دونالد ترامپ دارد به عواملی ضربه میزند که باعث عظمت و اعتبار دانشگاههای آمریکا شدهاند
ضد-انقلابِ محافظهکاران با یک یادداشت محرمانه آغاز شد؛ حداقل این روایتی است که اغلب در میان چپگرایان سیاسی آمریکا، با همان آمیزه ترس و حسدی که مشخصه افراد معتقد به تئوری توطئه است، نقل میشود.
ضد-انقلاب محافظهکاران (Conservative counter-revolution): منظور جنبشی است که محافظهکاران در واکنش به نفوذ فزاینده تفکرات چپ و لیبرال در جامعه آمریکا (به خصوص از دهه ۱۹۶۰ به بعد) آغاز کردند.
در تابستان سال ۱۹۷۱، لوئیس پاول (Lewis Powell) یک وکیل برجسته و سرشناس در امور شرکتها بود – که کمی بعد نامزد عضویت در دیوان عالی شد و رأی اعتماد گرفت – زمانی که یک پیشنهاد محرمانه را برای اتاق بازرگانی ایالات متحده پیشنویس کرد.
پاول یک برنامه پرهزینه، هماهنگ و چندساله را برای مقابله با نفوذ چپگرایان در رسانهها، دادگاهها، اتاقهای هیئت مدیره و مهمتر از همه، در دانشگاهها، طرحریزی کرد. او هشدار داد: «دلایل کافی وجود دارد که باور کنیم محیط دانشگاه اصلیترین و پویاترین منبعِ» تهاجمِ روزافزون علیه نظام اقتصاد آزاد (free enterprise) است.
این یادداشت اکنون کهنه و تاریخگذشته به نظر میرسد؛ اما نه به این دلیل که آن نهادهای محافظهکاری که پاول در نظر داشت، [حالا دیگر] به بخشی عادی و همیشگی از فضای سیاسی تبدیل شدهاند، یا به این خاطر که موضوعاتی که ذهن او را به خود مشغول کرده بود، [دیگر] اهمیت خود را از دست داده باشند.
یادداشت پاول (Powell Memo): همان پیشنهاد محرمانهای است که لوئیس پاول نوشت و به عنوان یکی از اسناد کلیدی در شکلگیری استراتژیهای محافظهکاران در دهههای بعد شناخته میشود.
هشدارهایی که پاول دربارهی اعضای هیئت علمی مارکسیست، «جنگ ایدئولوژیک» علیه «ارزشهای جامعه غربی» و حتی درباره نفوذ مشخص افرادی چون هربرت مارکوزه و الدریج کلیور میداد، نیم قرن بعد، اگر نگوییم بیشتر، حداقل به همان بلندی (یا: حتی بلندتر) به گوش میرسد.
آنچه امروزه کهنه به نظر میرسد، اعتدالِ (یا: رویکرد منطقیِ) پاول است. او با احتیاط میگفت که تفکر لیبرال «برای داشتن دیدگاهی متعادل ضروری است»؛ [و معتقد بود] محافظهکاران فقط باید اصرار ورزند که همان فرصتهای ابراز عقیدهای را داشته باشند که دانشگاهها به کمونیستها میدهند.
پاول خاطرنشان کرد: «در زندگی آمریکایی، کمتر چیزی به اندازه آزادی آکادمیک تقدس دارد.» [و افزود:] «مسئولیت نهایی برای حفظ سلامت فکری (یا: صداقت اندیشه) در محیط دانشگاه باید بر عهدهی مدیران و اعضای هیئت علمی باقی بماند.»
آیا تخیل سیاسیِ پاول کم آورد (یا: قاصر بود)، یا این اصول بودند که سد راهش شدند؟ مانع هر چه که بود، جلوی دونالد ترامپ را نمیگیرد.او، مثل یک قلدر که در سالن غذاخوری مدرسه میز به میز میچرخد [و برای بقیه قلدری میکند]، دارد با زور و فشار راه خود را در میان دانشگاههای آیوی لیگ (دانشگاههای برتر شرق آمریکا) باز میکند؛ با تهدید به قطع یا با دریغ کردنِ کمکهای مالی فدرال (بودجههای دولتی)، میخواهد تغییرات ایدئولوژیک را تحمیل کند؛ [تا جایی که] بودجههای تخصیصیافته به علوم (پایه) را توقیف (یا: مسدود) میکند تا بر لزوم ایجاد تغییرات در [رشتههای] علوم انسانی یا حتی در بخش ورزش پافشاری کند.
جدیدترین هدف او دانشگاه پرینستون است. در روز اول آوریل، رئیس این دانشگاه، کریستوفر آیزگروبر، اعلام کرد (یا: فاش ساخت) که دولت دهها مورد از بودجههای تحقیقاتی این دانشگاه را به حالت تعلیق درآورده (یا: متوقف کرده) است. او گفت دلیل این اقدام مشخص نیست.
پرینستون جزو ده دانشگاهی نبود که کارگروه آقای ترامپ برای مقابله با یهودستیزی جهت بررسی معرفی کرده بود؛ این اصلیترین دلیلی است که دولت (ترامپ) تاکنون برای اقدامات سختگیرانهاش ارائه داده است.
اما آقای آیزگروبر، در میان رؤسای دانشگاهها، به طور کمسابقهای (یا: به شکل غیرمعمولی) از آموزش عالی دفاع کرده و صدایش را بلند کرده است . در اواسط ماه مارس، او در مقالهای در [نشریه] آتلانتیک، لغو ۴۰۰ میلیون دلار کمک مالی دولت به دانشگاه کلمبیا را «بزرگترین تهدید برای دانشگاههای آمریکا از زمان دوران وحشت سرخ (Red Scare) در دهه ۱۹۵۰» خواند.
