Amir Ali Ebrahim Zadeh
Amir Ali Ebrahim Zadeh
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

شازده کوچولو

شازده کوچولو

معمولا شازده کوچولو از کتاب‌های محبوب بچه‌های جامعه اسلامی شریفه. از یکی از قدیمی‌ها، مصدق، پرسیدیم کتاب مورد علاقه‌ات چیه و گفت شازده کوچولو. یادم می‌آد با بهجتی و نجارزاده بودیم و پرسیدم از بهجتی که نماد شازده کوچولو رو اون برای جامعه انتخاب کرده؟ و گفت که صرفا یک شازده کوچولوی خوشگل‌تر براش گذاشته. از من پرسید که کتابش رو خوندم یا نه و با شرمندگی گفتم خیر... وهردوشون کلی بهم سرکوفت زدن که چطور نخوندم! :") و کلی درباره کتاب صحبت کردیم و امین در شگفت بود که چطور ممکنه یک خلبان وسط جنگ جهانی دوم، چنین داستان لطیف و قشنگی بنویسه.

خلاصه بعد از اون سرزنش‌ها با خودم گفتم که قبل از سرزنش بیشتر و زیاد شدن عدد سال‌های عمرم کتاب رو بخوانم. تیر امسال بود که کتابو گرفتم و تو لابی دانشکده کامپیوتر نشسته بودم و حاضرین همه سر در لپتاپ و مشغول تمرین و پروژه بودن تا شاید بتونن اعدادی که تو کارنامه ثبت می‌شه و عدد مقدسِ معدل رو بهبود بدن. و خب من یک لحظه سعی کردم فارغ از اعداد، کتاب رو بخونم. بازش کردم، نوشته بود:

اگر درباره خرده سیاره ب 612 این چیزها را برایتان نقل کردم و اگر شماره‌اش را هم گفتم برای رعایت حال آدم بزرگ‌ها بود. آخر آدم بزرگ‌ها عدد و رقم دوست دارند. وقتی که با آن‌ها از دوستی تازه حرف می‌زنید هیچ وقت درباره مطالب اساسی چیزی از شما نمی‌پرسند. هیچ وقت از شما نمی‌پرسند «آهنگ صدایش چطور است؟ چه بازی‌هایی دوست دارد؟ آیا پروانه جمع می‌کند؟» بلکه می‌گویند «چند سالش است؟ پدرش چقدر درآمد دارد؟...» و فقط آن وقت است که خیال می‌کنند او را شناخته‌اند. اگر شما به آدم بزرگ‌ها بگویید «من یک خانه قشنگ از آجر گلی‌رنگ دیدم با گلدان‌های شمعدانی لب پنجره‌هایش و کبوترهایی روی پشتبامش...» آن‌ها نمی‌توانند این خانه را در نظر مجسم کنند. باید به آن‌ها بگویید:«من یک خانه صدهزار فرانکی دیدم» تا آن‌ها بگویند:«چه قشنگ!»

و خب در اون لحظه دیدم که من هم شازده کوچولو هستم بین آن همه آدم بزرگِ عاشق عدد و رقم. «سینیور دولوپرها 25 تومن می‌گیرن»، «طرف با معدل 19 رفته فلان جا» و غیره. داشتم داستان خودم رو می‌خوندم که یکی از آشناها اومد و تعجب کرد که دارم شازده کوچولو می‌خوانم و مسخره کرد و خیلی برایش عجیب بود کسی که عددِ سنش 20ه شازده کوچولو بخونه، و خب برای من عجیب بود که این رو عجیب می‌دانست، آدم بزرگا خیلی عجیب‌اند...

و چقد کتاب زیبا بود... شازده کوچولو از پرسیدن نمی‌ترسید، از پرسش درباره چیزهای عجیبی که برای مردم عادی شده. معیارها و ارزش‌های آدم‌ها رو الکی نمی‌پذیرفت. شازده کوچولو اهل زمین نبود، از دنیای دیگه‌ای اومده بود، و نتیجتا به زندگی نامعقول زمینی‌ها و ساکنین دیگر سیارات عادت نداشت و تناقض‌ها و بیهودگی‌هاشون رو می‌دید. و نویسنده، گرچه بعضا خیلی کلیشه‌ای و مستقیم، باکی نداشت که اهداف پوچ و زندگی تکراری افراد رو به تصویر بکشه، و این کار رو با توسل به خامی و عصمت یک کودک انجام داده بود. واقعا به نظرم شازده کوچولو بهترین نماد برای جامعه اسلامیه، اگه واقعا هدف این تشکل فراتر رفتن از normها و قالب‌های تکراری و جور دیگر دیدن دنیاست.

در کل عمیقا پیشنهاد می‌کنم اگر شازده کوچولو رو نخوندید، حتما بخونید. و خب اگه در دهه سوم یا چهارم زندگی‌تون هستید و عدد سن‌تون زیاد شده، در خفا بخونید، که آدم بزرگ‌ها اگه شما رو ببینند براشون بسیار عجیب خواهد بود! :)

پی‌نوشت: دولت‌ها، دانشگاه‌ها، جوامع، باید تصمیم بگیرند. و خب اعداد بهترین ابزارها هستن برای تصمیم‌گیری، خیعلی همه چیز رو مشخص می‌کنند. ضرورتا عدد 12 بزرگتر از 11 هست، بدیهیه، و خب تو مدیریت کلان ملت ترجیه می‌دن از عددا استفاده کنن تا همه چی مشخص باشه و مقایسه‌ها آسون. آدم‌ها هم همینن، اگه عدد و رقم بدونین بهتر می‌تونید درباره طرف مقابل‌تون تصمیم بگیرید، چه درآمدی داره و رنکینگ‌اش چقدره و غیره. ولی خب اکثر چیزای مهم زندگی کیفیاتی هستن که در بند اعداد درنمی‌آن، بیشتر از متراژ اتاق رنگش به نظرم مهمه، و خب در روابطم بیشتر از هرچیز این مهمه که چقدر طرف رو دوست دارم یا چقد بامزه‌اس، شاید بشه یه تابع پیدا کرد که این کیفیات رو به عدد تبدیل کنه ولی بعید می‌دونم اون تابع مفید باشه. کلا به نظرم پیام اگزوپری هم همینه، از بچه یاد بگیر، کیفیت برات مهم باشه نه کمیت.

پ.ن 2: خدا رحمتت کنه ابن‌سینا :")

داستان کودک
دانشجوی کارشناسی کامپیوتر و ماینور فلسفه علم دانشگاه شریف :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید