خبرآنلاین- مظاهر گودرزی: ۳۰ سپتامبر مصادف با روز جهانی ناشنوایان است. جهانی آمیخته با سکوت که مانند سایر معلولان مورد بیتوجهی قرار میگیرند و دیده نمیشوند، شاید تنها راه ارتباط آنها با دیگران همان زبان اشارهای است که برخی معتقدند با آن سلیقهای رفتار میشود. مدیرعامل انجمن خانواده ناشنوایان ایران به خبرآنلاین میگوید زبان اشاره ناشنوایان در ایران همچنان رسمیت ندارد و آنچه در تلویزیون یا جاهای دیگر دیده میشود در واقع همان زبان فارسی است که فقط با اشاره بهنمایش درمیآید درحالیکه زبان اشاره قواعد مخصوص خودش را دارد.
او با نقد عملکرد برخی خیریهها معتقد است تشویق ناشنوایان به کاشت حلزون با شعار شنوا شدن نوعی تضییع حقوق آنها محسوب میشود چراکه ممکن است نهتنها شنوایی را به آنها برنگرداند بلکه سبب شود کودکان ناشنوا استرس و نگرانیهای زیادی را تحمل کنند. «اکرم سلیمی» با اشاره به شرایط تحریمها و وضعیت اقتصادی کشور از روزهای سخت تامین سمعک و باطری آن برای ناشنوایان به خبرآنلاین میگوید و بیان میکند برخی از خانوادهها بهدلیل مشکلات اقتصادی نمیتوانند این تجهیزات را برای کودکان خودشان فراهم کنند. او همچنین با پرداختن به مسئله تحصیل افراد ناشنوا و کمشنوا از نمونهی مدارس تلفیقیای صحبت میکند که مانند آن در ایران امروز وجود ندارد.
در ایران آمار دقیقی نداریم، این مسئله نه فقط درباره ناشنوایان بلکه درباره همه معلولان است. در آخرین سرشماری کشوری با همه تلاشی که سازمان بهزیستی داشت شناسایی معلولان در سرشماری قرار نگرفت. اما باتوجه به بازخودرهایی که وجود دارد شاید حدود یک میلیون ناشنوا در کشور وجود داشته باشد، آماری هم که سازمان بهزیستی اعلام میکند چیزی حدود ۲۳۰هزار ناشنوا در این سازمان دارای پرونده هستند. اما مطمئناً آمارها از چیزی که سازمان بهزیستی اعلام میکند بیشتر است.
خیلیها به سازمان بهزیستی دسترسی ندارند، خیلی از خانوادهها اجازه نمیدهند فرزندانشان به این عنوان در سازمان بهزیستی پرونده داشته باشد، خیلیها هم دسترسی دارند اما دوست ندارند تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار بگیرند.
چند دلیل دارد، برخی از آنها نمیخواهند قبول کنند که فرزندشان چنین مشکلی دارد برای همین مانع این کار میشوند. برخی از آنها هم خدمات بهزیستی را مناسب نمیدانند و چون نمیخواهند برچسبی رو فرزندشان بخورد اصلا ورود نمیکنند و پرونده تشکیل نمیدهند. برخی هم اطلاع ندارند چنین سازمانی وجود دارد و میتوانند خدمات توانبخشی بگیرند.
کاردرمانیای که یک فرد ناشنوا انجام میدهد اولین هزینه او است. هزینههای بعدی هم مربوط به باطری و سمعک هستند، یا مربوط به کاشت حلزون.
شرایط خیلی سخت شده است، قیمت سمعک به ۵ میلیون و بیشتر رسیده و البته کمیاب هم شده است. الان سمعکهایی که در بازار هستند با ارز آزاد وارد میشوند و واقعآً افزایش قیمت زیادی دارند. البته همانطورکه گفتم سمعک مناسب یا در بازار نیست یا با قیمتهای خیلی بالا هست و کسانی که توانایی مالی دارند میتوانند آن را تهیه کنند، درحالیکه سمعک باید در دسترس بچههای ناشنوا باشد. اگر باطری سمعکها که مشکل واردات دارند تهیه نشود ناشنوایان نمیتوانند از سمعک استفاده کنند، تحریمها و نوسان قیمت دلار شرایط زندگی ناشنوایان را خیلی تحت تاثیر قرار داد. البته درست است که ما الان خیریه داریم اما واقعاً نمیدانم این خیریهها بهنفع جامعه ناشنوایان کار میکنند یا بهنفع خودشان.
خیلی از آنها بهنفع خودشان کار میکنند، مخصوصاً درباره کاشت حلزون، اقدامی که بهنام ناشنوا است اما به کام افراد دیگر میشود. من نمیگویم کاشت حلزون بد است اما نیاز به شرایط دارد درحالیکه در ایران چنین اتفاقی نمیافتد همه ناشنواها را با یک دید نگاه میکنند و آنها را سمت کاشت حلزون سوق میدهند موقعی که کاشت جواب داد همه جا دربارهاش حرف میزنند و میگویند بچه شنوا شده است، کسانی هم که کاشت حلزون برای آنها موفقیتآمیز نبوده کنار میگذارند و اجازه نمیدهند صدایشان شنیده شود.
اگر از اول بدون بررسی درست کاشت حلزون انجام شود و آن کاشت جواب ندهد آن بچه دیگر شنوایی خودش را از دست میدهد. نکته بعدی این است که میگویند با کاشت حلزون بچه شنوا میشود، برای همین خیلیها گمان میکنند فرد باید مانند افراد عادی رفتار کند درحالیکه او همچنان نیازهای یک فرد ناشنوا را دارد و همچنان باید آموزشهای خاص برای او دیده شود. اما وقتی میگویند بچه شنوا شد بلافاصله او را تحت فشار قرار میدهند که حرف بزند، در چنین شرایطی بچه درگیر استرس میشود میترسد در جمع صحبت تا مبادا کلمهای اشتباه بهکار ببرد. اما برعکس خانوادههایی که ناشنوایی فرزندشان را پذیرش کردند آن بچه اعتماد به نفس بالایی دارد چراکه حمایت میشود.
در کشورهای دیگر کاشت حلزون یارانه دولتی ندارد، اما در ایران حمایت میشود. در دنیا اولین مداخلهای که برای فرد ناشنوا انجام میشود دادن سمعک به بچه است، بعد همراه سمعک با او با زبان اشاره هم صحبت میکنند. اما اینجا یک باند بزرگ پزشکی پشت این مسئله هست که به ناشنوایی دارند به چشم یک بیماری نگاه میکنند، دائم دنبال درمان هستند اما اصلاً به مسائل فرهنگی و آموزشی ناشنوا توجه نمیکنند. ناشنوا بعد از کاشت حلزون رها میشود، از او انتظار دارند با این کاشت بتواند تکلم داشته باشد و مانند یک فرد عادی حرف بزند. وقتی به مادری میگویند فرزندت کاشت حلزون انجام داده و شنوا شده به او توصیه میکنند اجازه ندهید فرزندتان از دست برای ارتباط گرفتن استفاده کند، به مادر میگویند اگر این کار را انجام دهی فرزندتان نمیتواند وارد جامعه شود، آنجاست که تمام همت آن مادر این است که آن بچه حرف بزند و اینکه کودک چقدر در این ماجرا راحت است دیگر مهم نیست.
بله توانستهاند، اما موارد موفقیتآمیز چندان زیاد نیست که ما بخواهیم چنین هزینهای را داشته باشیم و ناشنواها قربانی بدهند چراکه امکان شکست خوردن آن خیلی زیاد است. اما در سمعک اینگونه نیست، اگر مداخلات به کمک سمعک سریع انجام شود و گفتار درمانی شروع شود تکلم یک فرد ناشنوا خوب میشود. درحالیکه وقتی امروز به برخی مراکز فعال درحوزه ناشنوایان مراجعه کنید و بگویید من دوست دارم فرزندم بهجای کاشت حلزون از سمعک استفاده کند اصلاً به شما خدمات نمیدهند. حتی برخی مواقع مدارس برای ثبت نام بچههای ناشنوا میگویند ابتدا کاشت حلزون انجام دهید بعد ما ثبت نام کنیم، دیگر شما خودتان حساب کنید که این باند چقدر قوی هستند.
یک فرد ناشنوا به دنیا آمده و باید به ناشنوا بودن او احترام بگذاریم و شرایط را برای او آماده کنیم، بیشترین مشکلی که جامعه ناشنوایان ما دارد این است که در جامعهی ما پذیرش نمیشوند. یک بچه وقتی ناشنوا به دنیا میآید پدر و مادر به جای پذیرش این کودک تلاش میکنند او را از ناشنوایی به شنوایی برسانند این خوب است اما در کنارش پذیرش باشد. تا زمانیکه ما ناشنوایی را انکار کنیم هیچ کمکی نمیتوانیم بری او داشته باشیم، وقتی فرد ناشنوا وارد جامعه میشود بازهم انکار میبیند، هرچقدر هم ناشنوا یک توانایی داشته باشد او را نمیپذیرند. از خود آقای قبادی دانا در بهزیستی بپرسید که چند مدیر دارد که ناشنوا هستند.
زبان اصلی ناشنوایان زبان اشاره است اما وقتی یک خانواده نپذیرد فرزندش ناشنوا است طبیعتاً زبان اشاره را زهر میداند. زبان اشاره میتواند هوش هیجانی نوزاد را بالا ببرد اما در ایران متاسفانه این اتفاق نمیافتد و زبان اشاره هنوز به رسمیت شناخته نشده است. در بندهای مختلف کنوانسیون حمایت از معلولین به زبان اشاره ناشنوایان اشاره شده است و از این صحبت کرده که خود ناشنوا حق دارد انتخاب کند که به کمک زبان اشاره آموزش ببیند یا بهصورت لبخوانی و نوشتاری، این انتخاب به عهده فرد ناشنوا است. شنواها نمیتوانند این را الزام کنند. ایران هم این کنوانسیون را پذیرفته است اما اثری از آن نمیبینیم.
سلیقه است، زبان اشاره در ایران یک ساختار مشخص ندارد. مترجمهای ناشنوایان در تلویزیون فقط همان زبان فارسی را اشاره میکنند، درحالیکه زیبان اشاره برای ناشنوایان ساختار خودش را دارد.
بله وجود دارد و باید پیگیری شود که همه فقط از یک زبان اشاره رسمی و ثبت شده استفاده کنند و کسی سلیقهای رفتار نکند. اما الان زبان اشاره را بصورت فارسی آموزش میدهند و کودک ناشنوا باید لبخوانی کند.
مانند یک بچه شنوا به او نگاه میکنند که گویی تمام لغتها و مفاهیم را میداند. کودک شنوا وقتی وارد مدرسه میشود هزاران کلمه را در ذهن دارد اما یک کودک ناشنوا هرچقدر هم با او گفتار درمانی کار شده باشد باز هم در خصوص کلمات و مفاهیم مشکل دارد.
معمولاً با توجه به شرایط شنوایی که دارند بررسی میکنند و میگویند این کودک میتواند در مدارس باغچهبان (مدارس ویژهی ناشنوایان) تحصیل کند یا اینکه در مدارس شنواها تحصیل کند که اصطلاحاً به آنها مدارس پذیرا گفته میشود، در این مدارس معمولاً به تعدادی از معلمها آموزش دادند که هفتهای یکبار به دانشآموز ناشنوا آموزشهای لازم بدهد، مقایسه کنید با همکلاسیاش که تمام طول هفته دارد آموزش میبیند، بنابراین بچههای ناشنوا در این شرایط همیشه نگران هستند و از نظر روحی فشارهای زیادی را تحمل میکنند.
بهترین مدرسهای که میشود تعریف کرد مدارس تلفیقی هستند. یعنی مدارس پذیرای دانشآموزان ناشنوا به این شکل باشد که در آن دانشآموزان شنوا و ناشنوا حضور دارند، کلاسهای تفریحی و ورزشی آنها میتواند یکسان باشد تا تعامل با جامعه را یاد بگیرند اما کلاسهای آموزشیشان از یکدیگر جدا میشود. چراکه طراحی کلاس برای بچههای ناشنوا باید متفاوت باشد تا آنها بتوانند راحتتر معلم خودشان را ببیند، کتابهای متفاوتی باید داشته باشند درحالیکه الان کودکان ناشنوا دقیقاً همان کتابهایی را دارند که دانشآموزان شنوا دارند از آن استفاده میکنند و این باعث آسیب میشود.