اواخر شب چهارشنبه 8 بهمن ماه جاری پیامی به دستمان رسید که مانند هر نابینای دیگر از آن خوشحال شدیم «اتفاقات مثبتی درباره رودکی رخ داده است و مذاکره رئیس شبکه تشکلهای نابینایان با قبادی دانا رئیس بهزیستی مثمرثمر بوده».
تا پیدا کردن منبع اصلی خبر و فایل صوتی آقای معینی رئیس شبکه تشکلها به چند ابراز مسرت، خداروشکر و غیره نیز برخوردیم که نشان میداد مرکز فرهنگی رودکی به چه اندازه برای نابینایان همچنان دارای اهمیت استراتژیک است و به آن عِرق می ورزند.
فایل صوتی آقای معینی را گوش دادیم و با چند تن از دوستان به اشتراک گذاشتیم. برخلاف تمام آن خداروشکرها و ابراز مسرت ها، نه تنها هیچ نکته مثبت و اتفاق جدیدی در آن دیده نمی شد، بلکه طبعا اگر هر نابینای آزاداندیش و مطلع که بر اوضاع کنونی اشراف حداقلی داشته باشد، این فایل را گوش دهد، بر نگرانی ها و شائبه هایش افزوده خواهد شد.
فایل صوتی مذکور
هر چند اطلاع رسانی به جامعه هدف امری پسندیده است، اما تاکید بر برخی نکات مثبت، تکراری، بی اهمیت و بدون ما به ازای خارجی در اول و آخر فایل ولو به شکل ناخواسته می تواند این شائبه را برانگیزد که، باعث کمرنگ کردن قدرت مطالبه گری نابینایان که در روزهای اخیر به شکل رضایت بخشی در حال افزایش است و به انحراف کشاندن مطالبات بحق آنان می شود و خدایی ناکرده در لفظ خودمانی «یک شیره مالی و ماست مالی زیرکانه است» چراکه:
اولا: آقای معینی به «احتمال انتقال مدیریت رودکی به کتابخانه ملی» در صحبت خود با قبادی دانا اشاره کرده و سپس از «تعطیل نشدن رودکی و توسعه مراکز این چنینی» به عنوان نکات مثبت قضیه یاد کردند!!!
آیا اقای معینی نمی دانند که بیش از دو ماه است که حتی کم اطلاع ترین نابینا نیز می داند که دیگر صحبت «انتقال رودکی و مدیریت آن به کتابخانه ملی» نیست، بلکه بحث بر سر انتقال منابع آن است. از آنجایی که ایشان همواره خود را دغدغه مند و دلسوز نابینایان می داند، نمی توانیم به خود بقبولانیم که وی جهت به انحراف کشیدن مطالبات نابینایان و کمرنگ کردن قدرت مطالبه گری آنها درباره رودکی این موضوع که اصلا محل بحث نیست را طرح کردند، بلکه فکر می کنیم، به دلیل مشغله های فراوان ایشان از قِبل پست ها، سمت ها و شغل های متعددی که دارند که حتی مرور گذرای آنها نیز برای یک فرد عادی در طول یک روز بسیار دشوار می نماید؛ احاطه کاملی به روند مباحث طرح شده درباره رودکی ندارند.
بر همین مبنا، بحث ما این است که اگر منابع رودکی به کتابخانه ملی برود، چه چیزی از رودکی باقی خواهد ماند؟ و مهمتر آنکه رودکی با منابعش نیز به حالت نیمه تعطیل درآمده است، چگونه با واگذاری کتابها و منابعش به کتابخانه ملی تعطیل نخواهد شد؟ در حالی که یکی از کارکردهای مهم آن از بین خواهد رفت؟
هر عقل سلیمی از جمله آقای معینی این را می داند که گرفتن یک نقش یا وظیفه از یک سازمان و واگذار کردن امکانات آن، معمولا آن مرکز را به تعطیل شدن و اضمحلال نزدیک می کند تا به توسعه!.
موضوع دیگری که در همین نکات به اصطلاح مثبت مورد ادعای آقای معینی وجود دارد، «ایجاد و توسعه مراکز دیگر مانند مرکز رودکی است».
هم اکنون مرکز رودکی تقریبا نیمه تعطیل است و ظرفیت تولیدی آن هم کار نمی کند؛ آیا سازمان بهزیستی در پی آن است که با الگوگیری از رودکی، مراکز نیمه تعطیل، بلاتکلیف، بدون چارت و بودجه و با حداقل خدمات را ایجاد کند و توسعه دهد؟!!! و سازمان بهزیستی اگر در ادعای خود صادق است و به فکر ایجاد مراکزی با خدماتی مشخص جهت تولید و توزیع منابع موردنیاز نابینایان است، آیا بهتر نیست ابتدا همین مرکز موجود را احیا کند تا الگویی برای ایجاد سایر مراکز شود؟ و نابینایان نیز صحبت های مسئولین بهزیستی را واقعی بپندارند؟
نکته مهمتر آنکه اساسا در چند ماه باقیمانده از مدیریت آقای قبادی دانا ایشان چگونه می خواهند چند مرکز ایجاد و تجهیز کنند؟ با چه برنامه ای و کدام تجهیزات؟ و اصلا راهبرد مشخصی برای این مراکز دارند؟ در حالی که تقریبا همه تجهیزات مرکز رودکی فرسوده است و حتی بسیاری از همین تجهیزات موجود در رودکی هم توسط نهادهایی غیر از سازمان بهزیستی تامین اعتبار شده است.
بنابراین پر واضح است که تعطیل شدن یا نشدن رودکی قبل از آنکه توسط آقای معینی به عنوان نکته مثبت طرح شود و به فال نیک گرفته شود؛ بیشتر به انتقال یا عدم انتقال منابع به کتابخانه ملی و گرفتن یکی از کارکردهای مهم این مرکز بستگی دارد و همچنین، ایجاد و توسعه مراکز دیگر همانند رودکی و آن هم در چند ماه باقیمانده مدیریت آقای قبادی دانا، بسیار مبهم، کلی، ناممکن و شائبه برانگیز است.
اگر هر نابینای صاحب نظری را در مقام داوری آن بگماریم، خواهد گفت: این کلام، بیشتر به یک کار غیرممکن، بدون پشتوانه، یک وعده توخالی و در یک کلام، نمایش مضحک تبلیغاتی شبیه است تا یک کار کارشناسی و واقعی.
اتفاقا موضوع مهم آن است که با این همه مطالبه گری، مخالفت های نابینایان و طرح استدلال های مختلف درباره رودکی و عدم انتقال منابع آن به کتابخانه ملی، همچنان مدیران بهزیستی بر همان رویه غیرکارشناسی خود که از قبل تعیین کرده اند، پافشاری کرده و آن را پیش می برند و متاسفانه به نگاه جامعه هدف همچنان بی توجهند. و آیا بهتر نبود آقای معینی که نمایندگی جامعه فرهیخته و بزرگ نابینا را در این جلسه به یدک می کشید، به جای به فال نیک گرفتن، این موضوعات را به عنوان نگرانی ها و دغدغه های جدید و جدی تر درنظر گرفت؟
نکته جالب دیگر آن است که اساسا چرا آقای معینی 105 روز پس از آغاز ایجاد این شائبه در 23 مهر سال جاری، در جلسه با قبادی دانا دغدغه نابینایان درباره رودکی را طرح موضوع کرده اند، در این زمینه چند احتمال وجود دارد:
یا تاکنون به ایشان بی توجهی شده و وقتی برای جلسه به ایشان درباره این موضوع اختصاص داده نشده است؟ و یا موضوع مرکز رودکی چندان برای آقای معینی مهم نبوده و در اولویت قرار نداشته است که تاکنون آن را با آقای قبادی دانا طرح نکرده اند؟ و یا جلسات و ارتباطاتی بوده و رسانه ای نکردند؟ در حالی که اطلاع رسانی حق جامعه هدف است و هر کدام از صورت های رخ داده بالا نیز می تواند به نوبه خود شائبه برانگیز باشد.
فراتر از نکات به اصطلاح مثبت به فال نیک گرفته شده توسط آقای معینی که اساسا هیچ وجود خارجی نداشت، چند نکته تامل برانگیز دیگر نیز درباره به اصطلاح «نگرانی های ایشان» قابل طرح است. چون ایشان مواردی را به عنوان نگرانی در زمینه انتقال منابع طرح کرده اند از جمله:
الف: آقای معینی از قول قبادی دانا از «لزوم تعهد کتابخانه ملی برای پست منابع» سخن گفتند. هر عقل سلیمی می داند که مدیران بعدی کتابخانه ملی تنها و تنها براساس اساسنامه، بخشنامه های موجود، قوانین مربوطه و برنامه ها و فعالیت های مدنظر خود عمل خواهند کرد و تعهد مسئولین کنونی کتابخانه ملی ولو در صورت انجام و اجرایی شدن که خود دارای علامت سوال های بسیاری است، تنها برای چند ماه اعتبار دارد و به نظر می رسد اعتبار این تعهد حتی تا پایان پروسه انتقال منابع و جانمایی آن در کتابخانه ملی و شروع ارائه خدمات به نابینایان نیز قد نخواهد داد. یاد آن ضرب المثل قدیمی خراسان همیشه قهرمان افتادیم که نقل به مضمون می گوید «قول و امضایش با ما و انجام نشدن با دیگران»!!!
