ داده نمیشود ویا تاخیر در پاسخ دادن نیاز کودک بوجود می‌آید بدلیل نداشتن قدرت تمیز و تفکیک ، کودک خودش را عاجز و ناتوان احساس می‌کند .
در پایان این دوره اگر تمام نیازهای فیزیولوژیک کودک برآورده شود ، کودک قادر خواهد بود با همکاری مادر به مرحله بعدی که مرحله تمیز و تفکیک است قدم بگذارد .
متاسفانه بعضی از مادران به دلیل لذت بردن از این وابستگی ، ناخودآگاه باعث طولانی‌تر شدن این دوره میشوند که باعث به تعویق افتادن ورود کودک به مرحله بعدی میشوند .
در صورتی که این مرحله بدرستی سپری گردد نطفه امنیت، اعتماد و اطمینان در درون کودک شکل خواهد گرفت. این اعتماد که با پاسخ دادن بموقع به گریه کودک بوجود می‌آید به کودک این پیام را میدهد که

” دردها موقت و نیازها برآورده شدنی است “

دیری نمی‌پاید که به علت رشد فیزیولوژیکی، نورولوژیکی، حسی و عاطفی، کودک متوجه این نکته می‌گردد که مادر بخشی از او نیست و به دوگانگی وجود خود و مادر پی می برد .

این مرحله از زندگی که توام است با اضطراب، ترس، احساس ناتوانی و عجز : اضطراب جدایی یا separation anxiety نامیده می‌شود که تا حدود هجده ماهگی بطول می‌انجامد .
این بدان دلیل است که کودک متوجه می شود که نیمه قدرتمندی که تمام کارهای او را انجام میداد ، حالا دیگر بخشی از او نیست و اگر مادر و یا کسی که این نقش را ایفا می کند به داد کودک نرسد کودک قادر نخواهد بود از عهده نیاز های خودش بر آید .
این مرحله که کودک آنرا با اضطراب و تشویش آغاز می‌کند در حقیقت تولد روانی کودک است که به آن سر از تخم بیرون آوردن گفته میشود.
در این حالت کودک پوسته اندازی کرده و دچار توهمی عمیق می‌شود. توهمی که او همه دنیا بوده سپس او و مادر همه دنیا بودند و حالا او بخشی از مادر است آنهم بخش ناتوان.
کودک در این دوره قادر به درک بقاء در غیبت نیست و نمی‌تواند بفهمد مادری که از میدان بینایی او بیرون رفته، هنوز وجود دارد و نابود نشده است.
در اینجا وابستگی و نیاز او به مادر بسیار زیاد میشود. حال اگر مادر دارای: حضور عاطفی، حضور جسمی، گرمی، حمایت، هم‌حسی، حساسیت به نیازهای کودک و آشنایی با مراحل رشد کودک باشد، کودک بتدریج این احساس ناتوانی، بی‌مقداری، جدایی و عجز را از خود دور می‌کند.
دراین حالت، مادر که نماینده دنیای بیرونی برای کودک محسوب می‌شود در درون کودک بصورت موجودی امن، حامی، یاری‌دهنده و کسی که به او اعتماد دارد تبدیل میگردد .
این کودک وقتی چنین نماینده‌ی بیرونی را به درون خودش منتقل کرد دیگر نیاز ندارد عقب گرد کرده و به دوران عجز و ناتوانی خود رجوع کند .

حال اگر مادر چنین ویژگی‌هایی نداشت و دنیای بیرونی برای کودک دنیایی پر از تهدید ثبت و ضبط گردید ، کودک برای رشد بقای روانی خودش احتیاج دارد به مکانیسم‌های دفاعی خاصی متوسل شود. ضعف خودش را با قادریت مطلق سرپوش بگذارد، اینکه او بی‌مقدار است با بزرگنمایی و برتری بر دیگران پوشش دهد ، اینکه او از دنیا می‌ترسد با یک نوع نترسی و سلطه‌جویی و ترساندن دیگران سرپوش بگذارد و تبدیل شود به موجودی انزواطلب ، مهرطلب و یا برتری‌طلب .
در نتیجه این موجود مجبور است در زیر پوسته خودشیفتگی که نعل وارونه نفرت از خویش است ویژگی‌هایی را داشته باشد :

قادریت مطلق، برتری بر دیگران، میل شدید به کنترل دیگران، نیاز شدید به تحسین و تمجید و مرکز توجه قرار گرفتن، میل شدید به کسب قدرت، میل شدید به دیده شدن .
در راه کسب این موقعیت گاه به علم می‌آویزد ، گاه به سیاست وگاه به روحانیت دست می‌اندازد وگاه به ثروت اندوزی می‌پردازد و اغلب هم موفق میشود .و از طریق کسب چیزهایی که نیازهای بیمار او رابرآورده می‌کند، به آنجایی که می‌خواهد خودش را برساند .

