تابستون پارسال، به من اجازه دادن که در یک برنامه داوطلبانه به نام "کمپ سلامت کودکان" شرکت کنم. این کمپ با هدف ارائه خدمات پزشکی رایگان به کودکان در مناطق روستایی و دور افتاده برگزار میشد. من با همراهی چند دانشجوی پزشکی دیگه و اساتید مجرب، به این کمپ رفتیم.
صبح زود روز اول کمپ، تیم پزشکی با شادی و انرژی کامل، آمادهی خدمترسانی به کودکان بودیم. در این کمپ، بیش از 200 کودک از مناطق مختلف شرکت کرده بودند و نیازمندیهای مختلفی داشتند که ما موظف به کمک به اون ها بودیم.
برای من همیشه ارتباط با کودکان و خانوادههاشون به خصوص در مناطق روستایی جذابیت خاصی داشت. در این کمپ، من این امکانو داشتم که با کودکان و خانوادهها در ارتباط باشم و به مشکلات و نیازهای اونا گوش بدم.
یکی از مسائل این کمپ، مربوط به دیدار با یک دختر کوچیک به اسم روژان بود. روژان یک دختر شاد و پرانرژی بود که از اولین لحظات دیدار با ما، با صدای بلندی از شادی به ما خوشآمد گفت. اون و خانوادهاش از روستای دورافتادهای اومده بودند و احتیاج به بررسیها و مشاورههای پزشکی داشتند.
روژان با بازوهای کوچکش و دستهایی که از خوشحالی و هیجان در هوا میزد، همهی ما رو شگفتزده کرد. اما در میان تمام این خوشحالیها و شادیها، مشکلی عجیب و ناشناخته در سلامت روژان وجود داشت؛ هر چند که از چهرهی پرانرژی اون احتیاطی به چشم نمیخورد، اما خیلی زود شروع به سرفههایی عجیب و ترسناک کرد. سرفههای بلند و شدید.
ما همه دست به کار شدیم تا به روژان کمک کنیم. اما هر چقدر بیشتر حرکت میکردیم، مشکل اون عمیقتر و ترسناکتر میشد. متاسفانه در کمپ سلامت کودکان، امکانات پزشکی محدود بود و این مسئله سبب ترس همه افراد کمپ شده بود.
به مرور زمان، مشکل روژان با توجه به عدم امکان تشخیص دقیق، به یک راز مخوف در دل کمپ تبدیل شد. این سرفههای عجیب و ناشناخته که مثل یک کابوس وحشتناک بود، همه ی ما رو به شدت متعجب کرده بود.
با گذشت زمان، وضعیت روژان بدتر شده بود و تلاشهای ما برای تشخیص مشکل او بینتیجه موند. روژان همچنان با سرفههای ترسناک و عجیب دست و پنجه نرم میکرد و ما نمیتوانستیم راز این مشکل مخوف را حل کنیم. خانوادهاش هم بیقرار و ناامید شده بودند و نگرانیها به وسعت گستردهتری گسترش یافته بود.
در نهایت، با همت و تلاش بیوقفه تیم پزشکی، توانستیم مشکل روژان رو تشخیص دهیم. او دچار بیماری شدیدی در سیستم تنفسی بود که نیاز به مراقبتهای ویژه و درمان شدید داشت.
روژان به بیمارستان منتقل شد و مراقبتهای لازم به او ارائه شد. اما متأسفانه، به دلیل نقص درمان و بیماری پیچیدهای که داشت، روژان رو از دست دادیم. این حادثه تمامی ما را به شدت تحت تأثیر قرار داد و احساساتی بینهایت از اندوه و ناامیدی در دلهای ما ایجاد کرد.
مریضی روژان به شدت با کثیفی و بیامکاناتی روستایی که در آن زندگی میکرد، رابطه داشت. این روستا در منطقهای دور افتاده و کمتوسعه قرار داشت که به دلیل کمبود منابع و امکانات بهداشتی، نبود داروخانه، به سختی تونسته بودند نیازهای بهداشتی مردم خود را برآورده کنند.
روژان همراه با خانوادهاش در این روستا زندگی میکرد و با کمبود آب، بهداشت و شرایط زندگی نامناسب مواجه بود. کثیفی و عدم تمیزی در محیط زندگیاش، یکی از عواملی بود که ممکن بود باعث بروز مشکلات بهداشتی و بیماریهای مختلف در او شود
بدون دسترسی به امکانات بهداشتی متناسب و نظافت، مریضیها میتونن به سرعت گسترش یابن و به شدت تأثیرگذار شن. همچنین عدم دسترسی به پزشکان متخصص و تجهیزات پزشکی مناسب، باعث شد که تشخیص و درمان مشکلات بهداشتی روژان دچار مشکل شه و یه کودک پر انرژی و شاداب با مشکلات جدی مواجه شه.
علاوه بر این، مشکلات بهداشتی، مشکلات خانوادگی نیز تأثیر بسزایی در وضعیت روانی و جسمی روژان داشت. کمبود منابع مالی و عدم حمایت روانی مناسب از سوی خانواده، اون رو در مواجهه با مشکلات بیشتر قرار داده بود. این همه مشکلات باعث میشد که وضعیت روزان تحت تأثیر قرار بگیره.
در کمپ سلامت کودکان با وجود تلاشها و ارائه خدمات پزشکی و بهداشتی به کودکان روستایی، همچنان مشکلات بسیاری باقی موند. نیاز به توسعه و بهبود امکانات بهداشتی و بهداشت دهان و دندان، آموزشهای بهداشتی مناسب و تقویت سیستم بهداشت عمومی در مناطق روستایی، از جمله اقداماتی هستند که میتواند به بهبود وضعیت بهداشتی و پیشگیری از بیماریها در این مناطق کمک کنند تا سبب از دست دادن فرشته هایی مثل روژان نباشیم.
روژان به عنوان یک فرشتهی کوچک ی در ذهن و قلبهای ما جا میمونه و همیشه در خاطراتمون به یادگار باقی خواهد موند.