ویرگول
ورودثبت نام
ایده پروران
ایده پروران
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بوف کور!

... قلبم ایستاد، جلوی نفس خود راگرفتم.

می ترسیدم او مانند ابر یا دود ناپدید شود،سکوت او حکم معجزه را داشت مثل این بود که یک دیوار بلورین بین ما کشیده باشند

از این دم، از این ساعت تا ابدیت خفه میشدم. چشم های خمار و خسته او مثل اینکه یک چیز غیر طبیعی که همه کس نمی تواند ببیند، مثل اینکه مرگ را دیده باشد، آهسته به هم رفت. پلکهای چشمانش بسته شد و من مانند غریقی که بعد از تقلا و جان کندن روی آب از شدت حرارتِ تب به خود لرزیدم و با سرِ آستین عرق روی پیشمانیم را پاک کردم...

صادق!

این متن قسمتی از کتاب بوف کور نوشته هدایت بود.

کتابی که بعد از خواندنش مزه تلخ و گَس آن در دهانم مزه کرد.

آن روز ها سرتاسر خوابهایم پیر مرد قوز کرده ای بود که با خنده های خشک و زَننده اش، مو بر تن آدم راست می کرد.

آن پیر مرد را از کتاب صادق خان به یاد داشتم!

کتابی که او نود و دو سال قبل در بمبئی کامل کرده بود.

کتاب بوف کور شناخته شده ترین اثر از صادق هدایت است، این کتاب به سبک سورئالیسم یا فراواقع نوشته شده است.

بوف کور در ظاهر خود را داستانی درباره عشقِ محکوم به شکست معرفی می کند اما با ورق زدن هر صفحه از این کتابِ ماندگار، حقایق، شکلی گُنگ و گیج کننده ای را به خود می گیرند و مخاطب خیلی زود در می یابد که بوف کور چیزی بسیار بیشتر از یک داستان عاشقانه است...


به قلمِ ابوالفضل طزرجانی

گروه ایده پروران


بوف کورصادقصادق هدایتآثار صادق هدایت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید