یکی از مشکلات اساسی من تو مطب اینه که خانمها خودشون رو به فامیلی همسرشون معرفی میکنن! وقتی قصد داریم براشون تشکیل پرونده بدیم باز از فامیلی و هویت خودشون استفاده نمیکنن، گاهی در معرفی اولیه اسم و فامیلی خودشون رو میگن اما در جلسات بعدی به اسم مستعاری که در فامیل صداشون میزنن و فامیلی همسر معرفی میکنن، و به طرز شدیدی ما دچار مشکل برای پیدا کردن پرونده پزشکیشون میشیم. در جامعه ما زنها اول دختر فلانی، بعد همسر کسی و در آخر مادر فلان فرد هستند، اما هرگز شخص خودشان نیستند، هرگز علیاحضرت ملکه زندگی خودشان نیستند.
مسئله تکریم زن و مادر چیزیه که تو کشور ما زیاد اش صحبت میشه اما به عنوان مادر هم هویتی نداره! در تمام فرمهای ثبت ادارات فقط نام پدر پرسیده میشه، جایی اگر نوشته شده فرزند، منظورشون فرزند کدام مادر و پدری نیست، فقط و فقط پدر مطرحه. حتی وقتی تو جامعه به یه بچه میگن برو با بزرگترت بیا به طور نامحسوس یعنی برو و با پدرت بیا!
تا جایی که من میدونم در بیمارستان ها هم حق انجام عمل های جراحی با پدر هست نه مادر و فرمها باید امضای پدر رو داشته باشه، یعنی یه مادر حق نداره برای سلامت فرزندش تصمیم بگیره! در مورد موارد اورژانسی هنوز بررسی نکردم.
جدا از بحث اینکه زن حق قاضی شدن و قضاوت در یک مسئله را ندارد، حتی حرف یک زن برای شهادت هم قابل قبول نیست! اما اگر این زن قاتل باشد، مجازاتش فرقی با مرد نخواهد داشت؟ مگر جسم و عقل زن را ضعیف تر نمیدونستن؟ پس چرا در برابر جرم با مرد برابره اما در برابر حق خیر…
اما در برابر همه اینها داستان از آنجا عمیق میشه که خود زنها هم به هویت و قدرت خودشون اعتماد ندارن، وقتی که برای کارم به کاشان رفتم دنبال خونه این ور اون ور شهر میگشتم، خیلی پیش اومد که خانمها ازم میپرسیدن: خودت تنها میری؟ با بنگاه چطوری سر و کله میزنی؟ حتماً بگو داداشت همراهت بیاد، بابات موقع قرارداد میاد دیگه؟ چرا باید صبر کنم یک نفر مذکر روی زندگی که من تنها دارم میسازمش سایه بندازه؟ چرا من به تنهایی نتونم گلیم خودم رو از آب بکشم بیرون؟ البته حرف اکثریت این بود که بنگاهیها تا دختر مجرد میبینن مزاحمش میشن! خب تویی که یک زن و یک مادر هستی چرا پسرت رو آنقدر بد تربیت کردی که نگاهش هرز بره؟ و بعد اون چرا فکر میکنی یک دختر نمیتونه جواب مزاحمها رو بده؟ چرا آنقدر خودتون رو ندیدید که بقیه هم فراموشتون کنن؟ چند وقت پیش همسر برادرم برای یکی از اقوام که خانمی حدوداً ۷۰ ساله بود اسنپ گرفت تا بیاد، وقتی اون خانم رسید بعد سلام فوری بهش گفت مگه تو فلانی نیستی؟ (فامیلی شوهرش یعنی برادرم) چرا به راننده اسم خودتو گفتی؟ تا موقع رفتن هم اصرار داشت به این دختر حالی کنه که تو هویتیت حالا بعد ازدواج مال شوهرته و خودت دیگه نیستی!!!! خب چرا یک زن نباید خودش باشه؟ وجود و هویت خودش پس چی؟
نکته دیگهای که دیشب حین حرف زدن با خانواده بهش پی بردم، تغییر اسم خانمها هستش، بسیاری از خانمها وقتی ازدواج میکنن به درخواست همسرشون اسمشون تغییر میکنه و همه قبول میکنن، اما وقتی یه دختر جوان این تصمیم رو میگیره هیچ پشتیبانی همراه خودش نداره، همه مخالفن! آخه چه معنی داره این قرطی بازیا :| تا زمانی که حمایت یک مرد رو نداشته باشی انگار هیچ کارت درست نیست، خب چرا؟ چرا بعد این همه اختراع و اکتشاف هنوزم فکر میکنید عقل زن ناقصه و باید برای هر کارش یه مرد نظر بده؟
اول از همه به خودت اعتماد کن، به چیزی که هستی به کاری که میخوای انجام بدی. مثل رانندگی میمونه، فرمون رو بگیر و گاز بده، به متلک انداختنها و بوق زدنها بیتوجه باش، بتاز و برو. مطمئن باش که میتونی به خواسته ارزشمندت برسی.