ب: از «دسترس پذیر کردن مسیر تردد به کتابخانه ملی» به عنوان شرط دیگر تحقق انتقال منابع صحبت شده است. نمی دانیم آیا آقای معینی تاکنون به کتابخانه ملی رفته اند؟ البته بدون راننده و ماشین شخصی و خدم و حشم؟!!! هر عقل سلیمی اگر یکبار به متروی حقانی یا همت پا بگذارد، و بخواهد پیه رسیدن به کتابخانه ملی را به تن خود بمالد، حتی با قرض کردن دو چشم هم باز روایت ها از سختی مسیر نقل خواهد کرد.
شاید هم باید دسترس پذیری موردنظر آقای دکتر قبادی دانا را از مجموعه ای از پیاده کردن استانداردها و روش های مناسب سازی مرسوم کنونی به حد یک معجزه ارتقا دهیم که البته ما هم از آن بی خبریم؛ تا امکان دسترس پذیرسازی مسیری که حتی بیناها نیز از تردد در آن گلایه دارند را برای نابینایان فراهم نمایند.
اختصاص وسایل نقیله نیز چندان کار جدیدی نیست. در همان همایش های عصای سفید نیز که به کتابخانه ملی می رفتیم؛ مراجعین بینا از نحوه استقرار ون ها، زمان آمدن آنها و بسیاری موارد دیگر گلایه داشتند تا چه رسد به افراد نابینا. حال که مسئولین محترم سازمان بهزیستی و کتابخانه ملی در یک تعامل مبهم و سوال برانگیز، بر این انتقال پافشاری می کنند، تنها راهی که به عنوان پیشنهاد جهت تردد آسان نابینایان به کتابخانه ملی به ذهنمان می رسد «اختصاص و استقرار چندین فروند پهباد مناسب سازی شده با قابلیت حمل نفر» از میدان ونک و متروهای دوروبر کتابخانه ملی به این ساختمان است!!! البته باز هم هیچ تضمینی در دائمی بودن این پهبادها وجود ندارد!!!
اگر این موضوعات طرح شده در بالا را که مسائلی جدی و غیرقابل اصلاح هستند به مانند آقای معینی صرفا یک نگرانی بدانیم در حالی که هیچ راهکار کارشناسی برای آن نیست، پس احتمالا باید از منظر ایشان مواردی که صرفا در حد یک نگرانی هستند را، به عنوان «نقطه مثبت» تلقی کنیم.
در همین فایل کوتاه نکات تامل برانگیز، غیرشفاف و مبهم دیگری نیز وجود دارد که جهت اختصار به آنها نمی پردازیم.
اما نکات پایانی:
یک: اگر واقعا آقای معینی با طرح این نکات به اصطلاح مثبت و طرح چند نگرانی که بیشتر به بحران شبیه هستند؛ تا همین حد نیز قانع شده اند، پس وا اسفا! به حال ما جامعه نابینایان که تاکنون بسیاری از مسائل خود را به اجبار یا هر نام دیگری به دست ایشان سپرده ایم و شاید چه قانع شدن های مصلحتی و یا به فال نیک گرفتن نکات مثبتی که هرگز وجود نداشته اند و ما با آن سرگرم شده ایم!!!
دو: یادمان نرود که بخش عظیمی از ظرفیت بریل رودکی صرف انتشار «تنها روزنامه بریل جهان» با سردمداری آقای معینی شد که بدون توجه به نظرات نخبگان نابینا و با لابی های خود و بدون کاهش تیراژ، چاپ بیش از 2000 نسخه از آن در روز که بیش از 40 هزار صفحه بریل می شود را به ناوگان چاپ همین رودکی تحمیل کردند و باعث استهلاک دستگاههای چاپ آن مرکز شدند. روزنامه هایی که بعضا در جلوی خانه ها، زیر راه پله ها و... برای چندین روز جا خوش می کرد و هیچ استفاده ای از آن نمیشد. در حالی که تعداد خوانندگان واقعی آن به ویژه با رشد فضای مجازی بسیار کمتر از تعداد نسخ چاپ شده بود.
سه: باید آقای معینی به عنوان رئیس شبکه تشکلها این موضوع را با خود روشن کنند که نمی توان از یکسو مدافع حقوق جامعه نابینایان بود و از سوی دیگر، دنبال ملاحظات سیاسی و تضمین منافع خود و رئیس دو سازمان بهزیستی و کتابخانه ملی به ویژه در ماههای پایانی دولت بود، چون هیچ عقل سلیمی این همه پافشاری دو سازمان بر این انتقال را آن هم در واپسین ماههای دولت نمی تواند بدون علامت سوال ها و طرح شائبه های فراوان درک نماید.
چهار: مشکل دیگر آن است که آقای معینی به شکل اعجاب انگیزی باید از یکسو مطالبه گر حقوق نابینایان باشد و از سوی دیگر، در دستگاه متولی امور نابینایان پست بگیرد. در واقع به بیانی عامیانه «باید خودش به خودش فشار بیاورد»!!! تا همزمان هم به جهت کسب نظر مساعد مسئولین محترم بهزیستی و دوام پستش هوای سازمان را داشته باشد! و هم به جهت دوام ریاست بر جامعه تشکل ها و انتخاب در سازمانهای مردم نهاد که مبنای پست سازمانی ایشان است، هوای نابینایان را!!! و عجب کار سخت و ناشدنی ای! که تنها از بزرگانی همچون ایشان بر می آید و بس!!! و اگر این توانایی معجزه آسا نبود، ایشان در این وانفسای معضل اشتغال، توان تصدی شغل ها و پست ها و جایگاهای بی شمار را نداشتند!!!
پنج: و اما ما جامعه نابینایان باید هوشیارانه، دغدغه مندانه و با اشراف کامل به اطلاع رسانی انجام شده و جلسه برگزار شده، آن هم با تاخیری 105 روزه بنگریم و بجای دلخوش کردن و احساس مسرت از نکات مثبت ناموجود طرح شده توسط رئیس تشکلها و بجای به فال نیک گرفتن این نقاط مثبت ناموجود همپای ایشان، به شکلی جدی تر در پی مطالبه خود یعنی «حفظ و احیای مرکز نابینایان رودکی» باشیم و از هرگونه انتقال منابع آن به کتابخانه ملی بدون پشتوانه کارشناسی و بدون درنظر گرفتن نگاه جامعه هدف به شکل جدی و از طرق مختلف جلوگیری نماییم، البته بر این نکته تاکید داریم که در جامعه نابینایان، نخبگان و متخصصان فراوانی وجود دارد و اخذ نظر کارشناسی، به هیچ وجه نباید به شبکه تشکلها و رئیس آن محدود شود و به ملاحظات و منافع احتمالیشان گره بخورد.
همچنین ما معتقد به بازبینی جدی برنامه ها، وظایف، شرح کار و امور مدیریتی مرکز رودکی پس از حفظ آن هستیم؛ چراکه برخی از مسائل پیش آمده قطعا به امور بالا و نحوه مدیریت مرکز و بی توجهی مسئولین بر می گردد و اتفاقا نباید رودکی در راه حفظ و احیای آن به دست افرادی دیگر که شائبه های تلاششان برای به دست آوردن رودکی وجود دارد و سابقه و کارنامه شان برای همه مشخص است، بیافتد.
پیش به سوی احقاق حقوق نابینایان و پیگیری همه جانبه و البته قانونی حفظ و احیای مرکز رودکی و جلوگیری از انتقال غیرکارشناسی منابع آن به کتابخانه ملی و البته بدون توجه برخی سنگ اندازان که در پی انحراف مطالبه نابینان و همسویی آن با ملاحظات کاری خود هستند.
از جناب معینی هم می خواهیم که به عنوان رئیس محترم شبکه تشکلهای نابینایان ضمن توجه منصفانه و دغدغه مندانه به نقدها و نقطه نظرات طرح شده در این بیانیه و بدون بهره گیری از رسانه های معلولین جهت به حاشیه کشاندن این نقدها و نقطه نظرها، همان رسانه هایی که بنا بر وجه حقوقی و نه حقیقی در اختیار ایشان است، با حساسیت بیشتر و به شکلی جدی تر و بدون لحاظ ملاحظات و منافع مسئولین هر دو سازمان (بهزیستی و کتابخانه ملی) و با توجه ویژه به نگاه جامعه هدف و حجم گسترده مطالبه آنها در این راه گام برداشته و از هیچ تلاشی فروگذار نگردند تا نامی نیک از ایشان درباره مرکز نابینایان رودکی که در حال تبدیل شدن به یک مطالبه عمومی و جدی نابینایان است به یادگار مانده و رضای حق تعالی و نظر مثبت جامعه فرهیخته نابینایان را در پی داشته باشند.
جمعی از دانش آموختگان و نخبگان نابینای کشور
99/11/09