جبار عسکرزاده متولد ۱۹ اردیبهشت ۱۲۶۴ در شهر ایروان بود. پدر او اصلیت اورمیهای داشتند و برای قنادی و بقالی به ایروان رفته بود. او برای همین بعد در ۱۳۰۳ به ایران و تبریز رفت و کودکستانی به اسم «باغچه اطفال» را راه اندازی کرد.
باغچهبان با الهام از دیدگاه فردیریک فروبل آلمانی که نخستین کودکستان را با نام باغچه کودکان راه انداخت پا در این راه گذاشت.
البته ثمینه باغچهبان دختر او از قول پدرش گفته:« او میگفت اینجا باغچه اطفال است و من باغچهبان این باغچه هستم. به این دلیل فامیلی خودش را باغچهبان کرد.میگفت: ما گلها را داریم پرورش میدهیم به این دلیل باغچهبان شدهایم.»
باغچهبان به سراغ مدیر فرهنگ تبریز رفت و از لزوم تربیت خردسالان چهار ساله و آمادهکردن آنها برای مدرسه گفت و بنیان این کودکستان را گذاشت. البته قبل از او خانم خانزدایان موسسهای برای کودکان ارمنی راه انداخته بود.
باغچهبان کلمه KINDER GARDEN انگلیسی را به فارسی ترجمه کرده بود و باغچه اطفال کلمه ابداعیاش برای آن شد که بعدها نام فامیل خودش هم از آن گرفت. نخستین باغچه اطفال او او در ۱۳۰۶ در شیراز دومین باغچه اطفال را راه اندازی کرد.
باغچهبان تلاش در حوزه بنیانگذاری آموزش کودکی را مرهون همراهی و پشتیبانی و تلاش همسرش صفیه میر بابایی نیز هست.
صفیه میربابایی همراه ثمین و ثمینه نوزاد در جمع خانواده
گفته میشود روزی زنی فرزند کر و لال خود را پیش باغچهبان آورد. باغچهبان در باغچهاطفال جایی برای آن طفل نداشت اما متوجه شد که بخشی از کودکان هستند که به خاطر تفاوتهای جسمی از آموختن محرومند. پس به فکر راه اندازی موسسهای برای کودکان ناشنوا افتاد.
او آن طور که فرزندانش نیز گفتند در سال ۱۳۱۲ به تهران آمد و اقدام به راه اندازی مدرسهای خاص ناشنوایان کرد.
ثمینه باغچهبان آن را این گونه تعریف کرده است:«باید بگویم مدرسه ما، در ما متولد شد، یا ما در مدرسه. ولی مدرسه در ما [متولد شد] زندگی ما در یک اتاق در خانهای که پدرم به سنگلج کرایه کرده بود آغاز شد. و آنجا سه اتاق داشت، یک اتاق خانه ما بود، یک اتاق مدرسه، دبستان کرولالها بود.»
به گفته ثمینه:« یک اتاق را کرایه دادهبودند به دکترهشترودیان که دانشجو بود و از آذربایجان آمدهبودند. پس ما نمیتوانیم بگوییم از کی همکاری ما با ناشنوایان شروع شد. ما با ناشنوایان بزرگ شدیم و همیشه پدرم از وجود ما برای یافتن زمانی برای رسیدگی به یک یک بچه ها استفاده میکرد.»
باغچهبان مدرسه ناشنواییان بزرگتری در سال ۱۳۳۶ در تهران افتتاح کرد. او همچنین در زمینهادبیات کودک کارهایی انجام داد و به روایتی یکی از نخستین نویسندگان و ناشران کتاب کودک است.
او این کار را برای ادبیات کودک در حالی انجام داد که به گفته ثمین باغچهبان تسلطی به زبان فارسی نداشت اما تلاش کرد تا آن را به خوبی بیاموزد. شاید برای نسل ما بابابرفی که از نخستین محصولات کانون پرورش فکری است خاطرات زیادی دارد.
جبار باغچهبان تا زمان مرگ از تلاش برای ایجاد موسساتی برای آموزش کودکان بخصوص کودکانی که تفاوتهای جسمی متفاوتی دارند تلاش کرد و در نهایت ۴ آذر ۱۳۴۵ در تهران در گذشت .
پروانه باغچهبان درباره مرگ پدر گفته است:«از سال 44 بیشتر در اتاقشان بودند و مینوشتند. در یکی از خاطراتشان نوشته بودند که غنیمت دانستم این ناخوشی را، برای اینکه توانستم بنویسم. یعنی آن وقت بود که این زندگینامهشان را نوشتند که در واقع درد نامهاش است.
شب هنگام آذر 45 پدرم حالشان خیلی بد میشود آمبولانس را خبر میکنیم وقتی همینطور که پدرم روی برانکارد بود خطاب کرد و گفت: ستارهها خداحافظ! درختها خداحافظ!...ایشان در بیمارستان میثاقیه بستری شدند. ایشان آن زمان هشتاد و چهار، پنج سالشان بود. عمل کردند. اما دو روز بعد فوت کردند.»
جبار باغچهبان را در منطقه صفاییه شهرری در کنار چشمه علی در خانهای به خاک سپرده شد. محلی که در حال حاضر قابل بازدید به صورت عمومی نیست.
عکس مقبره #جبارباغچهبان از علیرضا عالمنژاد صفحه کافه تهروون
منبع رشته توییت:
https://twitter.com/febrahimzade/status/1331178125439414272?s=20