Sarah
Sarah
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

چرت و پرت نویسی یک کم خواب

احساساتی که جدیدا درگیرشونم، ترسه و گیجی. تا حالا شده تو یه برهه ای از زندگیتون بنشینید و فکر کنید که هر چی که فکر میکردید براتون هدف و آرزو عه دیگه اون چیزی نیست که میخواهید؟ اگر تجربه کرده باشید حسم رو میفهمید وقتی میگم دیگه نمیدونم کی هستم. بخش بزرگی از شخصیت افراد رو هدف هاشون تشکیل میده و اگر اون ها رو حذف کنی زندگی رنگ‌ پوچی میگیره.

حالا سختمه که بخوام افکارم رو ابراز کنم. ترس از قضاوت شدن و ... ندارم؛ فقط نمیتونم گره این کلاف پیچ در پیچ رو باز کنم و در قالب کلمه تحویل ملت بدمش. موقع حرف زدن توی جمع، احساس میکنم چیزی که واقعا تو فکرم میگذره رو نمیگم؛ حتی چیزی نزدیک به اونها رو هم نمیگم... فقط مشتی خزعبل به هم میبافم. هر وقت تلاش برای نوشتنشون میکنم اوضاع بدتر میشه. انگار گره‌ ی این کلاف رو سفت تر بکنی، همه چیز پیچ و واپیچ تر میشه.

با تمام این احساساتی که حالا دارم تجربه میکنم... باورتون میشه که در حال حاضر خوشحالم؟! خودمم باورم نمیشه... ولی از زندگیم راضیم و حس میکنم‌ تو مسیر درستی قرار دارم. خیلی انگیزه دارم و دلم میخواد با تمام وجودم همه چیز رو تجربه کنم تا به نقطه مطلوبم برسم. کلی آدم دور و برم دارم که واقعا آدمای به فکرین. مشاور امسالم تو مدرسه، برعکس تمام مشاورهایی‌ که قبلا داشتم، هم با سواده؛ هم واقعا به فکرته... این رو وقتی فهمیدم که‌ خودش، قبل از اینکه بهش بگم یکی از مشکلات اصلیم رو فهمید. کلی درس باحال تو انسانی داریم و از انتخاب رشته ام به شدت راضی ام؛ حس میکنم چیزیه که‌ تو تمام زندگیم میخواستم:))

مشخصه چقدر گیجم؟ یه آدم مضطربِ بی هدفِ گیجِ خوشحال... خل نشدم؟

پ.ن: تو ۴۱ ساعت اخیر کلا ۴ ساعت خوابیده ام. اگر دارم چرت و پرت میگم دلیلش همینه:'))?

چرت و پرتگیجیانتخاب رشتهانسانیهدف
I move along Something's wrong I guess a part of me is gone Skies are grey Start to fade I guess I threw it all away
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید