برخورد تحقیرآمیز پرسنل درمانگاه صابرین رشت اشک دختر معلول را درآورد
فاطمه ۲۴ ساله با معلولیت جسمی حرکتی خیلی شدید که از ویلچر استفاده میکنه درباره برخورد تحقیرآمیز پرسنل تزریقاتی درمانگاه به کمپین گفت؛
سه شنبه ۶ دی حدود ساعتهای ۱۲ ظهر حالم بد شد و خیلی بی حال بودم. پدر و مادرم منو بردن به درمانگاه صابرین رشت که نزدیک خونمونه. دکتر معاینه کرد و تست قند دادم گفت افت شدید قند و فشار دارم و خیلی سریع باید سرم و آمپول تزریق کنم وگرنه ممکنه بیهوش بشم.(قندم ۴۷ بود)
پدرم سرم و آمپول رو تهیه کرد وقتی رفتیم قسمت تزریقات پرستار تا منو دید گفت من ویلچری نمیتونم بپذیرم و نمیشه همینجوری که نشسته براش سرم بزنم(در صورتیکه من همیشه همینجوری سرم میزنم وقتی شرایطم رو به دکتر میگم آمپول تقویتی داخل سرم تجویز میکنه و عضلانی نمیده)
حالم خیلی بد بود، حتی نمیتونستم حرف بزنم مادرم همه شرایطم رو توضیح داد براشون( نمیتونم رو تخت عادی دراز بکشم و مجبورم نشسته رو ویلچر سرم بزنم)
خانم پرستار فقط تاکید میکرد که ما فضای کافی برای ویلچریها نداریم،این ویلچر جلوی راه ما و سایر بیماراست.
خب منم بیمارشون بودم حالم خیلی خیلی بد بود نسبت به بیمارای دیگه ای که اونجا بودن، فقط میگفت ویلچر مزاحم بقیه میشه و بعد به مادرم گفت که اصلا چرا آوردین اینجا ببرینش بیمارستان خصوصی!
من واقعا نمیدونم یک پرستار چجوری میتونه همچین نظری بده وقتی حال بیمار اینقدر وخیم باشه!
حدود نیم ساعت فقط الکی معطل کرد تزریقات منو انجام نداد و منم وقتی اون مدل حرف و رفتارشونو شنیدم و دیدم حالم بدتر شد.
پدرم که حالمو دید عصبانی شد و سرشون داد زد تا قبول کردن سرم منو تزریق کنن.
موقع تزریق چون رگم خیلی نازک بود و ضعیف جوری روی دستم ضربه میزدن من حس میکردم از قصده. حتی یکبار هم صدای آخم در نیومد فقط اشکم در میاومد به خاطر وضعیتی که داشتم و توش بودم،واقعا دلم نمیخواست اونجا، باشم ولی آنقدر که حالم بد بود نمیتونستم بگم که بریم از اونجا و چاره ای هم نداشتم.
اتاق تزریقات دوتا اتاق چسبیده به هم بود و اتاقی که من توش بودم نزدیک ۶_۷ تا تخت داشت و جوری بود که وقتی یه مریض کارش تموم میشد مریض دیگه میاومد. آنقدر شلوغ نبود که این پرستار داشت میگفت و همش حرف این بود که من مزاحمم!
واقعا اون روز قلبم شکست، دلم میخواست به رئیس اون درمونگاه اطلاع بدم ولی خب شرایطشو ندارم برم دنبال اینجور چیزا. دلم نمیخواد این موقعیت برای فرد دیگه ی پیش بیاد چون خیلی خیلی آزاردهنده ست. دلم نمیخواد این موقعیت برای فرد دیگه ای پیش بیاد چون خیلی خیلی آزاردهنده ست.در طول اون مدت که سرم داشتم میزدم پرستارا به راحتی کارشونو میکردن و منو ویلچرم هیچ مزاحمتی براشون نداشتیم
با اون وضعیتی که من اونجا بودم اون خانم خدمتکار هم از قصد همونموقع اومد زیر همون تختی که من جلوش با ویلچر بودم رو تمیز کرد! با اینکه میتونستن چند بعد اینکه سرم من تموم بشه اونکار رو انجام بدن. منظورم اینه در این مورد هم حتی مزاحمشون نبودم نمیدونم چرا اون رفتار رو کردن ! در طول سرم زدن من میشنیدم که راجع به من همش غرغر میکنن.واقعا جای تاسف داره و مردمی که رفتار اون پرستار رو دیدن ولی بازم ازش تشکر میکردن. چون برای اونا راحت و بدون هیچ دعوا و دردسری تزریق انجام میداد.
اونجا بیمارایی که سرم تزریق میکردن همه همراهشون کنارشون بود ولی مادر منو نذاشتن پیش من بمونه با اینکه حال من وخیم تر بود، هر موقع مادرم میومد داخل پرستار سریع میگفت همراه بیمار باید بیرون اتاق منتظر بمونه. واقعا برام عجیب بود که چطور بقیه میتونستن همراهشون کنارشون باشه ولی من این اجازه رو نداشتم!
اثری که روم گذاشت جوریه که هنوزم وقتی به رفتار و حرفاشون فکر میکنم قلبم میشکنه، اون روز بعد چندساعت که بهتر شدم اولین کاری که کردم تو اینترنت دنبال شماره تلفن دکتر و پرستاری بودم که داخل خونه بیان ولی خب اینا خصوصی هستن و هزینه شون زیاده. مسلما دلم نمیخواد اصلا دوباره اونجا برم.