او همچنین رئیس هیئت مدیره «انجمن دانشگاههای آمریکایی» است؛ این انجمن در تاریخ ۳۱ مارس بیانیهای صادر کرد و هشدار داد که «قطع بودجه تحقیقاتی به دلایلی که به خودِ تحقیق ارتباطی ندارد، یک رویه خطرناک و نتیجه معکوس ایجاد میکند.»
دلیل اینکه دانشگاهها در برابر آقای ترامپ اینقدر ضعیف و در معرض خطر هستند، همان دلیلی است که باعث قدرت آنها و کل آمریکا شده است.
بعد از جنگ جهانی دوم، دولت به این نتیجه رسید که آمریکا میتواند با پشتیبانی مالی از تحقیقات دانشگاهی، در نوآوری در جهان پیشرو باشد. این سرمایهگذاری پیشرفتهای بیشماری به همراه داشت و بهترین دانشگاههای تحقیقاتی دنیا را به وجود آورد.
این همکاری بین دولت و دانشگاهها بر اساس اصل آزادی دانشگاهی بود؛ اصلی که در نیمه اول قرن بیستم شکل گرفت و در سال ۱۹۵۷ دیوان عالی آمریکا هم آن را تأیید کرد. دیوان عالی در آن زمان اعلام کرد که «ایجاد هرگونه محدودیت شدید برای متفکران برجسته در کالجها و دانشگاههای ما، آینده کشورمان را به خطر میاندازد.»
آقای ترامپ هیچ لزومی نمیبیند که به شرایط آن همکاری [بین دولت و دانشگاهها] پایبند باشد. به همین خاطر، دانشگاه هاروارد با خطر از دست دادن تا ۹ میلیارد دلار کمک مالی و قرارداد دولتی روبروست، چون دولت [ترامپ] این دانشگاه را متهم میکند که از دانشجویان یهودی محافظت نمیکند و «ایدئولوژیهای تفرقهانگیز» را ترویج میدهد.
هاروارد به امید جلوگیری از اقدامات ترامپ، کارهایی مثل کنار گذاشتن دو نفر از مدیران مرکز مطالعات خاورمیانهاش را انجام داده بود، اما ترامپ راضی نشد.دولت همچنین ۱۷۵ میلیون دلار کمک مالی به دانشگاه پنسیلوانیا را متوقف کرده است، زیرا این دانشگاه سه سال پیش، طبق مقررات بیندانشگاهی، به یک زن ترنسجندر اجازه داد در تیم ورزشی زنانش مسابقه دهد.
به نظر نمیرسد دولت [ترامپ] برای این کارها مبنای قانونی داشته باشد. طبق قانون، دولت پیش از قطع بودجه، باید جلسه استماع برگزار کند و سپس گزارشی کتبی درباره تخلف قانونی به کنگره ارائه دهد؛ حتی در آن صورت هم، فقط میتواند بودجه همان برنامه مشخصی را که از قوانین پیروی نکرده، قطع کند.
اما بدون شک، شرایط سیاسی به نفع آقای ترامپ است. او خوب بلد است دعواهای فرهنگی را [به نفع خودش] راه بیندازد (یا: انتخاب کند). دانشگاههای طراز اول (نخبه)، که به یکی از عوامل اصلی نابرابری در جامعه آمریکا تبدیل شدهاند، حتی پیش از آنکه درگیر سیاستهای هویتی و سپس اعتراضات مربوط به جنگ غزه شوند هم، هدفهایی نبودند که [مردم] با آنها همدردی کنند. حالا رئیس خودِ دانشگاه هاروارد میگوید که در محیط کارش قربانی یهودستیزی شده است.
کشاندن دموکراتها به دفاع از این کالجهای پرزرق و برق (یا: سطح بالا) باعث میشود بیش از پیش به آنها برچسب «حزب ثروتمندان و دارندگان مدارک عالی» زده شود. اینکه رؤسای دانشگاهها از یکدیگر دفاع نمیکنند – البته به جز موارد معدود و قابل احترامی مانند آقای آیزگروبر – باعث میشود تکتک آنها آسیبپذیرتر شوند.
اما بعید است آقای ترامپ به دانشگاههای آیوی لیگ (نخبه) قانع شود (یا: کارش با آیوی لیگ تمام شود)، و معلوم نیست خواستههایش تا چه حد افراطی خواهد شد. فرمان اجرایی او در ۲۷ مارس که خواستار تحول اساسی در موسسه اسمیتسونیان (مجموعه موزهها و مراکز تحقیقاتی معروف آمریکا) شده بود، میتواند نشانههایی در این مورد به دست دهد.
اقای ترامپ به طور مشخص به یک نمایشگاه مجسمهسازی ایراد گرفت، چون [در این نمایشگاه] آمریکا و جوامع دیگر به عنوان جوامعی معرفی شده بودند که «از نژاد برای ایجاد و حفظ ساختارهای قدرت، امتیاز [ویژه] و محرومسازی [دیگران از حقوقشان] استفاده کردهاند». و البته که [آمریکا] همین کار را کرده است.
تکاندهندهتر اینکه، او نمایشگاه را محکوم کرد چون این ایده را ترویج میکرد که نژاد «یک واقعیت زیستی (بیولوژیکی) نیست، بلکه یک ساختِ اجتماعی (یا: برساخته اجتماعی) است».
ترویج این ایده که نژاد یک واقعیت زیستی است، به معنی فراهم کردن خوراک (یا: پروراندن بذر) برای نژادپرستی است.
بهراستی روزگار سیاهی خواهد بود اگر روزی دانشگاههای تحقیقاتی بزرگ آمریکا موظف به پیش بردن چنین پروژهای شوند.