خدای تو
ایمان تو
زیر روسری من پنهان شده است. روسری از سر بردارم ایمانت به باد می رود.
بگو عقل زن ناقص است اما من در برابر چند تار مو تاب نمی آورم.
بگو عقل زن ناقص است اما زنان مکار مردان را گمراه می کنند.
بگو عقل زن ناقص است اما یک زن فاسد شهری را به فساد می کشاند اما یک مرد فاسد فقط چند نفر معدود را ...
برایم بگو از ایمان و عقل کاملی که به تار موی من بسته است و اگر دکمه های مانتو ام را باز کنم به سرعت تو را از مسیر هدایت یه حضیض ظلالت می کشاند.
بگو عقل زن ناقص است، اما پشت هر مرد یک موفق یک زن عاشق است،
بگو عقل زن ناقص است ولی من تربیت نسل آینده را بر دوش او گذارده ام،
بگو عقل زن ناقص است اما من با دیدن زن عریان زن، عنان اختیار از کف می دهم،
بگو عقل زن ناقص است و برای همین نمی تواند در مسند قضا بنشیند، اما من سریع تحریک می شوم و با دیدن کمترین برجستگی و لوندی توان کنترل هیجان خود را ندارم،
بگو عقل زن ناقص است اما من تکالیف سختگیرانه ای برای او وضع کرده ام ولی از مردی که معتقدم عقل کاملی دارد تکلیف کمتری می خواهم. مرد را به خاطر خیانت پاداش می دهم و زن را به خاطر خیانت به سنگسار می سپارم، حال آن که رسم بر این است تا عاقلان را سخت تر تنبیه کنند به سبب این که با وجود عقل خطا کرده اند!
می گویند عقل زن ناقص است اما آنچه در عمل انجام می دهند، متفاوت است!