به قانون بقاء ماده و انرژی توجه کنید :

” ماده و انرژی نه بوجود می آیند و نه از بین می روند بلکه فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل می گردند “

مابین امنیت و قدرت درست همان رابطه ای برقرار است که مابین ماده و انرژی. بدین مفهوم که انسان برای بقاء روانی خویش نیازمند امنیت است و در صورتی که این امنیت برای او درونی نشده باشد به قدرت متوسل خواهد شد زیرا که قدرت برای او امنیت می آورد .

اصولا انسان‌های خودشیفته دو گروهند :
یکی آندسته که به آنها خودشیفته پوست کلفت و یا آسیب‌زا اطلاق میگردد و دوم آندسته‌ای که به آنها خودشیفته پوست نازک یا آسیب پذیر گفته می شود .
دسته اول آنهایی هستند که بر دیگران تسلط دارند و امنیت خویش را با قدرت تسلط و کنترل بر دیگران بدست می‌آورند. دسته دوم آنهایی هستند که دیگران بر آنها تسلط دارند و امنیت خویش را با قدرت تسلط‌پذیری بدست می آورند بدین معنی که با تکیه کردن به دیگران از آنها قدرت میگیرند .

معمولا انسانهای خودشیفته از لحاظ اجتماعی (به ظاهر ) دچار مشکل نیستند ، البته مادامی که سر تسلیم بر خواسته‌هایشان فرو آورده شود .
از دیگر مشخصات اینگونه انسانهای خودشیفته فرصت طلبی است که به محض پیدا کردن فرصت آماده موج سواری میشوند .
این خودشیفتگان اگر چه برای دنیای بیرون میتوانند وسوسه انگیز باشند ولی در دنیای روابط نزدیک دیوهای مخوفی هستند. چون اینها نمی توانند صمیمیت و نزدیکی و عشق را تجربه کنند بلکه آنها می خواهند از طریق بخشیدن و کنترل کردن و سلطه جویی برای نزدیکان خود تعیین تکلیف کنند .
یکی از ویژگیهای زندگی کردن با انسان خودشیفته این است که انسان بتدریج اعتماد به نفسش را از دست خواهد داد و از خودش بدش می‌آید و به ناگاه شور زندگی در انسان رنگ می‌بازد. این خودشیفتگان نزدیکان خود را از طریق پول و ثروت و قدرت همانند درخت کریسمس آرایش می‌کنند تا مبادا از آنها انتقادی کنند اما قادر نیستند لحضه ای صادقانه و صمیمانه یابرابر و همسطح در کنار آنها بایستند .

حال اگر بخواهیم که آن روی بد آنها بالا نیاید، می‌باست به آنها اجازه دهیم که ما را کنترل کنند و یا ما آنها را تحسین کنیم.

ولی آیا واقعا می‌توان با یک چنین موجودی زندگی کرد؟

بهترین وتقریبا تنها کاری که می‌توان با چنین انسانهای خودشیفته انجام دهیم این است که به آنها بگوییم:

آنچه که آنها برای ما میکنند در مقابل آنچه که نمی‌کنند بسیار بی‌مقدار است.
باید به آنها گفت که ما از آنها نزدیکی، صمیمیت، یکرنگی، مهر و صفا می‌خواهیم.
همه ما انسانها بطور طبیعی دارا ی خودشیفتگی از نوع خفیف آن میباشیم. ولی خودشیفته‌ی بیمارگون و بدخیم احتیاج به درمان دارد
آنهم از طریق روان‌درمانی و دارودرمانی.

امید که خوانندگان گرامی به اهمیت و ارزش تربیت کودکان آنهم نه از طریق سنتی آزمون و خطا و یا غریزی بلکه از روشهای اصولی و علمی، اشراف لازم پیدا کرده باشند .

دکتر حسام فیروزی
۱۹/۰۸/۱۳۸۵

خودشیفتگیعقب ماندگیایراندرمان خودشیفتگیعلت خودشیفتگی
دکتر حسام فیروزی؛ روان‌درمانگر کودک، نوجوان و خانواده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید