ویرگول
ورودثبت نام
الهام مختوم
الهام مختوم
الهام مختوم
الهام مختوم
خواندن ۵ دقیقه·۷ ماه پیش

چرا از شغلم راضی نیستم؟

عوامل پنهان نارضایتی شغلی
عوامل پنهان نارضایتی شغلی


۳ بُعد پنهانِ شغل‌هامون که معمولاً بهش توجه نمی‌کنیم.

همه‌چیز ظاهراً خوبه: پوزیشن شغلی خوبی داری، درآمدت قابل قبوله، مدیرت آدم بدی نیست و محیط کار هم قابل‌تحمله. ولی بازم یه چیزی کمه. یه حس مبهم که نمی‌ذاره ته دلت از کارت راضی باشی.

اگه تا حالا وسط روز کاری یا حتی وقتای بیکاری با خودت فکر کردی که "نکنه این کار برای من نیست؟"، این نوشته برای توئه.

خیلی وقت‌ها نارضایتی ما از کارمون نه از حجم کاری زیاده، نه از حقوق کم، نه حتی از تیم و مدیر. مشکل جای دیگه‌ست؛ جایی که کمتر کسی دنبالش می‌گرده. ما معمولاً به ابعاد پنهانی از ماهیت شغلی که داریم توجه نمی‌کنیم. همون چیزایی که زیر پوست عنوان شغلی هستن. اون‌هایی که وقتی با ترجیحات درونی ما هم‌راستا نباشن، باعث خستگی مزمن، بی‌انگیزگی یا حتی فرسودگی می‌شن — بدون اینکه دقیق بدونیم چرا.

۱. از اجرا تا تحلیل

بعد اجرایی- تحلیلی
بعد اجرایی- تحلیلی


یکی از ابعاد مهم هر موقعیت شغلی، جایگاه اون روی طیف اجرا تا تحلیله. تو بعضی از شغل‌ها، ما نقش اصلی رو تو تصمیم‌گیری، اجرا و تحویل نتیجه‌ داریم. یعنی از ابتدا تا انتهای یک کار رو باید هدایت کنیم، منابع رو مدیریت و برنامه‌ریزی کنیم و در برابر نتیجه پاسخ‌گو باشیم. مثلاً یه مدیر پروژه باید از بودجه‌بندی و زمان‌بندی گرفته تا تعامل با ذی‌نفع‌ها و کنترل پیشرفت پروژه رو خودش مدیریت کنه و کار رو به سرانجام برسونه.

در سمت دیگه‌ی طیف، نقش‌هایی هستن که بیشتر تحلیلی‌ان. اینجا هدف، بررسی داده‌ها، ساختن بینش و کمک به تصمیم‌گیری بهتره. مثلاً یک تحلیل‌گر داده با بررسی روندها و الگوها، به مدیر پروژه کمک می‌کنه تا تخمین دقیق‌تری از منابع بده یا تصمیم‌های هوشمندانه‌تری بگیره.

و البته خیلی از موقعیت‌ها دقیقاً در یکی از این دو سر طیف قرار نمی‌گیرن. مثلاً یک طراح تجربه کاربر (UX) هم باید داده‌ها رو تحلیل کنه، هم پیشنهاد بده، هم در فرایند ساخت شرکت کنه. نه تصمیم‌گیر مطلقه، نه صرفاً تحلیل‌گر.

اگر تو کسی هستی که از حرکت و اجرا و نتیجه گرفتن لذت می‌بری، شغل‌های بیش از حد تحلیلی ممکنه برات خسته‌کننده یا کم‌اثر باشن. و برعکس، اگه ترجیحت فکر کردن، بررسی، مدل‌سازی یا پشتیبانی از تصمیمه، کارهایی که ازت انتظار دارند «دست به آچار» باشی، ممکنه بهت فشار بیارن. مهم اینه بدونی ذهن تو با کدوم سبک از مشارکت در حل مسئله هماهنگ‌تره.

۲. از تخصص عمیق تا دید وسیع

بعد تخصص- دید وسیع
بعد تخصص- دید وسیع


دومین بعد، مربوط به میزان عمق یا وسعت دانشیه که هر شغل ازت می‌طلبه. بعضی موقعیت‌ها نیاز دارن که تو در یک زمینه‌ی مشخص عمیق بشی. مثلاً برنامه‌نویس بک‌اندی که باید منطق سیستم، ساختارهای داده، امنیت، و دیتابیس رو در سطح بالا بلد باشه و در طول زمان هم تخصصش رو دقیق‌تر و کامل‌تر کنه. این نقش‌ها برای کسانی که از فرو رفتن در جزییات، حل مسئله‌های فنی و پیشرفت در یک شاخه مشخص لذت می‌برن، ایده‌آل‌ان.

در مقابل، شغل‌هایی هستن که نیاز به دید گسترده‌تری دارن. مثل مدیر محصولی که باید در آنِ واحد از فنی‌ترین مسائل باخبر باشه، نیاز کاربر رو بفهمه، بازار رو تحلیل کنه، با تیم طراحی در تعامل باشه، و به هدف‌های بیزینسی هم فکر کنه. توی این نقش‌ها، عمق زیاد در یک حوزه مهم نیست؛ مهم‌تر اینه که بتونی بین چند حوزه‌ ارتباط برقرار کنی، اولویت‌گذاری کنی و تصمیم‌های چندبُعدی بگیری.

مثل طیف قبل، بیشتر شغل‌ها دقیقاً در یکی از این دو نقطه نیستن. شاید تو کسی باشی که توی یک حوزه عمیق می‌شی، ولی بعد از مدتی علاقه داری حوزه‌ات رو تغییر بدی یا یادگیریت رو وسیع‌تر کنی. شاید هم همیشه بین دو سه زمینه مختلف در حال چرخشی و از همین تنوع انرژی می‌گیری.

اگر شغلت بیش از حد ازت انتظار داره، در یک حوزه خاص بمونی و تو ترجیح می‌دی تصویر کلی رو ببینی، ممکنه بعد از مدتی احساس محدودیت یا بی‌هدفی کنی. و برعکس، اگه ذهنت با تخصص عمیق بهتر کار می‌کنه، نقش‌هایی که دائم بین موضوعات مختلف جابه‌جات می‌کنن، احتمالاً برات استرس‌زا یا کم‌اثر می‌شن.

۳. از تعامل انسانی تا تعامل با سیستم‌ها

بعد تعامل انسانی- سیستمی
بعد تعامل انسانی- سیستمی


سومین بعد، میزان تعامل انسانی یا سیستم‌محور بودن کاره. بعضی از شغل‌ها بر پایه‌ی ارتباط با آدم‌ها بنا شدن. باید مذاکره کنی، با ذی‌نفع‌ها جلسه بذاری، به حرف دیگران گوش بدی، گاهی تعارض حل کنی و در کل، مدام در تعامل باشی. مثلاً کارشناس منابع انسانی، یا کسی که در نقش تسهیل‌گر تیم‌ها یا کوچ شغلی کار می‌کنه، بیشتر وقتش رو باید با افراد مختلف بگذرونه، روابط بسازه و ارتباط مؤثر برقرار کنه.

در نقطه‌ی مقابل، نقش‌هایی هستن که تمرکزشون روی داده، ابزار، ساختار، و حل مسئله‌های فنیه. مثل تحلیل‌گر مالی یا توسعه‌دهنده نرم‌افزار که ساعت‌ها با ساختارها و منطق و الگوریتم‌ها درگیرن و کمتر نیاز به ارتباط مستقیم با آدم‌ها دارن.

در واقع اینجا هم با یک طیف مواجه‌ایم. خیلی از شغل‌ها ترکیبی از هر دو هستن. مثلاً تحلیل‌گر محصول باید هم داده‌ها رو بررسی کنه، هم نتایجش رو با تیم فنی و بیزینس به اشتراک بذاره، هم از ذی‌نفع‌ها بازخورد بگیره. اگر تو بیشتر از سکوت و تمرکز انرژی می‌گیری، شغل‌هایی که تعامل انسانی مداوم دارن ممکنه خسته‌ت کنن. ولی اگه از گفتگو، شبکه‌سازی و ساختن ارتباط لذت می‌بری، نقش‌هایی که نیاز به ارتباط روزانه ندارن برات خیلی خشک و بی‌روح به نظر می‌رسن.

جمع‌بندی

نارضایتی شغلی همیشه از بیرون نمیاد. خیلی وقت‌ها نه به حقوق مربوطه، نه به عنوان شغلی، نه به تیم. فقط نقطه‌ای که تو توی این سه طیف ایستادی، با ماهیت شغلت نمی‌خونه. شاید شغلت «اشتباه» نباشه، فقط «برای تو» مناسب نیست.

وقتی بتونی جای خودت رو در این سه بعد پیدا کنی—از اجرا تا تحلیل، از عمق تا وسعت، و از تعامل انسانی تا سیستم‌محوری—راحت‌تر می‌تونی بفهمی چی بهت می‌سازه و چی فرسوده‌ت می‌کنه. این شناخت می‌تونه مسیر شغلی‌ات رو اصلاح کنه، بدون اینکه لزوماً مجبور باشی همه‌چیز رو از اول بسازی.

رضایت شغلیانتخاب شغل مناسبتوسعه فردی
۴
۱
الهام مختوم
الهام مختوم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید