زنگ زد، نگران و کمی گریان بود. گفت شوهرش با کسی پیامک رد و بدل می کند. شوهرش که خواب بوده شماره خانم را پیدا کرده، زنگ زده و صدایش را شنیده. جوان بوده ....
یک زن فاسد که شوهرش را از راه به در کرده!
گفت از ابتدای ازدواج شوهرش همیشه به او خیانت می کرده.
شماره را داد تا امیر برایش صاحب خط را پیدا کند. امیر نتوانست.
می خواست به او زنگ بزند و تهدیدش کند.
مانع شدم چون از دید من عشق و زور با هم تناسبی ندارند.
دو روز بعد زنگ زد و گفت شماره ای که به من داده مربوط به یکی از فامیلهایشان است و او اشتباه کرده.
سر و ته آن همه بی تابی صادقانه با جزئیات که ساعتها تعریف کردنش طول کشیده بود با یک تماس تلفنی 15 ثانیه که می گفت "راستی، می خواستم بگویم شماره برای فامیل بوده. من بیخود به شوهر طفلکم شک کرده بودم"، جمع شد.
تظاهر کردم که باور کرده ام: "چه خوب! خوشبخت باشید!"
و تماس قطع شد.
"سرخ نگه داشتن صورت با سیلی" رسم اشتباهی است که در فرهنگ ما وجود دارد. قربانی برای حفظ مفهوم سوءاستفاده گرانه "آبرو" به جای فریاد زدن و کمک خواستن، از ترس قضاوت شدن، تن به سوءاستفاده می دهد.
به قول یکی از دوستان، آدم باید خودش احترام و آبرو را برای خودش بسازد نه این که قربانی با لاپوشانی برای سوءاستفاده گر مهیا کند.
بیان ستم ربطی به آبروی قربانی ندارد اما جامعه ستم ساز و ستمدیده کش، ستمدیده را وا می دارد به اسم آبرو، خون دهان فرو برد.
مادرم همیشه نصیحتمان می کرد: "اگر دهانت پر از خون است، آن را تف نکنید. فرو ببر تا دشمن شاد نشوید."
به ما یاد ندادند خون دل نخوریم، در عوض یادمان دادند خون دهانمان را فرو بریم تا دشمن شاد نشود. درد کشیدن مهم نبود، مهم این بود که کسی نفهمد درد می کشیم. به این کار می گفتیم: "آبروداری".
این زخم کهنه فرهنگی در رگ و ریشه مان نفوذ کرده و وارد ادبیات سیاسی و کشورداری هم شده است:
از فقر هموطنانمان حرف نزنیم که چون دشمنان ایران اسلامی شاد می شوند. از کمبودهای زمان پهلوی حرف نزنیم چون چپ ها شاد می شوند.
از ستم به زن ها حرف نزنیم چون دشمنان اسلام شاد می شوند.
از ستم به کودکان حرف نزنیم چون چهره کشورمان مخدوش می شود.
از ساقط کرد هواپیما حرف نزنیم چون آبروی سپاه به خطر می افتد.
از آمار خودکشی حرف نزنیم چون آبروی دولت به خطر می افتد.
از آموزش ناکارآمد حرف نزنیم چون آمار معدل مدیران مدارس و نواحی و استان به خطر می افتد.
از آمار کرونا حرف نزنیم چون اقتدار ملی به خطر می افتد.
از ناکامی احتمالی واکسن و مستعان حرف نزنیم چون ...
این آبرو برایمان اینقدر مهم است که اگر قربانی نخواهد برای نگهداشتن آن با جامعه همکاری کند، جامعه خنجر بر می دارد و بر صورت قربانی می کشد و در بردن "آبرو"ی او افراط می کند تا او را وادار به آبروداری کند!
زنی که از تجاوز بگوید اسمش را فاحشه می گذاریم؛
همسری که از خیانت شوهرش بگوید، بی کفایت؛
کودکی که از تجاوز بگوید، ک. ؛
فرزندی که از ستم پدر و مادر بگوید، بی خانواده؛
مردی که از فقر بگوید، بی عرضه.
خلاصه که آبرو، ماله ای شده که بر همه ترک های بزرگ دیوار زندگی می کشیم؛ انگار که اگر ترک را نبینیم خانه ویران نمی شود و روی سرمان فرو نمی ریزد.
یک چسب زخم که برداشته ایم و روی هر چه زخم عمیق است می چسبانیم و به بیمار می گوییم لبخند بزن و تظاهر کن حالت خوب است تا چشم دشمنان کور شود، انگار که اگر زهم را انکار کند از درون عفونت نخواهد کرد. یک چسب زخم، یک کاغذدیواری و دیواری به بلندی حاشا ... .
بگذار از نو بنویسم:
"حال همه ما خوب است،
اما تو باور نکن."
ز-ح (11-10-99)
@drzahrahusseini