مهدی درخشان
مهدی درخشان
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

معرفی کتاب «راهنمای مردن با گیاهان دار‌ویی»

«... منصور که از خواهرش بلندقدتر است بغلم میکند. زمان از حرکت باز می ایستد، صدا قطع می شود و من نادرترین بوی جهان را می شنوم که تند است و ذرات معلقی از کتان دارد. تنم در چشم به هم زدنی خیس می شود. منصور در گوش چپم می گوید متأسف است که برای اولین بار مرا چنین جایی دیده. تنم داغ داغ است. همین طور دارم فلج و لجتر می شوم. منصور رهایم می کند اما تعلیق زمان نه. صدا رفته رفته برمی گردد، مثل وقتی زیر دوش آیم کش می آید و به جایی نمی رسد. در جهان فقط بوی کتان است...»

از متن کتاب



راهنمای مردن با گیاهان دارویی‌ که نام اولین رمان عطیه عطار زاده است، اثری است تجربی و همان‌طور که از نامش پیداست محوریت اثر، پیرامون گیاهان دارویی و خواص آنهاست، اما روای داستان دخترکی است که از کودکی به خاطر برخورد گیاه خاصی با چشمانش به کوری دچار شده و داستان روایت تجربه‌های این دختر در حالت نابینایی‌است.

دختر که به جز از نابینایی از جدایی پدر و مادر خود نیز رنج می‌برد، به همراه مادرش تنها در خانه‌ایی دور از شهر زادگاهش در تهران با تهیه گیاهان دارویی در زیر زمین خانه و فروش آن از طریق یک پیرمرد زندگی می‌گذراند.

دختر و مادرش شیفته‌ی کتاب‌اند و از میان همه‌ی کتاب‌ها به دلیل شغل‌شان، با کتاب بوعلی سینا ارتباط بیشتری پیدا کرده و شروع هر فصل داستان با معرفی یک گیاه و خواص آن است و‌ خصوصیات گیاه، مرتبط با مشکلات و گره‌های آن فصل داستان است، که این موضوع بسیار بر جذابیت بیشتر اثر تاثیر می‌گذارد.

دختر که در ادامه داستان به حدود بیست سالگی می‌رسد برای اولین بار برای رفتن به مراسم خاکسپاریِ پدربزرگش، از خانه خارج می‌شود. در طی این سفر برای چند ثانیه با پسرخاله خود رو برو میشود و او دختر را در آغوش می‌گیرد. دختر که حس عجیبی در وجودش اتفاق می‌افتد دچار یک نوع روان‌پریشی می‌شود و در نهایت با روایت های سیال ذهن و بهم ریخته، در زمان گم می‌شود و مدام حضور بوعلی را در کنار خود احساس میکند.

پایان داستان اما، متفاوت و سراسر شگفتی است، دختر که مادرش به حالت مریضی و احتضار افتاده است، شروع به درمان خودسرانه‌ی مادر می‌کند و مادر کم کم به سمت مرگ می‌رود.

دختر که در کودکی و در بیمارستان از پزشکان شنیده بود که با یک عمل دوباره بینا می‌شود، دلیل بینا نشدن خود را مادر میداند، زیرا مادر از این عمل جلوگیری کرده و او همچنان نابینا مانده، به همین دلیل یک خشم فرو خورده همواره در نهاد دختر نسبت به مادرش وجود دارد که هرچه به آخر داستان نزدیک می‌شویم این خشم نمود بیشتری دارد و در نهایت به یک فاجعه ختم می‌شود. در صحنه‌ی پایانی داستان دختر که دیگر مادرش از دنیا رفته است، در عین وجود خشم، با حالتی آرام، مادر خود را را تکه تکه می‌کند.

کتابمرور و معرفیreview
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید