در چهار سال گذشته اتفاقاتی که افتاد نه تنها چهرهای زیباتر از سازمان ارائه نکرد بلکه به نحوی تردیدهایی را برای گروه هدف ایجاد کرد تا جایی که برخی از فعالان حوزه معلولان به این نتیجه رسیدهاند که سازمان خدماترسان به افراد دارای معلولیت میبایست نهادی مستقل از سازمان بهزیستی کشور باشد تا بتواند با برخورداری از متخصصان امور توانبخشی در ساماندهی به خدمات افراد دارای معلولیت از زاویه توانبخشی و نه بیماری به افراد دارای معلولیت نگاه کند و نگرشی نو به توانبخشی داشته باشد.صرفه نظر از این بحث که خود فضای مناسبتری را میطلبد و به طور جدی باید مورد بررسی قرار گیرد ،در اینجا به اختصار بخشی از کارنامه سازمان و مدیران ارشد را در قبال ماموریتهای مربوطه مورد بررسی قرار میدهیم؛
1 – سازمان بهزیستی بعنوان متولی امور معلولان در حمایت از مسائل معیشتی افراد دارای معلولیت با وجود آگاهی به محدودیتهای آنها هیچ قدم قابل ملاحظهای بر نداشت و این افراد با حمایتهای خانواده و مردمی توانستند بخش کوچکی از مشکلات را حل کنند در حالی که در بحرانها به ویژه بیماریها ، دستگاههای متولی میبایست با برنامههای ویژه،حمایتی مستمر از آنها داشته باشند. اما در این خصوص طی این چند ماه هیچکس شاهد عملکرد مستمر و سازندهای از سوی سازمان نبوده است،حتی این نهاد دولتی متولی نتوانست در امر ضروری واکسیناسیون افراد دارای معلولیت اقدام فوری و مفیدی را به اجراء برساند و با وجود پافشاری گروههای مردمی تنها اقدام به اعلام اولویت و هماهنگی با وزارت بهداشت اکتفا شد و بعد از آن پیگیریهای مفیدی به ویژه در استانهای پر تراکم صورت نگرفت در حالی که میطلبید افراد دارای معلولیت به پایگاههای مشخصی هدایت میشدند تا با سهولت بیشتری واکسینه شوند.
2- ایجاد مراکز مثبت زندگی که شاید اگر اسمش را مراکز مصیبت زندگی میگذاشتند دور از واقعیت نبود.اگرچه بنظر میآید آنچه که طراحان این برنامه به دنبالش بودند چیزی غیر از آنچه بود که اتفاق افتاد،اما بازخورد هر برنامهای محل قضاوت آن است.مراکز مثبت زندگی به ویژه برای معلولان جزء سردرگمی و سرگردانی ارمغانی به دنبال نداشت و افرادی که سالها خدمات خود را از طریق سازمانهای مردم نهاد مربوطه دریافت میکردند با انتقال به مراکز مثبت زندگی دچار سردرگمی فراوان شده اند ، طرحی که میبایست کارآمدی آن از طریق پایلوت بیشتر مورد بررسی قرار گرفته سپس با رفع نواقص به طور آزمایشی در چند استان پیاده میشد و بعد از آن به سراسر کشور تعمیم داده میشد، با دستپاچکی به صورت ملی اجرا شد و موجبات دلخوری سازمانهای مردم نهاد و گروه هدف معلولان را فراهم ساخت.البته برای مراکز مثبت زندگی میتوان دلایل بسیاری آورد که در این مقال مختصر نمیگنجد و این ایرادات به معنی این نیست که این طرح از ریشه و بنیاد مشکل داشته و نمیتوانست حلال مشکلات باشد.
3- در حال حاضر سازمان بهزیستی هنوز نتوانسته در خصوص ارائه خدمات توانبخشی و تجهیزات کمک حرفهای گامی اثرگذار بردارد.عمدهترین اشکال اینکه مشخص نیست هر یک از گروههای هدف، معلولان از چه میزان اعتبار برای تهیه تجهیزات برخوردار هستند و بر کدام ملاک و اولویت میزان سهم هر گروه از معلولین مشخص میگردد،چرا که تجهیزات و امکانات مورد نیاز هر گروه متفاوت و اضطرار آنها نیز به یک میزان نیست.جدای از اختصاص اعتبار اندک و یا به عبارتی غیرقابل توجه در خصوص تجهیزات کمک حرفهای و آموزشی چگونگی تهیه آنها نیز چندان شفاف نیست و غالب اوقات آنچه که تهیه و خریداری میشود مورد رضایت مددجویان نیست،اینها گوشه های است از عملکرد سازمان که میبایست تمام قد در مسیر خدماترسانی به افراد دارای معلولیت حرکت میکرد تا پس از گذشت چند دهه کارنامهای درخشان از خود ارائه دهد.حال دوباره قضاوت را میسپاریم به آنانی که به نحوی با این سازمان مرتبط هستند.به عقیده نویسنده این متن،ایجاد یا به عبارتی بازسازی سازمان رفاه معلولان با راهبری متخصصین امور توانبخشی و مشارکت تنگاتنگ سازمانهای مردم نهاد،نهاد معلولان امری ضروری به نظر میآید تا شاید از طریق این ساز و کار مطالبات ویژه معلولان که سالها بر زمین مانده تا حدود قابل توجهای تحقق یابد.